در قسمت سوم، ضمن درخواست مساعدت از تمامی مقامات قضائی و از جمله مدیرعامل انجمن نجات کشور، آقای مهندس ابراهیم خدابنده، جهت پیشبرد روند پرونده، تاکید شد که می توان نسبت به صدور اعلان قرمز اینترپل و تحت پیگرد بین المللی قراردادن متهمین این پرونده اقدام نمود.
در قسمت دیگری از دادنامه جداشدگان آمده است :
” سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک فرقه خشن در 20 ژوئن 1981 عملیات مسلحانه خود علیه مردم ایران را آغاز کرد، حمله به غیر نظامیان و مردم عادی در خیابان های تهران، کرمانشاه و … بمب گذاری در اماکن عمومی، قتل اعضای دستگیر شده در زندان، توزیع سیانور بین اعضا، کشتار زنان و کودکان و غیرنظامیان در عملیات های مختلف، قتل و ترور معلمین، کسبه و افرادی که در بین مردم موجه شناخته می شدند به منظور گسترش محیط رعب و وحشت، ارسال کمک های بشر دوستانه مسموم به جبهه های جنگ برای از بین بردن رزمندگان و در بعدی دیگر ترور سران احزاب سیاسی ( نظیر ترور اعضای حزب جمهوری در واقعه 28 ژوئن 1981- هفتم تیر ماه 1360)، ترور امام جمعه ها ، ترور نخست وزیر و رئیس جمهور و … تنها بخشی از عملکرد ایشان است”
که البته ابعاد پنهان و مخفی شده جنایات این سازمان، بسیار بیشتر است و این تاریخ است که نشان خواهد داد رهبران این فرقه چه بر سر ایران و ایرانی آوردند.
این چهره خشن مربوط به گروهی است که در درون مناسبات خود در عراق و آلبانی، خشن تر و خشک تر بوده و اعضای دربند خود را شکنجه و زندانی می کرده است و اکنون نیز بدین امر مشغول است. ایستادن در برابر چنین گروهی البته که شایسته تقدیر است، چرا که در اولین عکس العمل رهبر این گروه آقای مسعود رجوی ، بعد از شروع جلسات دادگاه ، در یک فایل صوتی به تاریخ 18 اسفند 1399 خطاب به جداشدگان از سازمان و شاکیان این پرونده گفت:
” اسلحه خلق ما به سینه خائنان ، همیشه غرنده باد… مسعود رجوی 18 اسفند 1399″
که صرفنظر از ادبیات تروریستی و تهدیدآمیز وی، این پیام مسعود رجوی نشان داد که اولا او و تمام خواندگان این پرونده از تمامی مفاد شکایت شاکیان مطلع شده و رهبر آنها هم از روند دادگاه مطلع گشته است و هم نشان دهنده این است که خواندگان پرونده و شخص مسعود رجوی ، هیچ توجیه منطقی برای جنایات خسارت آور خود و نقض حقوق بشر ندارند و حتی آشکارا اقدام به تهدید دادگاه و خواهانها هم می نمایند!
در بند 46 دادنامه مفصل جداشدگان تصریح شده است که این دادگاه اعلام می دارد هیچ حکمی و مبلغ محکوم به آن ، نمی تواند حتی بخشی از خسارات وارده و جوانی از دست رفته خواهانها را اعاده نماید ولی رو به محاکم قضائی خارجی و ایران در بابت جبران خسارت مادی و معنوی و حکم به پرداخت مبلغ و وجه نقد، شاید بخشی از این خسارت التیام بخشد و مهم تر این که این حکم می تواند اثرات تنبیهی برای خواندگان به جهت افشای بخشی از اقدامات غیربشری و خسارت آور آنها را بیان نماید ودر خصوص معیار خسارت مادی و معنوی می توان رو به دیوان بین المللی دادگستری در قضیه دیالو اشاره نمود که در پرونده آن که یک فرد 72 روز بازداشت شده بود طرف مقابل به ازای هر روز به 1180 دلار محکوم کرده بود ، یا در پرونده MUCCE در انگلستان در سال 2010 در راستای حبس غیرقانونی (128 روز حبس بوده است) به ازای هر روز مبلغ 351 دلار حکم صادر شده بود… که از این دست پرونده ها زیاد است.
این پرونده 43 شاکی دارد که بعنوان نمونه در مورد نفر اول لیست شاکیان حکم چنین صادر شده است:
آقای صمد اسکندری از بابت خسارت مادی (ناشی از حبس ، شکنجه ی جسمانی ، بهره کشی اجباری ) به مبلغ 000/000/400/350 تومان ( معادل روزانه 2هزار دلار آمریکا که سالانه 730 دلار و برای 20 سال حبس وی معادل 000/600/14 دلار محاسبه شده و نرخ هر دلار 24 هزار تومان محاسبه شده است) و مبلغ 000/000/400/350 تومان از بابت خسارت معنوی (آسیب های روحی و معنوی و سلب حقوق قانونی نظیر عدم ملاقات خانواده و ممنوعیت ازدواج و …)
که با احتساب قیمت دلار به نرخ روز، مبلغ هفتصد میلیارد تومان خسارت در حق این یک نفر شاکی ، دو برابر شده و امروز مبلغ 000 000 000 1400(حدود یک و نیم بیلیون تومان ) می بایستی سازمان مجاهدین در حق این یک نفر خسارت و غرامت پرداخت نماید.
شاکیان این پرونده مظلومانی هستند که فی الواقع مورد ظلم قرار گرفتند و گرچه طبق اظهارات وکلای پرونده، عمر از دست رفته این خواهان ها هرگز جبران پذیر نیست ، اما محکومیت سران سازمان، حداقل می تواند جلوی رواج خشونت توسط رهبران این گروه را بگیرد.
این شاید خنده دار باشد که همه ما اسیران در فرقه رجوی، که چند دهه از عمر خود را در این فرقه در اسارتی دردناک از دست دادیم، فقط دنبال آزادی در حد یک کودک 5 ساله بودیم! ما در فرقه ای گرفتار شده بودیم که مدام شعار آزادی برای خلق می داد، اما ما را در حصارهای ذهنی و فیزیکی خود به دام انداخته بود.
در این فرقه تمام احساسات انسانی و خدادادی ما، مدام سرکوب می شد، رهبران مجاهدین نه تنها با خلق ، بلکه با خدا هم در جنگ بودند. خدا در فرهنگ مجاهدین، فقط یک اسم است که برای رسیدن به اهداف شوم و شیطانی خود گاهگاهی از آن استفاده می کنند. ما در این فرقه روزگاری به دام افتادیم ، اما تا به خود آمدیم دیدیم اسلحه به دست ، باید آماده فدا کردن همه چیز خود و از جمله جان خود باشیم . . .
ادامه دارد . . .
جداشدگان شاکی استان آذربایجان شرقی