خودکشی افراد قرارگاه اشرف
سعید باقری دربندی: خانم مرضیه داستان آلان محمدی را توضیح می دهید؟
مرضیه قرصی: بله، من خودم شاهد ماجرای آلان بودم. در آن ماجرای وحشتناک آلان محمدی داخل برج بود من نیز آن موقع توی برج بودم در برج دو. و آلان در برج وسطی بود یکدفعه به برج زنگ زدند گوشی را برداشتم. گفتند: چیزی شده؟ ما صدای شلیک شنیدیم، چه اتفاقی افتاده؟ تو نشنیدی؟ گفتم: ما صدای یک تیر شنیدیم بعد دیگه صدایی نشنیدیم. لحظاتی بعد از آنکه به مقر رفتیم مشاهده کردم بچه ها اغلب دارند گریه می کنند و اشک می ریزند. گفتم چی شده؟ هیچکس از فرط ناراحتی جواب مرا نداد. هنگام غروب آفتاب مهوش سپهری (نسرین) به مقر ما آمد و نشست گذاشت همه خانم ها را در آن نشست جمع کرده بودند. نسرین گفت: آلان محمدی توی برج با اسلحه اش بازی می کرد که دستش به ماشه خورد، تیر شلیک شد و به مغزش خورد و کاملا اتفاقی بود. اما آلان محمدی از افرادی بود که به هیچوجه تمایلی نداشت در تشکیلات مجاهدین بماند و می خواست از قرارگاه اشرف خارج شود و به اروپا برود. آلان به علت بی انگیزگی از انجام دادن کارها و مسئولیت های محوله همیشه شانه خالی می کرد و همینطوری برای خودش می گشت و یا اصلا کار نمی کرد.او در محفل هایی که با هم می زدیم همیشه به من می گفت روحیه اش با مناسبات قرارگاه اشرف و فضای حاکم بر آنجا سازگاری ندارد و خیلی در عذاب است. آلان بارها تقاضای کتبی خروج از تشکیلات و قرارگاه اشرف را به مسئولین سازمان داد اما آنها اهمیتی به او و خواسته اش نمی دادند.. من و اغلب خانم های مقر با توجه به شناختی که از روحیه آلان داشتیم به توجیهات احمقانه نسرین توجهی نکردیم و مطمئن بودیم آلان بر اثر فشار روحی و پریشانی و افسردگی دست به خودکشی زده است. چون آلان فردی آموزش دیده بود و در آموزش های نظامی مهارت خاصی پیدا کرده بود. او محال بود تا این حد ناشی گری بکند و اشتباهی خودش را با تیر بزند.
سعید باقری دربندی: همه در مقر مردها می گفتند آلان محمدی خودکشی کرد.
قادر رحمانی: اما فرماندهان برای لاپوشانی قضیه به بچه های قرارگاه ما گفتند آلان اشتباهی خودش را زده است و سر تیمش نیز این موضوع را تایید کرده است.
مرضیه قرصی: سر تیمش سعید جودیان بود.
قادر رحمانی: مسئولین ما می گفتند: آلان محمدی خشاب کلاش سعید جودیان را برداشته و وقتی که با سلاحش بازی می کرد شلیک خود به خودی می شود و تیر به آلان می خورد. ما همیشه در برج ها هنگام نگهبانی حتی در مواقعی که با خواهرها مختلط بودیم معمولا سلاح های ما خشاب داشت اما مسلح نمی کردیم.
مرضیه قرصی: اصلا سلاح های ما هم در ضلع خشاب داشت و مسلح نبود.
قادر رحمانی: فرماندهان می خواستند اینگونه جا بیندازند که کشته شدن آلان اتفاقی بود و بر اثر فشارهایی که به این دختر بیچاره آوردند، نبود. ماجرای آلان شبیه اتفاقی بود که برای کریم پدرام افتاد. من و کریم از محور 7 با هم بودیم.
کریم پدرام پسر خوبی بود خیلی هم سعی می کرد به قول معروف از چفت شدن با تشکیلات طفره برود و خودش را با کارهای بنایی و نظیر آن سرگرم کند او معمولا در نشست ها شرکت نمی کرد و به خاطر شرکت نکردن در نشست ها آن قدر کریم پدرام را تحقیر کردند و تحت فشار گذاشتند تا روزی که کریم جهت کاری با ماشین رفته بود با شلیک تیر به مغزش خودکشی کرد. کریم می گفت اگر از سازمان جدا بشوم ابتدا مرا تحویل استخبارات می دهند و بعد زندان ابوغریب در انتظارم خواهد بود و احتمالا با توجه به وضعیت بهداشتی نامناسب آنجا بیماری ایدز بگیرم و یا سرنوشت شومی در انتظارم خواهد بود. پس بهترین راه و ساده ترین راه این که با یک تیر خودم را از این همه مصیبت و رنج نجات دهم.
سعید باقری دربندی: در همان روز خودکشی کریم پدرام، قبل از اینکه او به سر پست خودش برود به کریم گفتم سرم خیلی درد می کند و یک نخ سیگار به من بده. کریم هم ابتدا یک نخ سیگار داد و سپس همه پاکت سیگار را به من داد و گفت: سعید همه سیگار مال تو و بعد رفت. شب همان روز سر ساعت ده شب، کریم و برخی از بچه ها سر پست رفتند و معمولا کریم رانندگی می کرد پس از دقایقی که رانندگی می کند به فرمانده اش گفته بود من خوابم میاد و تو رانندگی کن تا کمی بخوابم. پس از اینکه به یکی از برج ها می رسند فرمانده کریم برای صحبت با یکی از نگهبانان برج از ماشین پیاده می شود در این هنگام کریم از فرصت استفاده کرده و خودش را با تیر میزند یکی از بچه ها به نام نعمت نظری، نمی دانم قادر تو او را می شناسی یا نه؟ راننده" BMP" بود
قادر رحمانی: بله، خوب می شناختمش.
سعید باقری دربندی: نعمت نظری از روی کنجکاوی نزدیک ماشین کریم پدرام می شود تا گلوله هایی را که شلیک شده بود ردش را پیدا کند و ببیند چند تا جای گلوله در ماشین هست. به خاطر این موضوع برای او گزارش عجیب و غریبی تهیه کرده بودند و به افسانه دادند افسانه سریعا نشستی گذاشت و در آن نشست نعمت نظری را به باد انتقاد گرفتند که چرا نزدیک ماشین شده است؟ و سپس او را مورد فحش و دشنام قرار دادند. به اصطلاح حسابی زیر تیغش بردند و می خواستند در نشست نعمت را مورد ضرب و شتم قرار دهند. به او می گفتند مگر تو کارآگاه پلیسی رفتی کنار ماشین؟ اصلا به تو چه کریم خودکشی کرده است؟ مسئولین قرارگاه اشرف به دروغ به بچه ها می گفتند کریم پدرام خودکشی نکرده است بلکه اتفاقی چند تیر از کلاشش خارج شده و به سر و صورتش خورده است. چون سلاحش را مسلح کرده بود و خودش متوجه این موضوع نبود. من وقتی برای خاکسپاری کریم پدرام به مزار رفتم جنازه کریم را دیدم و متوجه شدم دهانش همه از بین رفته بود یعنی دقیقا کریم لوله کلاش را به دهنش گذاشته بود و به فرق سرش شلیک کرده بود. نحوه گلوله خوردنش مشخص می کرد کریم خودکشی کرده است. کریم پدرام اصولا فردی بی آزار و درونگرا بود، فکر کنم آزارش به مورچه هم نرسیده بود او با هیچکس درگیر نمی شد و همیشه تو لاک خودش بود. ولی سر نشست ها پاسیو بود یا شرکت نمی کرد و یا در نشست ها غیر فعال و ساکت می ماند.
مرضیه قرصی: همین ماجرای خودکشی کریم پدرام که جزئیاتش را توضیح دادید، روزی مسعود در نشستی که برای ما خانم ها گذاشته بود گفت: کریم خوابش برد و اتفاقی سلاحش شلیک شد و مرد.
سعید باقری دربندی: حرف مسعود خیلی نامربوط است زیرا اگر کسی بخواهد چرت بزند اولا سلاحش را طوری می گذارد که لوله سلاح به طرف خودش نباشد. ثانیا نحوه شلیک تیر و داغون شدن دهان کریم دقیقا معلوم می کرد او خودکشی کرده است.
یکی از بچه های تازه وارد به قرارگاه اشرف روزی خودش را با تیر زد او پشت جیپ نشسته بود و در هنگام گشت خودکشی کرد. فکر کنم وی سال 77 به یگان ما منتقل شد. او در همان روزی که خودش را با تیر زد با مسئولینش درگیر شد و پس از اینکه مورد آزار آنها قرار گرفت اعصابش به هم ریخت و در حین گشت خودش را کشت.
مرضیه قرصی: فکر کنم اسمش امین بود.
سعید باقری دربندی: متاسفانه اسمش دقیقا یادم نیست در قرارگاه همایون این اتفاق افتاد بود شاید درالعماره اسمش جعفر بود اما مطمئن نیستم.
مرضیه قرصی: بعدا در توجیه خودکشی ها به ما گفتند در حین گشت لوله سلاح هایتان پایین باشد، بالا نباشد.
سعید باقری دربندی: حتی آنهائی که در تیم های اسکورت سازماندهی می شدند فکر کنم قادر خودش مدتی در تیم های اسکورت بود در قرارگاه حبیب در بصره، که می گفتند لوله سلاح باید رو به پایین باشد.
قادر رحمانی: در حفاظت تردد اشرف زیاد روی این مسئله تاکید داشتند. شاید می ترسیدند کسی اشتباهی به مسعود شلیک کند.
تنظیم از آرش رضایی