نمیدانم که چرا از این واقعه خوشحال نمی شوم.در حالیکه دولت عراق حق طبیعی خود می داند که وابستگان به صدام را نیز که اهداف او را پیش می برده اند و بازوی نظامی او را تشکیل می داده اند به محاکمه بکشاند.
علت خوشحال نشدنم شاید مربوط به این باشد که در چنین شرایطی رهبری مانند همیشه، از گوشتهای جلوی توپ خود استفاده می کند تا به نوعی خود را از محاکمه برهاند.
از این می ترسم که تعدادی ازاعضای فدائی سازمان برای رهائی مسعود و مریم خود را قربانی نمایند.ترس از فرمانی نابهنگام "خودکشی دست جمعی" برای تحت فشار دادن دولت عراق است.
برای آزادی چند روز زودترخانم مریم رجوی در فرانسه، می بایست بیش از ده نفر خود را بسوزانند. آیا خودسوزی تعداد زیادی از فدائیان مجاهد در داخل پادگان اشرف در شرایط کنونی، دور از واقعیت است؟
رجوی در این روزها از خلق قهرمان بیشتر یاد می کند و نیروهای خود را ترغیب می کند تا وارد فاز دیگری از مبارزه گردند.
داستان خلق قهرمان آقای رجوی داستان استثمار انسانهائیست که اگر قهرمان نباشند ودر نوک پیکان تکامل قرار نگیرند در جایگاه پائین تری قرار گرفته و در پروسه تکاملی در صف دشمن قرار می گیرند.
داستان خلق قهرمان ایران، داستان خاطرات تلخ وشیرینی است که امروزه مردم ایران آن را سینه به سینه نقل می کنند.
زمانی میزان سرسپردگی، مجیزگوئی، دوری از عواطف فامیلی و خانوادگی، لجاجت و سرسختی و گوش بفرمانی مارا به رهبری نزدیک می کرد.
امروز که از این دنیای مجازی فرسنگها فاصله دارم، هنوز هم باید تاوان اینگونه تفکر رابدهم. هنوز هم ناخودآگاه در به دنبال خلقی میگردم که باید! قهرمان باشد.
ایکاش همه خلق ایران زمین، قهرمان بودند. دیگر نیازی به قیم های انقلابی! نبود و مردم خودشان می توانستند راه و روش زندگی خود را علیرغم فراز و نشیب ها و مصائب آن پیدا کنند. براستی چه تصوری از واژه قهرمان داریم؟
قهرمان مقاومت در مقابل شلاق و شکنجه؟
قهرمان صبوری و بردباری؟
قهرمان تحمل روابط فرقه ای؟
قهرمان خداحافظی بیرحمانه با وابستگان و کسانیکه به او عشق می ورزند..
قهرمان مجیزگوئی و سوت و کف برده وار
قهرمان بوسیدن طناب دار
قهرمان انتظاری بی پایان برای رسیدن به حکومتی که فرقه نوید می دهد.
قهرمان خلق، خلقی که سالهاست دیگر قیمی نمی خواهد.
قهرمان خلق، خلقی که از خشونت و ترور و انفجار بیزار است.
امروز دیگر می خواهم بنای زندگیم را برپایه دوستی ها و ارزشهای حقیقی و نه مجازی اجتماعی و انسانی آن، استوار کنم.
امروز دیگر نمی خواهم با گذشته ام زندگی کنم. تجارب گذشته ام را برای آینده، توشه راهم خواهم کرد.
مسعودجابانی, بیست و چهارم اوت 2007