سئوالی که ازآقای نیابتی باید پرسید این است:
در حال حاضر سازمان مجاهدین از چه توان سازماندهی و تنظیم رابطه اصولی در میان باقیمانده های خود برخوردار است؟ که شما به پای بوسی آنها مفتخر گشته اید.
بیگمان فریادهای اخیر رجوی بگوش همگان رسیده و تهدیدها و تحریکاتش بر علیه جداشدگان را دریافته اند، الزامات و اجباراتش در مورد افراد باقیمانده در گزینش راه بردباری بر امیدهای واهی این رهبریت و خودداری نیروها از نق زدن ها ی بی حاصل را شنیده اند.
و نیز دستور تلافی تمامی شکستها بر سر منتقدین و جداشدگان و نیز حرام دانستن حمله هواداران به منتقدان اشان را دریافته اند.
اینها نشان از شرایط سخت رهبران خود انتصابی مجاهدین دارد.
هنوز خاطره شکنجه ها و فشارهای روحی و روانی بر جدایی طلبان توسط رهبران مجاهدین فراموش نشده است.
هنوز ریخته شدن خون عزیزانی که خواهان جدایی از رهبریت مجاهدین بودند از یاد ها محو نشده است، هنوز خانواده های قربانیان تشکیلات که خواهان رسیدگی به جرائم خائنانه رهبران مزدور تشکیلات بوده و در این راستا تمامی فعالان حقوق بشری را به یاری طلبیده و خواستار پیگیری درخواستشان را دارند در صحنه روزگار فعال اند.
هنوزفرمان خبیثانه خودسوزی اسیران فکری مجاهدین که به بهانه آزادشدن دژخیم سیه روی سرمست شده از خون جوانان ایرانی و مدعی مبارزه که از ترس محاکمه شدنش صادر گردید، فراموش نشده است، همان فرمانی که وجود انسانهای آزادیخواه را به لرزه می اندازد.
هنوز جداشدگان مجاهدین در ذره ذره وجودشان عشق رهایی اسیران از چنگال رهبران کثیف مجاهدین موج میزند و برای آزادی آنها در تلاشند و میرود تا به یک همایش تاریخی مبدل شود.
آیا دمکراتیزه شدن سازمان مجاهدین درخواست نامشروعی بود که اینچنین به واکنش مبدل گردید؟
مگر پروسه رشد در سازمان مجاهدین به بلندای قله های تکامل رسیده بود که نیاز به نقد و بررسی نداشت؟ آیا نیاز نبود تا نیم نگاهی به تجربیات جنبشهای ایران زمین داشته باشند؟
آیا از درک و حس و عواطف ایرانی بی اطلاع بودند؟ و یا خود را به کوچه علی چپ زده که اینچنین بر قدرت طلبی اشان پافشاری می نمودند و دربه اسارت کشیدن نیروهایی که طالب آزادی بودند از هیچ شرم و حیایی برخوردار نبوده اند.
به جا گفته اید که:
حکایت" فردیت " حکایت نفرت انگیزی است که در راس این جنبشها تنها به خود و منافع خود عنایت داشته و دیگر هیچ!
و بدانید که رهبران مجاهدین حکایت غم انگیزی در فردیت می باشند.
و چه بی اطلاع گفته اید:
اینکه سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش در غیاب رهبری عقیدتی و فرماندهی کل نظامی خود می تواند کارش را بکند و با اشغالگر و اشغال شده تنظیم رابطه کرده و در میان دریای توطئه، مسائل و مشکلات چند هزار نفر را هم حل و فصل کند و منشعب نشود، حتما " حکمتی " دارد.
عدم انشعاب در تشکیلات مجاهدین را با نگهداری اجباری نیروها به اشتباه گرفته اید.
آنها با در اختیار گرفتن کلیه مدارک حقیقی نیروها و عدم تحویل به آنان و نیز دور نگهداشتن اشان از دنیای واقعی، آنان را نزد خود نگهداشته اند و حکمتی در این رابطه وجود ندارد. کافیست فشارهای روحی و روانی را از این افراد برداشته و آنگاه از عدم انشعاب در مجاهدین سخن گفته شود. و در مورد تنظیم رابطه با اشغالگر گمانه زنی هایی وجود دارد که با روحیات رهبران پرمدعی دروغین این تشکیلات سنخیت دارد.
اگر " مسعود رجوی" می تواند سازمانش را با خیال راحت تنها بگذارد و برود و هراسی از کودتا و سر برآوردن یک " تقی شهرام " و یک " فرخ نگهدار " گونه ای دیگر در میان تشکیلاتش نداشته باشد و " منصور حکمت " نمی تواند با خاطری آسوده سر بر خاک بگذارد و مطمئن باشد حزبی را که از میان فراز و نشیبهای بسیار وارد هزاره سوم کرده است، دچار تجزیه و انشعاب نمی گردد، حتما " حکمتی " دارد!
اخته کردن ذهن نیروهای فعال از تخصص رجوی هاست، درخواست می شود این را به مثابه آموزشهای افراد از رهبران مجاهدین ندانید و اینکه مسعود رجوی با خیالی آسوده تشکیلات را تنها گذاشته و رفته و هراسی ندارد، در آینده ای نه چندان دور حکمتش روشن خواهد شد! و نیز می توان گفت یکی از دلایل این آسودگی، برگزیدن آدم تهی مغز و خالی از عاطفه ای چون مریم قجر است که از سالهای دهه 60 شخصیت واقعی خود را که کپی شخصیت مسعودرجوی است نمایان نموده، و در صحنه سیاست به لجن پراکنی و…. مشغول است.!
اگر همه تحلیلگران دنیا اعم از ذیصلاح و بی صلاح! و دون پایه و عالی مرتبه و کذا و کذا، یکپارچه بر این عقیده اند که ماندن در عراق کاری عبث و بی حاصل است و آخر و عاقبت آمریکا و رژیم بر سر مجاهدین به توافق می رسند و باید به اروپا و آمریکا عقب نشینی کرد و این تحلیلها به عقل یکنفر از مسئولان سازمان مربوطه نمی رسد که تعدادی را با خود برداشته و به خارجه بیاورد و حزب مدرنی تاسیس کند، حتما " حکمتی " دارد!
و همین " حکمت" است که در تحلیل نهایی جایگاه هر فرد و گروه و سازمانی را در معادله قوا مشخص می کند و " قدر " آنان را رقم می زند.
این " حکمت " راز چندان پیچیده ای نیست. در یکی " خود " محور است و در دیگری نه. حلقه مفقوده ای در بالا! این عصاره و چکیده انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین بود.
و کلام آخر: رجوی چند ماه قبل از بمباران عراق، خود و رئیس جمهور کاغذی اش و نوچه گانش را از منطقه خارج نمود و این بار نیز لایه های زیرین تشکیلات و افرادی که با خودکامگی هایش مخالفت داشته اند را در صحنه باقی گذاشته است.
و حتما " شما نیز از انجمنها و تشکیلات قارچ گونه مجاهدین در سراسر دنیا که برای عوام فریبی و استفاده از آنان در روزهای مبادا تشکیل شده بی اطلاع نیستید که در اطاله این کلام نمی باشد.
به امید یافتن اتان در حلقه های مفقوده تشکیلات مجاهدین.
سوسن نوروزی پنجم اوت 2007