سازمان مجاهدین خلق از چه ابزارهایی برای تسلط بر افراد استفاده می‌کرد؟

سازمان مجاهدین خلق ایران در 1344 به‌وسیله چند نفر از اعضای سابق نهضت آزادی و فارغ‌التحصیلان دانشگاه تهران، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، محمد عسکری‌زاده، رسول مشکین‌فام، علی‌اصغر بدیع‌زادگان و احمد رضایی تشکیل شد. این هسته کم‌کم از تهران به دیگر استان‌ها گسترش یافت و در اصفهان، شیراز، تبریز و مشهد سلول‌های سازمانی تشکیل داد. به مرور زمان که بر اعضای سازمان اضافه می‌شد، این مسئله در بین مجاهدین خلق مطرح می‌شد که چگونه می‌توان اعضای جدید را با وجود تفاوت‌های فردی و شخصیتی، به سمتی سوق داد که مطیع فرمان‌های سازمان باشند. همین مسئله سبب شد تا سازمان سعی کند با به کار بردن تکنیک‌ها و ابزارهایی هویت فردی اعضا را سلب و آنها را به اشخاصی بی‌اراده که بی‌چون و چرا از سازمان اطاعت می‌کنند، تبدیل کند. در این نوشتار درصدد هستیم تا بخشی از کارهایی که سازمان برای رسیدن به این هدف انجام می‌داد را مرور کنیم.

انضباط ملاک مهمی برای عضویت در سازمان بود که تأکید بسیاری بر آن می‌شد، به‌طوری که برخی از افراد به‌دلیل برخوردار نبودن از همین ویژگی به سازمان دعوت نشدند. سازمان ترجیح می‌داد فقط افرادی را به ‌عضویت بپذیرد که حاضر به پذیرش نظم سازمانی هستند. وابستگی نداشتن به خانواده، شغل و مظاهر زندگی مصرفی از دیگر شروط عضویت در سازمان بود: تنها افرادی اجازه پیوستن به مجاهدین خلق را داشتند که حاضر بودند زندگی خود را به طور کامل وقف خدمت به سازمان کنند. در نهایت، داشتن روحیه مبارزه و نگرانی برای وضع جامعه براساس تفسیرهای سازمان نیز از شروط عضویت در این سازمان به‌حساب می‌آمد.[1]

در سازمان مجاهدین خلق، هیچ فردی حق نداشت ارتباط خارج از موضوع کاری با فردی برقرار کند. خاطره گفتن، درد دل کردن، پرسیدن از گذشته یکدیگر یا روایت خاطرات ممنوع بود و با آن برخورد می‌شد. تمام تلاش تشکیلات این بود که افراد روابط شخصی با همدیگر برقرار نکنند. سازمان با خالی کردن فرد از هرگونه روابط انسانی، سعی داشت گذشته‌اش را مدفون کند. وقتی فرد از هر گونه عاطفه و پیوند با گذشته خالی می‌شد، این مسئله سبب می‌شد تا او تنها پناهگاه امن هویتی خودش را سازمان و اطاعت بی‌چون و چرا از آن تلقی کرده و حاضر شود به هر دستوری که سازمان می‌دهد، عمل کند.[2]

هر فردی که وارد سازمان مجاهدین می‌شد، از لحظه ورودش دائم در حال سرکوب ارزش‌ها و خصوصیات فردی‌اش بود تا هویت جدید در او شکل بگیرد. در مجاهدین خلق، سازمان بود که دائم ارزش‌های جدیدی را خلق می‌کرد و از اعضا می‌خواست که آنها را جایگزین ارزش‌های جامعه بکنند. سازمان به افراد یاد می‌داد که حتی اگر بحثی را نمی‌فهمند باز هم باید به آن عمل کنند. سازمان می‌گفت شما به درستی و غلط بودن دستورات کار نداشته باشید و باید آنها را اجرا کنید. از نظر سازمان جملاتی مانند من نمی‌فهمم، من این چیزی که می‌گویید را قبول ندارم، ممنوع بوده و به منزله مخالفت با سازمان است. اگر فردی با موضوع یا دستوری از سوی سازمان مخالفت می‌کرد، زیر ذره‌بین سازمان قرار می‌گرفت.[3]

به اذعان کارشناسان، بخش مهمی از این عضوگیری‌ها، به مدد فریب و مغزشویی انجام می‌شد. سازمان برای اینکه اعضا را به اطاعت محض وادار کند، هر چند وقت یک بار جلساتی تحت عنوان “انتقاد از خود” برگزار می‌کرد. در این جلسات افراد باید در حضور دیگر اعضای سازمان نه تنها رفتارهای خودشان را نقد می‌کردند، بلکه باید احساسات خود مانند دلتنگی برای خانواده و پدر و مادر و حتی هوس کردن خوردن یک غذای خوشمزه را نیز که به آن فکر کرده بودند بیان می‌کردند و خود را به دلیل اینکه این‌قدر خودخواه هستند، مورد نقد قرار می‌دادند. در واقع سازمان حتی اجازه نمی‌داد که افراد کوچک‌ترین تعلق و علاقه شخصی داشته باشند. آنها در جلسات خودانتقادی تمرین می‌کردند که تمام هویت خود را در تشکیلات منحل کنند و به افرادی تهی از هرگونه هویتی تبدیل شوند که فقط منتظر دستورات سازمان هستند.[4]

محسن نجات‌حسینی، از اعضای سابق مجاهدین، هم درباره راه‌های اطاعت‌پذیر کردن اعضا می‌گوید: “افراد بر همه جنبه‌های زندگی هم نظارت کرده و از یکدیگر انتقاد می‌کردند. وقت باارزش‌ترین سرمایه بود که هر کس آن را در اختیار سازمان قرار می‌داد. هر عضوی یک بیلان کاری روزانه داشت که باید آن را در اختیار مسئول بالاتر قرار می‌داد. در این بیلان چگونگی گذراندن هر شبانه‌روز به‌طور دقیق نوشته می‌شد. اینکه چند ساعت از روز در کار تشکیلاتی گذشته است. کسی که ساعت بیشتری کار تشکیلاتی کرده بود، کارنامه بهتری داشت”.

نجات‌حسینی سپس می‌گوید که داشتن علایق عاطفی در خانه‌های تیمی ممنوع و کاری ناپسند بود؛ چرا که این مسئله سبب می‌شد تمام نیروی افراد در اختیار سازمان قرار نگیرد. بر اساس روایت نجات‌حسینی، سازمان از خانه‌های تیمی به‌عنوان وسیله‌ای برای کنترل تمام جنبه‌های زندگی افراد و قطع ارتباط آنها با دنیای بیرون استفاده می‌کرد تا از این طریق آنها به افرادی تبدیل شوند که فقط خود را متعلق به سازمان بدانند. او می‌گوید: “اگر عضوی احساسی عاطفی نسبت به بستگان خود نشان می‌داد، به‌شدت مورد انتقاد و سرزنش قرار می‌گرفت. از دیدگاه ما یک فرد انقلابی باید بر همه غرایز و عواطف خود چیره می‌ش”.[5]

سازمان برای اطاعات‌پذیرکردن افراد به همین مسائل بسنده نمی‌کرد و سعی داشت تا آنها را در موقعیت‌هایی قرار دهد که در عمل مجبور شوند بین هویت خود و آنچه سازمان دستور می‌دهد، یکی را انتخاب کنند. سازمان از این طریق سعی داشت تا فرد را خرد کند و سپس شخصیت او را براساس آنچه خودش می‌خواهد شکل دهد؛ برای مثال طاهره باقرزاده، از اعضای سابق سازمان، تعریف می‌کند او با وجود اینکه مذهبی بود، از طرف سازمان مأمور می‌شود تا تعدادی شیشه مشروب فرانسوی را برای تأمین مخارج سازمان بفروشد. وقتی او به دلایل مذهبی از این کار خودداری کرد، به‌شدت مورد توبیخ قرار گرفت.[6]

نفی ایجاد هر نوع علاقه از دیگر روش‌های سازمان برای اطاعات‌پذیر کردن اعضا بود. بر همین اساس حنیف‌نژاد، رهبر مجاهدین خلق، اعتقاد داشت که کسی که می‌خواهد مبارزه کند نباید ازدواج کند؛ زیرا باید تمام وقت خودش را در خدمت سازمان قرار دهد. به عبارتی سازمان در عمل اعتقاد داشت که اگر فردی وارد روابط عاطفی ناشی از ازدواج شود، دیگر نمی‌تواند مانند سابق خودش را بی‌چون و چرا در اختیار سازمان قرار دهد؛‌ ازاین‌رو چندان روی خوشی به ازدواج نشان نمی‌داد.[7]

بایکوت کردن افراد یکی دیگر از روش‌های سازمان برای اطاعت‌پذیر کردن اعضایی بود که دچار تردید درباره روش‌های مجاهدین شده‌اند. در این روش فردی که به نظر سازمان دچار مشکل شده بود، بایکوت می‌شد و تمام اعضای سازمان ارتباط خود را با او قطع می‌کردند. بی‌محلی و بی‌اعتنایی به این فرد به حدی ادامه می‌یافت که این شخص مجبور می‌شد نزد مسئولان سازمان آید و به خطای خود اعتراف کند. اگر فرد این کار را انجام می‌داد و اعلام می‌کرد که حاضر است از سازمان اطاعت بی‌چون و چرا کند، دوباره جایگاه خود را در مجاهدین باز می‌یافت.[8]

همچنین سازمان اعتقاد داشت که اگر فردی از اعضای سازمان بریده باشد، برای حفظ مجاهدین خلق حذف فیزیکی او مجاز است. به عقیده مجاهدین خلق هر سازمان انقلابی در هر نقطه جهان و علی‌الخصوص هر سازمان مسلحی که در جنگ با دشمن است، در مواردی حق دارد تا حکم اعدام را در مورد دشمنان و حتی دوستان سابق اجرا کند. اعدام افرادی که سابقا مبارز بوده و حالا به دشمن پیوسته‌اند یا ممکن است اطلاعات مهمی از سازمان را به دشمن بدهند، براساس این تفسیر مجاز است.[9]

مرتضی هودشتیان از جمله اعضای سازمان بود که در آبان 1353 و به دلیل بدگمان شدن به او توسط سازمان ابتدا شکنجه و سپس کشته شد. وحید افراخته درباره چگونگی کشته شدن این فرد می‌گوید: “محسن او را به صندلی بسته و کابل زدن را شروع می‌کند تا او را وادار به اعتراف کند. بی‌رحمانه او را شلاق می‌زند تا اینکه خسته می‌شود و نوبت به دیگری می‌رسد. این شکنجه ادامه پیدا می‌کند تا شخصی که در حال شکنجه بوده ناله می‌کند، آخ قلبم. کمی آب برایش می‌آورند، اما هنوز لیوان آب به دهانش نرسیده او تمام می‌کند”. احمدیان، از افرادی که در زمان شکنجه هودشتیان در آنجا بوده، معتقد است که این نوع رفتار ناشی از روشی است که مجاهدین خلق در افراد به‌وجود می‌آورد. استدلال این بود که چون دشمن شکنجه می‌کند، ما هم برای اهداف سازمان مجاز به این کار هستیم.[10]

مروری بر رفتارهای مجاهدین برای اطاعت‌پذیر کردن افراد نشان می‌دهد که آنها سعی می‌کردند از طریق برنامه‌های مغزشویی افراد را از هویت قبلی خود خالی کنند و به آنها هویت جدیدی بدهند تا فرد حاضر به اطاعت بی‌چون و چرا از سازمان بشود. همچنین سازمان سعی می‌کرد در فرآیند مغزشویی در عمل به اعضا القا کند که نه تنها ذهن، بلکه جسم آنها نیز متعلق به سازمان است و باید هر زمان که تشکیلات صلاح بداند، جسم خودشان را در راه سازمان فدا کنند. سازمان برای دسترسی به این هدف ابایی از به کار بردن ابزارهای خشونت‌آمیز نداشت.

پی‌نوشت‌ها:

[1] . سازمان مجاهدین خلق: پیدایی تا فرجام (1344-1384). گزیده سه جلد، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1389، ص 295.
[2] . محسن زال، سازمان مسعود، انتشارات کویر، 1396، صص 212-213.
[3] . حجت سید اسماعیلی، خداوند اشرف از ظهور تا سقوط، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1396، ص 154.
[4] . حسین احمدی روحانی، سازمان مجاهدین خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 70.
[5] . محسن نجات‌حسینی، بر فراز خلیج فارس، تهران، نشر نی، 1382، صص 56-57.
[6] . طاهره باقرزاده، قدرت و دیگر هیچ، تهران، انتشارات اطلاعات، 1385، ص 35.
[7] . عباس علی‌قلی طایفه و احسان کیانی، نهضت آزادی ایران از تأسیس تا انشعاب، تهران، صمدیه، ص 118.
[8] . محمد محمدی (گرگانی)، خاطرات و تأملات در زندان شاه، تهران، نشر نی، 1396، ص 451.
[9] . محسن زال، چریک مجاهد خلق، تهران، نشر ماهریس، 1400، ص 387.
[10]. همان، ص 408.

سیدمحسن موسوی‌زاده / مولف
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر

خروج از نسخه موبایل