بعد از اینکه جنگ خلیج فارس با سقوط و سرنگونی دیکتاتور عراق به سرانجام رسید و دیگر از آن حکومت جز خاطرات نه چندان خوش برای جامعه عراق و ملت های منطقه چیزی در ذهن ها باقی نمانده بود ، ناگهان افکار عمومی و جلوتر از همه اعضای سازمان مجاهدین خلق متوجه شدند که یک تغییر جدی نیز بوقوع پیوسته است و آن غیبت ” مسعود رجوی ” در صحنه عراق و منطقه و بویژه در تشکیلات و رهبری سازمان مجاهدین بود !
یعنی همزمان دو رهبر از صحنه سیاسی محو شدند ، صدام حسین که بطور فیزیکی حذف شد ( بعد از دستگیری اعدام گردید ) و دیگری مسعود رجوی بود که هیچ سر و صدا و خبری از وی نبود و هرگاه خبرنگاران و یا کارشناسان منطقه ای و بین المللی از عناصر سازمان در کشورهای آمریکایی و اروپایی در خصوص غیبت مسعود رجوی سوال میکردند با یک تبسم طرف مقابل مواجه می شدند که حاکی از این بود که نمیدانند که رهبرشان کجاست و به چه علت غیبت دارد ! این وضعیت تا اکنون ادامه داشته و دارد و هیچ کسی در رهبری سازمان نیست که بخواهد به آن یک پاسخ جدی بدهد .
اوایل در سازمان سر این موضوع تناقضات و سوالات بسیاری وجود داشت که چرا مسعود رجوی نیست ، چرا کسی که مدام از جنگ و شهادت دم میزد الان و در سر بزنگاه خودش غیب شده و مخفی گردیده است ؟ از این دست ابهامات و تناقضات بسیار بود زیرا هیچ رد و اثری از مسعود رجوی نبود . همین امر باعث شده بود که تشکیلات سازمان بشدت آسیب ببیند و دچار تنش های بسیاری بگردد که جمع و جور کردن آن اصلا کار ساده ای نبود .
بعد از تقریبا دو سال از غیبت تمام عیار مسعود رجوی ناگهان در اثناء مصاحبه هایی که نیروهای آمریکایی در اردوگاه اشرف براه انداخته بودند و با تک تک اعضای سازمان مصاحبه های جداگانه و خصوصی داشتند ناگهان یک پیام متنی توسط برخی مسئولان و فرماندهان در مقرهای استقراری نیروها خوانده شد که همه را متحیر نموده بود.
نحوۀ خواندن متن هم چنین بود که اصلا معلوم نیست که این پیام از طرف چه کسی است و در انتهای پیام هم معلوم نبود که فرستندۀ پیام کیست ، ولی آنچه برای شنونده ها که اعضای سازمان بودند مسجل شده بود این که این پیام از طرف مسعود رجوی بود زیرا عبارت ها و فرهنگ متونی که خوانده می شد فقط متعلق به مسعود رجوی بود ولی بلحاظ مسائل امنیتی نمی خواستند بگویند که این پیام از سوی کیست !
همانطور که عرض کردم قبل از شروع مصاحبه های اعضاء با هیئت آمریکایی بود . این هیئت در اردوگاه اشرف و در سالنی تحت عنوان ” سالن اجتماعات ” برگزار می شد . تیم های نظامی که تحت فرمان برخی آژانس های آمریکایی در حال سوال و جواب از نفرات بودند و سوالات را مطرح و جواب ها را ثبت می کردند ، از افراد عکس گرفته و انگشت نگاری می نمودند . اگر در اثناء مصاحبه کسی میگفت که نمی خواهد در تشکیلات بماند او را به بیرون هدایت و از قرارگاه خارج می کردند.
اما هدف مسعود رجوی از آن پیام دو سه خطی این بود که مانع ریزش نیروها شود زیرا به وی رسانده بودند که نیروها در نبود او بشدت بهم ریخته و بلاتکلیف هستند و خیلی ها تصمیم به خروج از سازمان گرفته اند و مترصد فرصت می باشند . لذا او تلاش کرد ضمن رعایت برخی پروتکل ها و محدودیتی که برایش گذاشته شده بود طوری وارد شود که نه مرز سرخی را رد کند و نه قوانینی که برایش وضع شده بود نقض گردد.
مدت ها مسعود رجوی به این شکل پیام صادر میکرد ، بعضا کوتاه و بعضا بلند در حد چند صفحه ، بعضا هم نشست های طولانی مدت برگزار میکرد که حرفهایش در صفحه های وایت اسکرین تایپ و توسط یک مجری قرائت میگردید. بعدها که اعضا نسبت به این نوع نشست ها مشکوک شده بودند و احساس میکردند که سرکاری است و تناقضاتشان را در نشست ها مطرح میکردند بار دیگر مسعود رجوی احساس خطر تشکیلاتی کرد و با رعایت برخی مرز سرخها تصمیم گرفت که نشست هایش را با صدا و صوت خودش برگزار نماید . این نشست ها در اردوگاه اشرف دو سه بار انجام گردید ، بعد از انتقال به کمپ موسوم به لیبرتی در منطقه سبز بغداد نیز چند بار این نشست ها بصورت متنی و یا صوتی برگزار گردید اما هیچگاه او تصویری از خودش منتشر نکرد ولی برای اکثریت اعضاء مسجل شده بود که او زنده است ولی اینکه کجاست کمتر کسی در این خصوص صحبت میکرد زیرا بشدت با او برخورد می شد.
شخصا من هم به این نتیجه رسیده بودم که او زنده است و صدایی که از او در نشست ها منتشر می شود صدای خودش است زیرا فرهنگ حرف زدن خاصی هم داشت که قابل کپی و تقلید نبود بویژه از خاطره گویی ها و مواردی که خودش برای تحلیل مسائل روز مطرح می نمود .
ولی همواره یک سوال مهم در ذهن همه پر رنگ بود و آن اینکه چرا مسعود رجوی ظاهر نمی شود و پاسخ انبوهی از ابهامات را با حضورش نمی دهد ؟!
در داخل تشکیلات که رهبران سازمان می دیدند برای این ابهامات و سوالات چیزی ندارند بگویند مسعود رجوی در نشستی در خصوص غیبت امام زمان بحثی را باز کرد و مسائل و مشکلاتی که امام زمان با آنها مواجه بود را مطرح کرد که مهمترین آنها فضایی بود که امام بخاطر مسائل امنیتی و تهدیداتی که جانش را متوجه آن می کرد را رجوی مطرح کرد . در این نشست بود که او مطرح نمود که غیبت امام زمان باعث نمی شد که نیروها و یارانش دست از مبارزه با ظالم زمانه بردارند و یا حرف شنوی نداشته باشند بلکه مومن تر از قبل به وظایف خود ایفای نقش میکردند .
بعد از این نشست بود که مسئولین و رهبران سازمان برای نیروها القاء نمودند که امام عصر ما هم کسی نیست بجز برادر مسعود و ما باید از او حرف شنوی داشته و از خواسته و توقعات بی موردمان بکاهیم ( تلویحاً حضور مسعود رجوی مد نظر بود که نیروها خواستار آن بودند ) .
از آن زمان به بعد در داخل تشکیلات اصطلاحا گفته می شد که برادر هر چند فیزیکی نیست ولی او بر کارها و اعمال نیروها نظارت داشته و کنترل میکند!
اما چرا مسعود رجوی ناگهان غیب شده و دیگر در هیچ صحنه ای حاضر نشده است؟
آیا میل باطنی او ایجاب میکرده و میکند که چهره اش همچنان در خفا باقی بماند ؟ و یا علت دیگری دارد که بقیه نمیدانند ؟
آیا اجباراتی وجود دارد که برای افکار عمومی نا مشخص است ؟
از اینجا به بعد بر اساس تجارب و وقایعی که رخ داد یک تحلیل نزدیک به واقعیت شکل گرفت ، واقعیت این است که چون آمریکا و اروپا به سازمان مجاهدین خلق نیاز ابزاری داشته و قصد داشتند که توسط آن به مردم ایران فشار وارد کنند تلاش در حفظ و نگهداری آن کردند و بطور ضمنی و فیزیکی حمایت بعمل آوردند .
ولی یک مشکل جدی وجود داشت و آن لیست تروریستی آمریکا و اروپا وکانادا و استرالیا بود که اجازه نمیداد تا این سازمان تحت حمایت ابرقدرت ها آنطور که باید قرار بگیرد ، و آن سابقۀ تروریستی این سازمان بود که در رهبری آن تبلور میکرد . لذا برای اینکه بتوانند ( قدرت های غربی ) این مانع را کنار بزنند وارد یک معامله با رهبری سازمان شدند . معامله این بود که اگر سازمان مجاهدین میخواهد که در مقابل فشارهایی که از سوی جمهوری اسلامی بر روی آنان وارد می شود دوام بیاورد باید که برخی شروط آمریکا و اروپا را بپذیرد ، ابتدا و مهمتر از همه اینکه باید رهبری سازمان که سابقۀ تروریستی دارد حذف شده و جامعه آمریکا و اروپا با یک شخص نسبتا مدره و جدیدی وارد بحث و تامل شوند . انتخاب خود آنها خانم ” مریم رجوی ” بود تا با جانشینی او جای مسعود رجوی را پر کرده و تمامی مباحث و تعاملات با وی صورت بپذیرد .
برای آمریکایی که در وزارت خارجه آمریکا بشدت مخالف تعامل با مجاهدین خلق بودند صورت مسئله حضور مسعود رجوی بود و نمی توانستند اینرا باورکنند که یک تروریست رفرم کرده و اکنون مدره شده است ، کسی که روزگاری شعارهای ضد آمریکایی سر میداد اکنون با آمریکا دوست شده است ، کسی که به قصد ترور آمریکایی ها ( منظور مستشاران آمریکایی در زمان سلطنت پهلوی است که ترور شده و کشته شدند می باشد ) اکنون دست دوستی به سویشان دراز کرده است ، به عقل و منطق آنان سازگاری نمی نمود . پس باید او کنار میرفت و سازمان هم با قول ها و وعده هایی که داده بود باید ثابت میکرد که دیگر آن رویکرد تروریستی و خشن را نداشته و برای مبارزه با حکومت ایران از ابزار مسالمت آمیز استفاده خواهد کرد .
اینگونه بود که تحت این معامله مسعود رجوی وارد یک غیبت نامحدود گردید که تا به حال ادامه داشته و در داخل یک طرحی که برایش مشخص کرده اند زندگی میکند و نمیتواند پا از گلیمش خارج نماید .
اما هر چند که او بطور فیزیکی رویت نمی شود ولی تمام امورات سازمان را مثل سابق کنترل و هدایت میکند . از خط و نشان هایی که برای بقیه می کشد نیز می توان فهمید که او هنوز بسیار خودخواه و کینه ورز و همچنان عقده ای می باشد ، در تمام حرف هایش صحبت از کشتن مخالفین خودش میکند ، وعده های خونین به مخالفین خودش میدهد تا با ایجاد رعب و وحشت آنها را ترسانده و به کناری بزند ، ولی باید گفت که آقای رجوی فعلا شما به فکر مخفی نگه داشتن خودت باش تا یقه ات را نگیرند ، محاکمه و اعدام مخالفین تان پیشکش !
**مطلب بالا یک تحلیل نزدیک به واقعیت است و هیچ سند و مدرکی در دست نیست که بشود آنرا اثبات کرد ولی وقایع گذشته و حال و جمع بندی از آنها نشانه ای قوی از یک کلان معامله بین آمریکا و اروپا از یک سو و رهبران سازمان مجاهدین خلق از سویی دیگر است . اگر شما هم نظریه و یا تحلیلی از غیبت مسعود رجوی دارید مشتاقانه منتظر دیدن آنها هستم .
بخشعلی علیزاده