واکنش های بیمارگونه به انتظارات مشروع و طبیعی خانواده ها از سوی سردمداران فرقه مجاهدین انکار ناشدنی ست و مثال بارز، خانم پری بگی دختر آقای رحیم بگی ست که در نامه اش به این حقیقت تلخ به تلخی و بسیار دردآلود اشاره می کند، نوزده سال است از آغوش گرم و محبت آمیز پدرش به علت اعمال محدودیت های دهشتناک تشکیلاتی از سوی رهبران بیمار دارودسته مجاهدین محروم مانده است.زبان بی نقص خانم پری بگی در برگرداندن احساسات سرکوب شده دختری که همانند مادر چشم انتظار و پدرش، قربانی امیال پلید گروهی تبهکار و ضد میهنی گردیده اند، حکایت درخور و تلخی ست از همه سیاهی های ماهیت مناسبات تشکیلات ستیزه جوی فرقه رجوی و ذهن زشت و بیمار رهبرآن.رویکرد خانم پری بگی به چگونگی بازنمایی واقعیت ماهیت دارودسته مجاهدین در نامه اش، از ایشان به عنوان یک منتقد صریح تروریسم ضد مردمی و ضد میهنی مجاهدین و از جایگاه نسل جدید ایران، حکایت دارد.نسلی که بشدت به وطن خویش عشق می ورزد و از همکاری استراتژیک و درازمدت فرقه مجاهدین با بدترین دشمنان این مرز و بوم منزجر است.امروزه فهم ماهیت توتالیتاریستی مجاهدین و کارکردهای آن، تروریسم، خشونت عریان، پی ریزی مناسبات فاشیستی، در کانون تاملات نسل جدید در عصر تحولات دموکراتیک و عقلانیت انتقادی قرار دارد.از منظر انسان متعلق به دوران انفجار اطلاعات، تروریسم وسازمان های تروریستی چون دارودسته مجاهدین رو به سوی تاریکی می روند و با شالوده های دموکراتیک و بنیادهای خرد سر ستیز دارند.بی شک، شبح تروریسم افسار گسیخته گروههایی چون القاعده و مجاهدین مهمترین خطری ست که جهان مدرن و ارزش های دموکراتیک را تهدید می کند اما انگیزه های نیرومند انسان مدرن و جوامع توسعه یافته، رشد و گسترش نهادهای مدنی و فرهنگ گفتگو و تعامل، جایی و رد پایی برای سکت ها و فرقه های ستیزه جوئی چون مجاهدین نخواهد گذاشت.با امید به روزی که تمامی خانواده های عضو انجمن نجات شاهد رهائی عزیزانشان از حصارهای ذهنی و فیزیکی فرقه تروریستی مجاهدین باشند.
آرش رضایی
مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی
نامه خانم پری بگی به پدرش که در بند اسارت فرقه است:
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام
سلامی که از ته دل یک دختر چشم در راه پدرش بر می خیزد. دوباره سلام و صدها سلام، این سلام ها به جای همه سال هایی که از تو پدر عزیزم دور بوده ام و به امید این که روزی تو را ببینم چه شب ها روی جانماز در حالی که قرآن روی پاهایم بود اشک می ریختم تا خدا کاری کند که دل تو به رحم بیاید و با خانواده ات یک تماس کوچک برقرار کنی پدر جان می دانم تو آنقدر نامهربان نبودی که اگر امکان این را داشت با ما تماس بگیری آن را از تنها دخترت دریغ کنی پس همین نشان می دهد که این سازمان مجاهدین بوده است که به تو اجازه یک تماس کوچک را نداده است پدرجان من همیشه وقتی که می بینم دختری دست پدرش را گرفته و با هم راه می روند و می خندند چشمانم پر از اشک می شود ولی به خاطر مادرم اشک هایم را یواشکی پاک می کنم تا او هم ناراحت نشود خوشبختانه او جای شما را نیز برای من پر کرده البته این را می گویم تا خودم را گول بزنم ولی این را بدان که هیچ کس حتی مادرم نیز نمیتواند جای تو را برای من بگیرد. پدرجان می دانم همانطور که من آرزوی دیدن روی ماه تو را دارم تو نیز آرزوی دیدن من را داری چون از وقتی که شش ماهه بوده ام تو مرا ندیده ای و من نیز از محبت پدر بی نصیب بوده ام. پدر جان من از این تعجب می کنم که اگر سازمان مجاهدین این همه از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر حرف می زنند چرا به شما اجازه این را نمیدهند که با ما تماس برقرار کنی و این حق مسلم شماست و حق هر انسانی است حتی اگر اسیر هم باشد باید خانواده اش از وضعیت او با خبر شوند ولی متاسفانه سازمان مجاهدین این حق را نیز از شما گرفته اند ولی نمیتوانند این حق را از ما بگیرند که تلاش خودمان را بکنیم و به سازمان مجاهــدین می گویم که اگر به شما اجازه ندهند که با ما تماس برقرار کنید از طریق مجامع بین المللی از آنان شکایت می کنیم نه یک بار بلکه صد بار از آنان شکایت می کنیم پدرجان نمیخواستم نامه ام خیلی طولانی باشد ولی آنقدر حرف های نگفته در دل دارم که اگر تمام ورقه های دنیا را سیاه کنم باز هم حرفی نزده ام پدرجان نمیخواهم خداحافظی کنم و دوست دارم دوباره به جای خداحافظی بنویسم سلام و دوباره پدرجان تاکید می کنم که با ما تماس بگیرید و این را بدانید که تا با ما تماس نگیرید نامه می نویسم.
پــــری بگی
1- رونوشت به آقای آندریاس نماینده صلیب سرخ در تهران
2- رونوشت به کلنل تورلاک مقام محترم کمپ امریکا
3- رونوشت به سازمان دیده بان حقوق بشر
4- رونوشت به انجمن نجات دفتر آذربایجان غربی