اینکه این تغییر مسئولین سازمان عملا چه تاثیری در روند پیشبرد اهداف سازمان داشته پاسخی است که الزاما رهبری سازمان باید به بدنه و افراد قرارگاه اشرف بدهند. توضیحی که کماکان و هر ساله در پوشش تحلیل های تکراری و آسمان و ریسمان کردن های بعضا کمیک و امید دادن های واهی به اتفاقات و اما و اگرها و گمانه زنی ها و فرضیه بافی های و در نهایت معجزه ای به سال و سال های آینده حواله می شود. در گذر این ایام و سال ها اما چه کسی است تا نداند چه هزینه هایی بابت این لجاجت کودکانه پرداخته می شود. همچنانکه چرخش دورانی و بی وقفه دوربین در قرارگاه مرکزی روی این قربانیان فرسوده و مستاصل به طرز سمبولیکی وضعیت سردرگمی و استیصال و چرخش بیهوده این جماعت جن زده و الینه شده را به زبان دیگری مورد تاکید قرار می دهد. تصور اینکه در قرن حاضر آدمی تا این میزان دستخوش و بازیچه واقع شود، هم مشکل و هم دردناک و هم عبرت انگیز است.
نکته جالب توجه و تعمق تر شیوه رای گیری برای انتخاب مسئول اول های سازمان بود. معرفی مسئول اول و بعد به رای گذاشتن این انتخاب با بالا رفتن دستهای حاضرین در سه نوبت به عنوان موافق، مخالف و ممتنع که در همه انتخابات این سال ها و به شهادت همین فیلم های پخش شده حتی با یک رای مخالف که سهل ممتنع انتخابات به نتیجه گیری از پیش اعلام شده، منتهی می شد، این اتفاق نظر در نوع خود نشان از فضای کلیشه ای و تشریفاتی این مراسم داشت. حتی با فرض اینکه تمام این آرا برآمده از اراده و اختیار و نظر حاضرین باشد، باز جای طرح و چالش این انتخابات به قوت خود باقی می ماند. اتفاقی که حتی در درون احزاب کمونیستی و سیستم های تک حزبی هم به این شکل و شمایل کلیشه ای وقوعش با هر منطق و ساختاری غیر ممکن به نظر می رسد. در همین سیستم های تک حزبی و علیرغم اینکه همه می دانند چه اتفاقی قرار است بیفتد، حداقل این است که برای خالی نبودن عریضه و رعایت کمترین پرنسب های دمکراتیک، رای چند نفری به عنوان مخالف و ممتنع تنظیم می شود، اما در انتخابات اشرف دریغ از یک رای ممتنع. اینکه این گونه رای گیری و نتایج آن را یکسره به اجماع و اتفاق نظر حاضرین مرتبط بدانیم، به همان اندازه ساده انگارانه و خودفریبانه است که بپذیریم این افراد درباره نفس این اقدامات و اهداف پشت پرده آن کمترین اطلاع را دارند.
در حاشیه یکی دو تا از این انتخابات شاهد حضور و تشویق انتخاب مسئول اول توسط مسعود رجوی بودیم. این لحظه ها ناخودآگاه نقش کارگردانان سینما و تئاتر را برای من تداعی می کرد. آدمی که در پشت دوربین و صحنه قهرمان و ضدقهرمان می آفریند و با هدایت عالمانه و علمی آنها با توسل به شیوه بازیگری حسی، بازیچه های خود را به آن حد از خودباوری می رساند که بعضا در نقش خود غرق و مستحیل می شوند و دوربین و صحنه را عین واقعیت زندگی متصور می شوند. در همین لحظات هم فیلمساز و کارگردان صحنه درست مثل آقای رجوی برای این قهرمانان خیالی و خود آفریده دست می زند و آنها را ستایش می کند. راستش هیچ وقت گمان نمی کردم در واقعیت مجازی زندگی کسی بتواند تا این اندازه حقیقت زندگی و آدم ها را به بازی بگیرد. به عنوان آدمی که دستی هر چند دور بر آتش هنر و صحنه دارم ناگزیرم اعتراف کنم رجوی در کنار همه قابلیت های اغواگرانه اش، بهترین بازیگردان و صحنه گردان و سناریست هم هست. او شاید تنها کسی باشد که حقیقت این بازی را دریافته است. حقیقتی که به اعتقاد برشت، چنین آدمی ناگزیر باید توامان بار خیانت آن را نیز بر دوش بکشد.
امید پویا، سایت مجاهدین دبلیو اس، هفتم اوت 2007