حنیف‌نژاد از اسطوره تا واقعیت

سازمان مجاهدین خلق ایران در شهریور ۱۳۴۴ توسط سه نفر از اعضای نزدیک به نهضت آزادی ایران، یعنی محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک‌بین، بنیان نهاده شد. این سه پایه‌گذاران اصلی”سازمان مجاهدین خلق” شناخته می‌شوند. اندکی بعد، اصغر بدیع‌زادگان، علی باکری، عبدالرسول مشکین‌فام، ناصر صادق، علی میهن‌دوست، حسین احمدی روحانی و شمار دیگری نیز به این جمع پیوستند. حنیف‌نژاد متولد ۱۳۱۷ در تبریز و از یک خانواده متوسط بازاری بود. او در آغاز به جبهه ملی و انجمن اسلامی دانشجویان و سپس به نهضت آزادی پیوست. سازمان مجاهدین خلق در دهه‌های اخیر و به‌خصوص بعد از بحران 1354 و تغییر مواضع سازمان از اسلام به مارکسیسم سعی کرده است از حنیف‌نژاد چهره اسطوره‌ای بسازد. در این نوشتار با مروری بر کارنامه او درصدد هستیم تا این مسئله را مورد واکاوی قرار دهیم.

خاطرات به‌جامانده از اعضای سازمان مجاهدین خلق نشان می‌دهد که حنیف‌نژاد در بحث مبارزه به روحانیت و بهره‌مندی از دانش دینی آنها اعتقاد نداشته است. میثمی عنوان می‌کند که در اوایل دهه 1340، همراه با حنیف‌نژاد به قم می‌روند تا از علمای حوزه برای تدوین هویت مبارز کمک بخواهند. این دو در جریان مذاکراتی که با روحانیون داشتند متوجه می‌شوند اخذ هویت مبارز مطابق با دیدگاهشان از آنها غیرممکن است؛ ازاین‌رو، حنیف‌نژاد در راه بازگشت به تهران، به میثمی می‌گوید: “می‌دانی باید به خودمان تکیه کنیم؛ از روحانیان کاری برنمی‌آید”.[1]

محمد حنیف‌نژاد در گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی (مشهد؛ سال 1340)

برخی از افراد معتقدند که سازمان بعد از حنیف‌نژاد تحت تأثیر اندیشه‌های مارکسیستی قرار گرفته است. با این حال داده‌های تاریخی نشان می‌دهد که او هم تحت تأثیر اندیشه‌های مارکسیستی بوده است؛ براي نمونه احمدرضا کریمی، از اعضای قدیمی سازمان، می‌گوید که در یکی از گفت‌وگوها حنیف‌نژاد به مهندس بازرگان می‌گوید که به این نتیجه رسیده که مارکس همان سخنانی را گفته که حضرت علی(ع) بیان کرده است.  به عقیده کریمی، حنیف‌نژاد در سازمان نسلی را تربیت کرد که اگر هر لحظه رها می‌شدند، مارکسیست می‌شدند؛ از همین رو خیلی از اعضای سازمان زمانی که از زندان آزاد شدند مارکسیست گردیدند.[2]

حنیف‌نژاد کتاب “راه انبیا، راه بشر” را به عنوان یکی از جزوات سازمان مجاهدین به نگارش درآورده بود. این کتاب کاملا رنگ و لعاب مارکسیستی داشت. در واقع در تدوین قسمت‌هایی از این کتاب به شکل واضحی از منابع و اندیشه‌های مارکسیستی استفاده شده بود و حتی در جاهایی مثال‌هایی از کتاب‌های “ببرهای کاغذی” و “سیر مبارزات مردم چین” آورده شده بود.[3]

حنیف‌نژاد در کتاب “راه انبیا، راه بشر” سعی می‌کند وحی را با استفاده از اندیشه مارکسیستی توضیح دهد.او دراین‌باره نوشته است:”اکنون آن زیربناهای تولید یک جامعه محدود قبیله‌ای از قریب پانزده قرن پیش و آن هم در یکی از عقب‌مانده‌ترین اجتماعات به‌ویژه با آن فرهنگ معروف جاهلی می‌تواند توجیه‌کننده قرآن باشد؟ آیا چنین توجیهی علمی است؟… وحی جهش دیگری است که در جریان پرغوغای تکامل از ماده بی‌شکل تا انسان بر انسان اجتماعی مختار وارد می‌شود تا از این پس خلافت و اختیار او را در زمین تکمیل کند و از او مسئولیت بخواهد”.[4]

همچنین در زمان حنیف‌نژاد کتاب “اقتصاد و پول برای همه”(نوشته‌ای در زمینه تئوری اقتصاد، تألیف دو مارکسیست ایرانی)،”کار، مزد و سرمایه” اثر مارکس،”دولت و انقلاب” و “چه باید کرد؟”از لنین،”چگونه می‌توان یک کمونیست خوب بود؟” از لیو شائوچی، “جنگ پارتیزانی” از چه‌گوارا، جزء منابع مطالعاتی سازمان مجاهدین خلق بودند.[5]

بررسی‌ها نشان می‌دهد که هرچند حنیف‌نژاد و اعضای سازمان به مطالعه قرآن و نهج‌البلاغه روی آورده بودند و سعی می‌کردند که از اندیشه اسلامی برای مبارزات استفاده کنند، اما مطالعه قرآن گزینشی و برمبنای تجویز نسخه مبارزه از آیه‌های جهادی بود و نه مطالعه‌ای جامع.حنیف‌نژاد معتقد بود آیه‌‌های جنگ و جهاد و آیه‌های آخر”آل عمران” را حفظ کنید. آنها همچنین سوره‌های “توبه”، ‌”انفاق” و “محمد” را که درباره تکامل و انقلاب بود، مطالعه می‌‌کردند. انتخاب سوره‌ها و گزینش موضوعی‌شان که به امر جهاد و مبارزه مربوط می‌شد، نتیجه تفسیر را نیز منطبق با آرای نهایی گروه، یعنی پذیرش مبارزه مسلحانه، قرار می‌داد.[6]

بی‌توجهی به ازدواج و نهاد خانواده از جمله سیاست‌هایی بود که در سازمان مجاهدین خلق توسط حنیف‌نژاد پایه‌گذاری شد. حنیف‌نژاد معتقد بود که کسی که می‌خواهد مبارزه کند نباید ازدواج کند؛ زیرا باید تمام‌وقت در خدمت انقلاب و سازمان باشد. همین عقیده سبب شد زمانی که عبدی، از پایه‌گذاران سازمان، ازدواج کرد، اعضا از او ناراحت شوند و بگویند که اگر هم قرار است ازدواجی صورت بگیرد باید درون‌سازمانی باشد.[7]

اعضای سازمان مجاهدین همواره در دهه‌های گذشته سعی کرده‌اند تصویری اسطوره‌ای از زمان دستگیری تا اعدام حنیف‌نژاد بسازند. این در حالی است که اسناد به‌دست‌آمده روایت دیگری دارد. روند بازجویی‌های بعد از دستگیری حنیف‌نژاد نشان می‌دهد که او برخلاف تصویری که سازمان می‌خواهد نشان دهد نه تنها مقاومت نکرده، بلکه اطلاعات زیادی را هم به ساواک داده است؛ براي نمونه او در یکی از جلسات بازجویی سرشاخه‌ها و اعضای سازمان را با اسم و مشخصات کامل در اختیار ساواک قرار می‌دهد. در بازجویی او آمده است:”اما درباره سایر گروه‌ها آنچه به یادم است را می‌نویسم. گروه سیاسی مسعود رجوی، رضا رضایی، صمد ساجدیان، علی‌رضا زمردیان. گروه فنی ناصر صادق، حبیب دلخواه و یک نفر دیگر به اسم علی که من نمی‌شناختم. گروه فنی نشریاتی درباره ابزارشناسی داشت. گروه تدارکات ناصر صادق و محمد بازرگانی و گروه شیمی علی باکری که می‌خواست کارهایی بکند که اطلاعی ندارم.[8]

حنیف‌نژاد در بازجویی‌ها جزئیاتی را می‌گوید که هیچ توجیهی برای آن نیست. او از عضوی به نام رضا نام می‌برد که حتی اسم درستش را نیز نمی‌داند و می‌گوید:” رضا نامی که علی میهن‌دوست معرفی کرده بود و بعد از شش ماه کنار رفت و الان صوفی شده است”و در ادامه از جهانگیر حجاریان نام می‌برد و می‌گوید:”جهانگیر مدت یک سال و نیم تا دو سال با ما بود،اما بعدها گرفتاری‌های عشقی پیدا کرد و رفت”. بدیهی است که نام بردن از افرادی که اصولا کنار کشیده‌اند هیچ ضرورتی نداشته است و این نام بردن‌ها برای آنها دردسر بزرگی درست کرد. حنیف در بازجویی از کسانی نام برده که هنوز دستگیر نشده بودند و اتفاقا در سری‌های بعد دستگیر می‌شوند و همین مسئله دست ساواک را برای برخورد با آنها باز می‌کند.[9]

بهمن بازرگانی، از اعضای سابق سازمان، می‌گوید: وقتی که حنیف‌نژاد دستگیر شد، فشار زیادی بر او بود و به دنبال آن تعداد زیادی از اعضای سازمان دستگیر می‌شوند. این مسئله به حدی بود که یک سری از اعضای سازمان به حنیف‌نژاد اعتراض می‌کنند اما او در جوابشان می‌گوید که می‌آیند اینجا و پخته‌تر می‌شوند و می‌روند بیرون. بازرگان می‌گوید که از خود حنیف هرگز نشنیدم که بگوید زیاد شکنجه‌اش کرده باشند. من این را شخصا از خودش شنیدم که در سلول با هم بودیم. البته برای ماها که سر به زیر افکنده به این حرف‌های رهبرمان گوش می‌دادیم، این صحبت‌ها قابل قبول نبود.[10]

حنیف‌نژاد بعد از دستگیری و در جریان بازجویی‌ها به این نتیجه می‌رسد که مبارزه مسلحانه با واقعیت‌های بیرونی و ایده‌هایی که در ذهن داشته تفاوت زیادی دارد. همین مسئله سبب می‌شود از نظر معرفت‌شناختی به‌شدت مضطرب جلوه کرده که مایل به توقف فعالیت است و این دیدگاه را از خود به ساواک هم منتقل کند. با توجه به اینکه او در قتلی دست نداشته است در ابتدا ساواک به این نتیجه می‌رسد که زنده نگه داشتن او و دادن حبس ابد برای متوقف کردن فعالیت سازمان مفید است، اما حنیف به‌مرور در زندان دوباره روحیه‌اش را به عنوان رهبر سازمان باز می‌یابد و همین مسئله سبب می‌شد در دادگاه تجدید نظر برخلاف دادگاه اول، که سعی داشت از خودش رفع اتهام کند، به رژیم حمله و بر مبارزه مسلحانه تأکید کند. همین مسئله موجب می‌شود ساواک به این نتیجه برسد که زنده نگه داشتن او فایده ندارد و ازاین‌رو اعدام می‌شود.[11]

پي‌نوشت‌ها:

[1] . لطف‌اﷲ میثمی، خ‍اطرات‌ ل‍طف‌اﷲ م‍ی‍ثمی از نهضت آزادی تا مجاهدین‌، ج 1، تهران، صمدیه‎، 1380، ص 164.

[2] . احمدرضا کریمی، «رجوی بیش از حنیف به اسماعیلیه شبیه است»، سیاست‌نامه، سال چهارم، ش 13 (زمستان 1398)، صص 298 و 302.

[3] . شهرام بزرگی، یک روایت معتبر درباره سازمان مجاهدین خلق، مشهد، به‌نشر، 1397، ص 44.

[4] . محسن نجات‌حسینی، مجاهدین؛ سازمان دین‌مداری که مارکسیست شد، سوئد، بی‌نا، دی 1400، ص 234.

[5] . یرواند آبراهامیان، اسلام رادیکال: مجاهدین ایرانی، ترجمه فرهاد مهدوی، آلمان، نشر نیما، 1386، ص 111.

[6] . عباس علی‌قلی طایفه و احسان کیانی، نهضت آزادی ایران از تأسیس تا انشعاب، تهران، صمدیه، ص 115.

[7] . همان، ص 118.

[8] . محسن زال، چریک مجاهد خلق، تهران، نشر ماهریس، 1400، ص 484.

[9] . همان، ص 485.

[10] . بهمن بازرگانی، زمان بازیافته، تهران، نشر اختران، 1397، ص 162.

[11] . محسن زال، همان، صص 501 و 502.

سیدمحسن موسوی‌زاده / مولف

پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر

 

خروج از نسخه موبایل