مجاهدین خلق و پایداری بر اصول اولیه در گذر زمان – قسمت اول

در آغوش امپریالیسم آمریکا

مسعود رجوی در رنگ عوض کردن زبانزد است و روی آفتاب پرست را هم سفید کرده است. اگر سخنرانی های فریبنده این شعبده باز را در فاز سیاسی – یعنی حدفاصل سال 1357 تا خرداد 1360- مرور کنیم، جملاتی شیک و کادوپیچ شده را در مورد آزادی و دمکراسی بیان می کند که در آن فضای انقلابی خریدار داشت و بسیاری را در دام مجاهدین خلق گرفتار ساخت. او می گفت:

«این جمهوری بایستی حافظ حق و حقوق تمامی مردم باشد که در سراسر کشور زندگی می‌کنند، این جمهوری به خصوص باید در نهایت عدل و بلکه بیشتر، در نهایت قسط، تمام آزادی‌های سیاسی و اجتماعی را در مورد طبقات و نیروهای مختلف مردم اعاده کند». (۱۴ اسفند ۱۳۵۷)… «برای یک انقلابی، آزادیهای انقلابی شوخی بردار نیست. به قیمت خون بد‌ستش آوردیم و تا پای جان هم از دستش نخواهیم داد.» (سخنرانی امجدیه ۲۲ خرداد سال ۱۳۵۹)… اصل دعوا هم همین جاست. سر ترویج دو نوع اسلام است.» (سخنرانی امجدیه، ۲۲ خرداد ۱۳۵۹)…

مبارزه با آمریکا از اصول خدشه‌ناپذیر مجاهدین خلق در بدو تولد بود. بطوری‌که رجوی درمورد این اصل معتقد بود: “نمی‌شود سرسوزنی از آن کوتاه آمد.” اما وقتی «انقلاب؟!» 30 خرداد رجوی شکست خورد، ناگهان لحن صحبتش عوض شد و این اصل اساسی را زیر پا گذاشت. از آن پس، بطور ناگهانی شعار “مرگ بر امپریالیسم” از نشریات مجاهدین حذف شد و کتاب‌ها و نشریات قدیمی که مملو از موضوعات و شعارهای ضد آمریکایی و ضدامپریالیستی بود، از میان هواداران سازمان جمع شد. به این ترتیب نه تنها موضع سازمان در برابر آمریکا تغییر کرد، بلکه کاملاً معکوس گردید بطوری‌که در ساختار اندیشه‌ای سازمان مجاهدین، رئیس‌جمهور آمریکا، از عنوان “رهبر جنایت‌کارترین نظام به وجود آمده در تاریخ” تبدیل به “قهرمان حمایت از حقوق بشر” شد.

بیانیه مجاهدین خلق ایران به تاریخ 27 اسفند 1357:
“انتظارات حداقل ما از جمهوری اسلامی در ریشه‌کن کردن همه جانبه سلطه امپریالیست‌ها از این میهن خلاصه می‌شود”. در دنباله این بیانیه می‌افزایند: “آیا امپریالیست‌ها همان شیاطین مجسم بین‌المللی امروز جهان نیستند؟ بنابراین مضمون برنامه حداقل یک سازمان مسلح به ایدئولوژی اسلام و جهان‌بینی توحید، دقیقاً ملازم با نفی همه‌جانبه آثار سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی امپریالیزم جهانی به سردمداری آمریکاست. همان قدرت شیطانی، طاغوتی و کفرآمیزی که غدارترین نیروی تاراجگر جهان را تشکیل می‌دهد. همان قدرتی که همراه با سایر شرکا، تمام خلق‌های زیر سلطه جهان را در چنگال اهریمنی خود دارد، همان قدرتی که آثار شوم جنایات آن سراسر جهان را، از الجزایر و فلسطین گرفته تا ویتنام و آمریکای لاتین فرا گرفته است. و به راستی کدام جنایت و دزدی و فحشا و بدکاری و کشتار را در سراسر جهان، و از جمله در میهن خونبارمان می‌توان یافت، که مستقیم یا غیر مستقیم ردپای امپریالیست‌ها را به نحوی از انحا در آن نتوان دید؟.. ”

خیلی زود همه این ژست ها، رنگ باخت.

اما بلوغ این دگردیسی در مسعود رجوی، در مکانی اتفاق افتاد که به پادگان مخوف اشرف در عراق مشهور است، ظرف نظامی – سیاسی مبارزه مسعود رجوی .

نگارنده که روزگاری خود در اردوگاه اشرف بسر می بردم به خاطر دارم که مسعود رجوی در سالن اجتماعات باقرزاده پس از انفجار ساختمان‌های دوقلو در یازده سپتامبر 2001 گفت:

“این تازه کاری است که مرتجعین اسلام (منظور القاعده است) کرده‌اند. حالا آنها باید منتظر باشند و ببینند که اسلام انقلابی (یعنی مجاهدین) با آنها چه خواهد کرد؟ شما اعضاء، نیروی بالقوه عظیمی در درون خود دارید که باید آن را آزاد نمایید”… سپس در سالن شیرینی پخش کردند و اعضاء را به پایکوبی واداشتند.

بعد از سقوط صدام حسین و مسلط شدن آمریکایی ها در کشور عراق، مسعود رجوی رسما پیام داد که دیگر صاحبخانه عوض شده است، اگرلازم باشد باید دامن بپوشید و نزد آمریکائی ها بروید، تضاد اصلی را فراموش نکنید : تضاد اصلی رژیم خمینی است، امروز باید حرکت ما، به موازات آمریکائی ها باشد!

بعدها هم این امپریالیست خونخوار شد: قهرمان و پرچمدار حمایت از حقوق بشر، که نمایندگان مجاهدین خلق از صبح تا شب در راهروهای کنگره های آنان ولو بودند.

ادامه دارد . . .
فرید

خروج از نسخه موبایل