دوشنبه 18 اردیبهشت ماه 1402 اعضای انجمن نجات خوزستان در ادامه برنامه های افشاگرایانه در خصوص ماهیت فرقه مجاهدین خلق در دانشگاههای آزاد، خاتم و فرهنگیان شهرستان بهبهان حاضر و با موضوع آشنایی با مناسبات درونی و تفکرات فرقه ای مجاهدین خلق به بحث و پرسش و پاسخ پرداختند.
در این جلسات که جمع کثیری از اساتید و دانشجویان دختر و پسر شرکت داشتند ابتدا روسای دانشگاهها ضمن خیر مقدم به اعضای انجمن نجات خوزستان و تشکر از اینکه دعوت مدیریت این دانشگاهها را پذیرفته اند خطاب به اساتید و دانشجویان گفتند: گروه موسوم به مجاهدین خلق که بخاطر عملکرد و استانداردهای دوگانه شان بحق از طرف مردم ایران لقب منافقین گرفتند طی سالها بزرگ ترین خیانت ها و جنایات را در حق مردم ایران مرتکب و بیش از 12000 نفر از شهروندان ایرانی را ترور و شهید کردند. در جنگ تجاوزکارانه صدام دیکتاتور معدوم عراق این سازمان در کنار دشمن برعلیه مردم و ارتش و دیگر حافظان آب و خاک که برای حفظ تمامیت ارضی کشورشان سلاح بدست گرفته و به جبهه رفته بودند ناجوانمردانه و خائنانه جنگیدند و بسیاری را صرفا و فقط به جرم دفاع از خاک و ناموس شهید کردند و یا به اسارت گرفته و تحویل متجاوزین بعثی دادند تا برخی از آنها را زیر شکنجه بمنظور گرفتن اطلاعات آنها شهید کنند. اینها بخش کوچکی از جنایات این گروه است که به تصویر کشیده شده و یا ما از آنها مطلع شده ایم. ولی آنچه ما هنوز از آن بی اطلاع هستیم ماهیت درونی و ظلم و جنایاتی است که این گروه ضدانسانی بر علیه اعضای خودش و خانواده هایشان مرتکب شده اند. به همین دلیل ما امروز از دو نفر از عزیزانی که سالها در درون این تشکیلات جهنمی بوده و در حقیقت کلید اسرار جنایات بیشمار و پنهان آنها در مناسبات درونی این گروه بوده اند، دعوت کرده ایم که میهمان برنامه ما هستند تا برای ما توضیح دهند که سازمانی که در شعار ادعای آزادی خلق قهرمان ایران را دارد و از حق رای و تعیین سرنوشت مردم و یک حکومت مبتنی بر دمکراسی و قوانین حقوق بشری دم میزند چه برخوردهایی با اعضای خودش دارد؟ و چگونه اعضای همین سازمان از حق کوچک ترین آزادی ها و حق انتخاب زندگی آینده محروم هستند. من از این عزیزان دعوت می کنم پشت تریبون قرار گرفته و از آقای اکرامی می خواهم سخنان خود را شروع نمایند.
بعد از اتمام صحبت های رئیس دانشگاهها اکرامی مسئول انجمن نجات خوزستان پشت میکروفن قرار گرفت و ضمن معرفی خود به بیان مختصری از نحوه آشنایی و جذب و جدایی خود از مجاهدین خلق پرداخت و تاکید کرد که آزادی های غیر محدود که بعد از یک دوران سیاه دیکتاتوری و به یمن پیروزی انقلاب و خون شهدای آن در سال 57 بر کشور حاکم شد به برخی از گروهها و جریانات سیاسی این فرصت را داد تا وارد عرصه فعالیت در فضای اجتماعی و سیاسی کشور شوند. سازمان موسوم به مجاهدین خلق که در ادبیات مردم ایران به آنها “گروهک منافقین” اطلاق میشود ولی من اصرار دارم بر اساس تعاریف روان شناسانه آن را یک فرقه مخرب کنترل ذهن بنامم به دلیل سوابق مبارزاتی دوران رژیم شاهنشاهی وهمچنین با تمسک به ایدئولوژی اسلامی از همه شناخته تر بود. جو ملتهب و جوشان ناشی از شکسته شدن دیوار اختناق و همچنین تبلیغات و شعارهای پر جذبه مجاهدین خلق که عمدتا حول آزادی، استقلال، مبارزه با امپریالیزم امریکا، حمایت از طبقه کارگر و کشاورز به مثابه محروم ترین قشر زحمتکش جامعه، برابری حقوق زنان با مردان و از همه مهم تر طرح آمیزه های مترقی از اسلام با شعارهای جامعه بی طبقه توحیدی، حکومت عدل امام علی هر جوانی به مقتضای سن من را که در آن مقطع 19 سال داشتم را مجذوب خودش می کرد.
من بعد از سرنگونی دیکتاتوری شاه همواره به این سوال فکر می کردم که چگونه می توان نهال نو رس انقلاب را از دسترس دشمنان و بخصوص آمریکا بمثابه دشمن اصلی محفوظ و مصون نگاه داشت. تحت تاثیر همین شعارهای جذاب و البته فریبنده و شخصیت کاریزماتیک مسعود رجوی با سخنرانی های آتشین احساس کردم که گمشده سالهای خود را پیدا کرده ام و مجاهدین خلق همان سازمانی است که می تواند رویاهای خوشبختی، رفاه اقتصادی و آزادی های اجتماعی و سیاسی مردم و بویژه زخم های التیام نیافته قشر محروم جامعه را درمان نماید.
بر همین اساس و در منتهای احساس و شور و نه منطق و شعور، مجاهدین خلق را انتخاب کردم. و در این راه در منتهای فداکاری و با تحمل سخت ترین شرایط آوارگی، و دوران سخت و طاقت فرسای اختفا و تبعید در بدترین و ضد بهداشتی ترین محل ها همواره خودم را تسکین میدادم که بعنوان یک جوان آرمان خواه می بایست برای فراهم نمودن رفاه و خوشبختی مردمم این سختی ها را تحمل نمایم. و حتی در روزهایی که برای خروج مخفیانه از کشور مجبور بودم خستگی مفرط و درد مزمن زخم پاها بخاطر پیمودن روزها مسیرهای صعب العبور کوهستانی مناطق مرزی را طی کنم برای تحمل این زخم و خستگی ناشی از بیخوابی چند شبانه روز به خودم انگیزه می دادم که تا رسیدن به مدینه فاضله و بهشت رویایی دیگر زمان و فاصله ای نمانده است…
ادامه دارد