تبار شناسی مرید ایدئولوژیک
18.08.2007
منبع: Mojahedin.ws
تصور اینکه مناسبات و موجودیت درونی سازمان مجاهدین یکسره معلول توانمندی های فردی رهبری آن (رجوی) بوده، تلقی ساده انگارانه ای است. شباهت های قریب ساختاری و محتوایی انقلاب ایدئولوژیک با مناسبات فرقه ای و بعدتر دستاوردهای جامعه شناختی درباره شکل و محتوای جنبش های توده ای که مشخصا به اراده و خواست فردی معطوف و سازماندهی شده، حکایت از گستره و دامنه نفوذ و تاثیر این الگوها بر ساختار و محتوای موجود مجاهدین می کند. پیش تر درباره الگوبرداری های رجوی از مناسبات فرقه ای در انقلاب ایدئولوژیکش اشاره کردیم. دو کتاب فرقه ها در میان ما و خداوند الموت شباهت های خیره کننده این تاثیرات را نشان می دادند. اینکه رجوی این الگوها را مستقیم و یا به اتکاء تجارب شخصی و ذهن اکتیو خود جمع بندی و مورد بهره برداری قرار داده، در ماهیت قضیه فرقی نمی کند. مهم خویشاوندی محتوایی این گرایش ها و استفاده از اهرم ها و مکانیزم های واحد است.
در همین راستا کتاب مرید راستین نوشته اریک هوفر به نوبه خود می تواند ما را در شناخت ابعاد و دامنه این تاثیرپذیری کمک کند. پیش تر در معرفی دو کتاب فرقه ها در میان ما و خداوند الموت و بازخوانی و شباهت های ساختاری آنها بر این معنی تاکید کردیم که خصلت ذاتی و ماهوی این جریان ها تثبیت رابطه یکسویه بدنه با رهبری است. هر دو کتاب بر ماهیت رابطه رهبران با بدنه تاکید داشتند. سویه دیگر این رابطه معطوف به گروندگان این مناسبات و بررسی وجوه شخصیتی، طبقاتی، روانشناسانه و اجتماعی آنها به این نمونه ها است. کتاب مرید راستین به استناد نمونه های تاریخ معاصر مشترکات این تشکیلات را مورد بازخوانی قرار می دهد. کتاب هوفر بیش از اینکه یک کتاب تحلیلی درباره سرشت این جنبش ها باشد معطوف به نمونه ها و مصادیقی است که در تاریخ معاصر جهان با توسل به شیوه های منحصر و مکانیزم های خاص سعی در اعمال اتوریته خود بر جامعه دارند. او در کتاب تلاش می کند با مقایسه محتوایی و ساختاری احزابی از جمله نازیسم آلمان و کمونیست شوروی در زمان استالین شباهت های ناگزیر این جریان ها را مورد بررسی قرار دهد. کتاب بیشتر معطوف به شیوه های جذب نیرو و متمرکز به روش های روانی و معطوف به تمایلات و سرخوردگی های فردی و اجتماعی و بهره برداری روانشناسانه از آنها در جهت جذب و سازماندهی توده ای در روند مبارزات حزبی و سیاسی است.
نفی فردیت انسان ها و تلاشی نهادهای اجتماعی و مدنی و مشخصا بر هم زدن مناسبات عادی و معمول از جمله خانوادگی، نفی مناسبات اجتماعی، میل به خودانکاری، اعتقاد و باورپذیری غیر عقلانی به رهبری جنبش ها، جداساختن والدین از کودکان و تحت انقیاد گرفتن سرپرستی و سرنوشت کودکان، ایجاد حس گناهکاری در افراد، مطلق انگاری حقیقت، تقویت جمع زیستی، شیوع طلاق، کنترل بی وقفه، بی اعتنایی به مبانی و نهادهای مدنی، قدسی کردن مبارزه و رهبری، سوء استفاده از احساسات آرمانگرایانه، و… از جمله مواردی است که بطرز غافلگیرکننده ای می توان حضور آنها را در مناسبات سازمان مجاهدین خلق مشاهده کرد. پیش تر درباره اهمیت و نقش خانواده در این مناسبات و نگاه حذفی هم در مناسبات سازمان مجاهدین و هم در میان فرقه ها تاکید شده بود. هوفر با تلقی خصمانه این رویکرد را در مناسبات سیاسی و حزبی تاریخ معاصر مورد بازخوانی قرار می دهد و می نویسد:
طرز برخورد جنبش های توده وار در حال خیزش با خانواده اهمیت چشمگیری دارد. تقریبا نگاه همه جنبش های توده وار معاصر در مراحل آغازین خود به خانواده خصمانه بوده است و هر کاری که می توانستند کرده اند تا آن را مختل و بی اعتبار سازند. آنها این کار را با تضعیف اقتدار پدر و مادر، تسهیل امر طلاق، به دست گرفتن مسئولیت تغذیه و تربیت و سرگرمی کودکان و تشویق روابط نامشروع انجام داده اند. (1)
هوفر در تبیین نشانه ها و مشترکات این جنبش ها می نویسد:
همه جنبش های توده وار در طرفداران شان نوعی جان بر کفی و گرایش به عمل و اقدام مشترک بر می انگیزند. همه آنها فارغ از آموزه هایی که می پراکنند و برنامه ای که ارائه می دهند، تعصب، شور، امید نفرت و نابردباری تب آلود می پرورانند. این جنبش ها جملگی ایمان کور و پایبندی و وفادرای همه جانبه و با تمام وجود را طلب می کنند. (2)
پارادوکس میان عشق به آرمان و همنوع و ویرانی شالوده های عاطفی فرد با نزدیک ترین ملاء های عاطفی از جمله والدین و خویشاوندان، موضوع دیگری است که مورد اهتمام و توجه هوفر قرار گرفته است. او در مواجهه با این حقیقت اذعان می کند:
این عجیب است اما حقیقت دارد که آن کس که عشق همنوع را موعظه می کند، در عین حال بر ضد عشق به مادر، پدر، فرزند، خواهر، همسر و برادر سخن می داد. (3)
خودانکاری یکی از ویژگی های مشترک در میان فرقه ها و جنبش های مورد نظر هوفر است. این شباهت ها ضرورت خود را از وانهادگی مطلق و تمام عیار به تمایلات تمامیت خواهانه فرقه ها و جنبش ها عاریه می گیرند. وی حس خودانگیخته به گناهکاری و پذیرش ملاء پیرامونی از سوی رهبران را به مثابه کفاره گناه بزرگ مورد تاکید قرار داده و می نویسد:
روشن است که تا زمانی که حس عمیق و شدید گناهکاری به شخص دست ندهد، دادن کفاره معنایی پیدا نمی کند. در اینجا نیز همچون جای دیگر راه و رسم حرکت متوجه آلوده کردن مردم به یک اختلال و سپس ارائه مسلک جنبش به عنوان راه درمان است. (4)
هوفر همچنین کنشمندی فردی و جمعی را به مثابه ضرورت و حیات این جنبش ها مورد اشاره قرار داده و تربیت شخص را به عنوان مکانیزم هدایت روح جمعی برای قبول اقدام یکپارچه و فداکاری مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. سه عنصر خودانکاری، کف نفس و آمادگی برای پذیرش فداکاری فردی و جمعی عناصر مشترکی از یک روح واحد و جاری هستند که در فرایند شاکله این جنبش ها اعم از ملی، کمونیستی و فاشیستی را تشکیل می دهند. او در تبیین این پروسه می نویسد:
هم اقدام یکپارچه و هم فداکاری مستلزم خودکاهندگی است. برای اینکه شخص به جزیی از یک کل جمع و جور تبدیل شود، باید چیزهای زیادی را واگذارد. باید خلوت، قضاوت شخصی و خیلی وقت ها دارایی های شخصی خود را واگذاری کند. بنابراین تربیت شخص برای اقدام یکپارچه همانا آماده کردن او برای خود انکاری است و کسی که تمرین کف نفس می کند پوسته سختی را فرو می افکند که او را از دیگران جدا و از این رو وی را با دیگران همگون می کند. (5)
پیش شرط وحدت به زعم هوفر تسلیم شدن کامل است. برای محقق شدن این مهم راهی جز اطاعت کورکورانه وجود ندارد. این پروسه در نهایت راه به خودفراموشی محض و گسستن همه پیوندهای معمول می برد. دستاوردهای تجربی او بطرز قریبی نشانه ها و آموزه های مورد تاکید بسیاری از اعضای جداشده سازمان مجاهدین را تداعی می کند. کلیدواژه هایی از جنس هویت، روح جمعی، فداکاری، ویژگی های فردی، و… تمامی بر اشتراکات این دو دستگاه تاکید دارد. در این رابطه می خوانیم:
آماده شدن شخص برای فداکاری مستلزم دست شستن وی از هویت و ویژگی های فردی اش است. وی باید هر نامی را که دارد و با آن خوانده و شناخته می شود، فراموش کند و خویش را ذره ای انسانی بداند که هستی اش به تولد و مرگ محدود است و قطعی ترین راه رسیدن به این هدف تحلیل رفتن کامل فرد در یک پیکر جمعی است. فرد کاملا تحلیل رفته خود و دیگران را انسان نمی بیند. وی هدف ارزش و سرنوشتی جدا از آن پیکر جمعی ندارد و مادام که آن پیکر زنده است وی بواقع نمی تواند بمیرد. (6)
تحلیل هوفر از تبارشناسی جنبش های توده ای بیش از هر چیز متکی به نمونه های در دسترس و قابل مطالعه در تاریخ معاصر است. اگر چه وی شناخت و اطلاعی از موجودیت سازمان مجاهدین خلق ندارد، اما نگاه واقع گرایانه و تاریخی او به مصادیق این جنبش ها که مشخصا با اشاره به نازیسم و احزاب استالینی و… شناسه و یادآوری می شود در نوعیت خود شباهت های بی واسطه میان آنها را تداعی می کند. کتاب هوفر پیش تر از اینکه نقد مرادها باشد، در نقد مرید و گروندگان نوشته شده است. گو اینکه با تبارشناسی مرادها و رهبران این جنبش ها که امروزه بیشتر در اشکال فرقه ای تجسم یافته اند، تعامل دیالکتیکی این پدیده را در می یابیم. در ضرورت شناخت و خویشاوندی این دو پدیده ناگزیر به اشاره شمول تر نویسنده اکتفا می کنم. هوفر در باب این ضرورت می نویسد:
مرید راستین در همه جا حضوری فعال و در حال پیشروی دارد و هم با جذب نوگروندگان و هم از طریق ستیزیدن دنیا را مطابق تصویر ذهنی خود شکل می دهد. ما چه در جبهه او و چه در تقابل با او باشیم خوب است که تا آنجا که می توانیم سرشت و تمایلاتش را بشناسیم. (7)
کتاب هوفر بعد از این می تواند منبع موثق و قابل اتکایی برای تبیین و بررسی بیشتر در موضوع تبارشناسی مرید راستین باشد. آنچه در پی آمد حاصل مطالعه اجمالی کتاب هوفر و صرفا جهت معرفی به علاقمندان اندیشه های معاصر بود. تبیین و درک عمیق تر کتاب مستلزم خوانش دوباره و تعمق بیشتر است، که امیدواریم با تعامل بیشتر دوستان به فهم جمعی آن نائل آئیم.
منابع
1- کتاب مرید راستین ص 45.
2- همان ص 46.
3- همان ص 62.
4- همان ص 68.
5- همان ص 69.
6- همان ص 11.