روز چهارشنبه 14 اردیبهشت به منطقه ییلاقی کاکا رضا در چند کیلومتری شهرستان خرم آباد جهت دیدار با مادر حجت عزیزی رهسپار شدیم. منطقه ای خوش آب و هوا و توریستی که طبیعت آن با رودخانه ای که از آن می گذرد جان را جلا داده و لحظاتی که در آنجا سپری می شود انسان را بیاد بهشت برین می اندازد.
خوش تر از این آب و هوا دیدار با مادری است که با روی باز به استقبالمان آمد و با دیدن ما برقی نهان در چشم هایش می درخشد، به این امید که شاید خبری جدید از فرزندش داشته باشیم.
مادری که حدود چهار دهه از پسرش؛ حجت عزیزی بی خبراست. او چندین بار کوله بار سفر به کشور عراق بست و هر بار نا امید از دیدار و یا تماسی هر چند کوتاه به دیارش برگشت، اما مادر است و هیچوقت امید خود را از دست نمی دهد.
چشمان مادر، اگر چه کم سو و خشک اما همچنان برای فراق فرزند اشک می ریزد و با لالایی خواندن برای نوه هایش اسم یوسف خود را زمزمه می کند. او گفت: نمیدانم چطور حجت در آنجا زندگی میکند و چرا برنمی گردد، حجت طبیعت را بسیار دوست داشت و به اینجا عشق میورزید، اینجا همه منتظر او هستیم و مطمئن هستم روزی خواهد آمد و دوباره در کنار هم خوش و خوشحال زندگی می کنیم.
طبع کریمانه این مادر موجب شد ناهار را در کنار او بمانیم و از دست پخت ایشان به وجد بیاییم. نان محلی و دیگر سور و سات سفره همگی حکایت از صفای محلی و عطوفت مادری او داشت. هنگامی که با وی خداحافظی کردیم آخرین حرفش ما را خجالت زده و شرمسار مهر مادری کرد. آنگاه که گفت شما هم مانند حجت هستید و اینجا خانه خودتان است و منتظر هستم با خانواده بیایید و شرمنده که فصل برداشت میوه نیست و دست خالی بر می گردید.
لعن و نفرین خانواده ها به خصوص مادران و پدران چشم انتظار بر سرکردگان فرقه رجوی که اینچنین میان والدین و فرزندانشان جدایی انداخته اند.