خاطرات صمد نظری از زندان های مجاهدین خلق – قسمت دوم

در قسمت قبل درباره تصمیم به جدایی صمد نظری و نحوه رفتار سازمان با این تصمیم مطالبی بیان شد.

یکی از برچسب های ناچسبی که رجوی ها به خودشان می زنند حمایت از یک دادگستری و نظام قضایی مستقل بر اساس معیارهای بین المللی است. در برنامه ده ماده ای مریم رجوی درباره این موضوع چنین آمده است.

“دادگستری و نظام قضایی مستقل طبق معیارهای بین‌المللی مبتنی بر اصل برائت، حق دفاع، حق دادخواهی، حق برخورداری از محاکمه علنی و استقلال کامل قضات”

اما واقعیت این است که رجوی ها هیچ سنخیتی با این ادعا ندارند، آنها در مناسبات خود با اعضایی که حتی ممکن است انتقادی جدی نیز به آنها نداشته و تنها خواستار جدایی و داشتن یک زندگی مستقل بوده یا هستند، در حالیکه چند سال با تمام وجود به رجوی ها خدمت کرده اند، برخوردهایی می کنند که بدترین حکومت های تاریخ با مردم خود کردند. آنها را به زندان انداخته و مورد آزار و اذیت و همچنین توهین و دشنام قرار داده و تحقیر می نمایند. اینها نه یک برخورد منفرد بلکه بخش لاینفک از مناسبات فرقه رجوی است. مرحوم صمد نظری یکی از قربانیان فرقه رجوی و یکی از اعضایی بود که در درون مجاهدین خلق زندانی شد. او درکتابش با عنوان «رد پای اهریمن» درباره آنچه در زندان های مجاهدین بر او گذشته نوشته است که در این سلسله مطلب آن را عیناً نقل قول می کنم. قسمت قبل درباره نحوه انتقال او به زندان و رفتارها غیر انسانی و تحقیر آمیزی که با او در نخستین روز زندان صورت گرفته بود و حالا ادامه مطلب:

پس از مدت کوتاهی از رفتن شان، همراه با صدای شیرجه هواپیما ناگهان صدای 5 انفجار مهیب بمب که در فاصله نزدیک قلعه به لوله های نفتی اصابت کرده بود، در فضای زیرزمین طنین انداز شد و همزمان گرد و خاک غلیظ خفه کننده ای وارد سلول شد. با احساس خفگی و سرفه به حالت نیمه اغماء بر کف سلول دراز کشیدم و منتظر کمک شدم. من اگر چه از سال 1366 موقعیت و وضعیت این پایگاه را می دانستم و چندبار نیز به این محل آمده بودم، فکر نمی کردم افراد زیادی در این محل محبوس باشند و سکوت قبل از انفجار نیز بر این ذهنیتم صحه می گذاشت. با صدای انفجار و شکستن شیشه های اتاق های طبقه بالای قلعه ناگهان صدای جیغ و داد عده زیادی اعم از زن و مرد و بچه بلند شد. آن زمان بود که متوجه شدم این زندان “مهمانان” دیگری هم دارد و بعد دریافتم که رجوی آنهایی را که قصد داشتند از سازمان جدا شوند و به آنها وعده فرستادن به رمادیه یا خارجه داده شده بود، در این محل زندانی کرده است.

بالاخره 45 دقیقه بعد از بمباران نگهبان از پناگاه خود بیرون آمد و با مراجعه به سلول، پنجره کشویی در آهنی را کنار زد و پرسید مشکلی پیش نیامده؟ وضعیت را به او گفتم. در جواب گفت خوب می شود. کشویی را کنار زد و برای سرکشی به سلول های دیگر رفت.

این پایگاه قلعه ای نظامی بود که به زندان تبدیل شده بود. با دیواره ای 5/3 متری و سیم خاردار روی آن، برج های نگهبانی با تیربارهای سنگین و همچنین چند لایه سیم خاردار در محدوده حفاظتی، مین و سیستم های گشت خودرویی حفاظت و کنترل می شد. در ضلع غربی زندان در دو طرف در ورودی بزرگ قلعه و زیر ساختمان نگهبانی و اتاق مسئولان، 2 بند مجزای انفرادی زنانه و مردانه وجود داشت. در هر بند سلول های زیادی به ابعاد 5/1 در 5/1 متر مربع و یک دستشویی کوچک بود که کف آن بالاتر از سطح سلول بود و بوی آزار دهنده ای داشت. هر سلول یک در آهنی ضخیم با دریچه ی کشویی کوچک و یک پنجره کوچک آهنی در ابعاد 25 در 25 سانتیمتر داشت که به راهروی تاریک بند راه پیدا می کرد.

کروکی زندان دبس (پایگاه عسکری زاده)

حکم بازداشت

فردای آن روز رسول به همراه 2 تن از نگهبانان مسلح آمد و بعد از باز کردن در از من خواست که به صورت خبردار بایستم تا حکم بازداشت و زندانی شدنم را که رجوی صادر کرده بود بخواند و پس از خواندن چند سطر از روضه های رجوی گفت که “به جرم داشتن اطلاعات بالای نظامی تا اطلاع ثانوی در این مکان بازداشت هستی تا تکلیفت را روشن کنیم.” در بسته شد.

10 روز به همین منوال گذشت. روز به روز به تعداد نفرات سلول های انفرادی افزوده می شد. درها روزی 2 بار برای غذا و آب (در ظهر و شب) و بعضی روزها یک بار در روز به روی مان باز و پس از چند دقیقه 2 قفله می شد و نگهبانان می رفتند. این نگهبانان حق نداشتند جز درباره غذا و آب با ما حرفی بزنند. بعد از 40 روز که نتوانسته بودم حمام کنم، بالاخره با صرفه جویی در جیره آبِ روزانه توانستم با آب سرد در دستشویی سلول حمام کنم.

به این دلیل که سلولم زیر پله واقع شده بود و صدای پای افراد به طور مداوم در آن می پیچید درخواست کردم سلولم را تعویض کنند که موافقت کردند. حدود 25 روز منتظر تعیین تکلیف بودم. از تاریخ ها و یادداشت های روی دیوار سلول ها می شد گفت که افراد زیادی در اینجا نگهداری شده بودند. بر روی دیوارها، تاریخ ها و یادگاری های سال های 65 – 66 با مدت های 4 تا 7 ماه و بعضاً بیشتر به چشم می خورد.

ادامه دارد…
صالحی

خروج از نسخه موبایل