اگر می خواهید جواب این سوال را دریابید کار سختی نیست. همیشه در دنیائی که وجدان نیست و ملاحظات سیاسی وجود دارد، انسانها هرکدامشان خود را مظلوم میدانند. اما در یک محدوده که وجدانها بیدار میشود و حصاری را به دور مجرم ایجاد می کنند البته که گرگ میش می شود. به هر حال هر بشری قدرت تمیز دادن این را، البته که برای خودش به قدر کم و برای دیگران به قدر زیاد دارد. خب کمی پیچیده شد، منظورم که مشخص است. در این زمان سازمان خودش می گوید که من مظلوم ترین! هستم و رهبری، خودش می گوید من مظلوم ترین! فرد روی زمین هستم. البته از چه دیدی؟ نمیدانم. شاید خودش از خودش خبر ندارد! همین رهبری در زیر سلطه حاکمیتش چیزهایی بد و زشت هستند که امورات عادی زندگی هر انسانی است و خدا به او داده است. اما همین رهبری آنها را مظهر شرک و بت پرستی معرفی کرده و همه را از آنها محروم کرده است.
به نظر شما حتماً گل دارای طبیعتی لطیف است و یا مظهر زندگی است و یا… اما به نظر رهبری این یک مظهر شِرک و ضد مبارزه است. چرا که باعث کُند شدن تیغ های مبارزاتی میشود. چرا؟ الان خاطره ای در این مورد عرض میکنم:
در نشست های طعمه همه روی «فتح اله» تیغ (انتقاد تند و تیز مثل تیغه شمشیر) میکشیدند. یکی بلند شد و گفت: «سال 68 بود که در زمین کِفری بودیم فرمانده فتح اله را دیدم که گُلی را از روی زمین چید و آنرا بو کرد. گفتم این دیگر تمام شد!» و بعد رهبری نیز ادامه داد «بله هرکس از انقلاب و انقلابی گری دور شود آثار عادی گری در او رشد می کند. این بدین علت بوده که فتح اله فرمانده پرواز بزرگ در انقلاب (ایدئولوژیک) نیامد. اگر بزرگتر از او هم بودند همینطور میشدند!!»
خب پس گل بو کردن نشانه ضعف ایدئولوژیک، نشانه بریدگی و عدم سنخیت با انقلاب مریم رهائی!! است.
مظهر شِرک بعدی گوش کردن به موزیک های لطیف است!
تا مدتی که مرضیه جدیداً به رهبری نزدیک شده بود آهنگهایش آزاد بود اما پس از مدتی فقط چند شعر او آزاد و بقیه ممنوع گردید. فکر می کنید چرا؟ چون یادآور دوران جیم یعنی جنسیت بود. بسادگیِ علاقه یک مرد به زن و همسرش بود!
پس فکر کردن به گل، سبزه، عشق و دوست داشتن خوره انقلابی گری و مجاهد بود. خب پس موزیک ربط پیدا می کرد به…
اگر در یک مطالعه و بررسی سطحی نگاه کنیم، می بینیم که هرچه که خدا به انسانها داده است در مناسبات سازمان جرم است.
پس انقلابی ای که اینهمه ضعف دارد مشکلش در مسائل فطری وبشاشیت انسانها نیست، بلکه خود این ایدئولوژی ضعف دارد که احساسات انسانی ریشه آنرا می زند و آنقدر سست و ضعیف و بی عنصر است که یک شبه نیست و نابود میشود!
پس نتیجه گیری کنید که افرادی در اقلیت، یعنی رهبری سازمان و چندتا از همدستانش بر اکثریتی حدود 4 الی 5 هزار نفر این احساسات را بسته اند و اجازه نمی دهند که آنها حتی در بیابان نیز از این موهبت های الهی استفاده کنند. آیا رهبری سازمان مظلوم! است؟ کسی که نگاه کردن به باران، تأمل و تفکر یک فرد را محکوم می کند و می گوید تو چرا ایستاده ای و فکر می کنی؟ تو باید کار کنی چون تو داری به جیم (جنسیت) فکر میکنی! یعنی وقتی تنفس هوا را نیز بر تو حرام میشمارند، آیا نبایستی گفت رهبری ما در تمام دنیا نمونه ندارد!؟ البته نمونه ای از ظالم بودن دوران گذشته که اکنون در جهان حاضر هنوز برکه های بد بو و متعفن دوران جاهلیت و دوران دیکتاتوری کلیساها را در اروپا و محدودیت های مارکسیستی و کمونیستی و کشتاری همچون خمرهای سرخ را یکجا در خود جمع کرده است. مصداق این ضرب المثل است: آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری.
اما… اما این رهبری ظالم دارد کم کم به آخر کار خود نزدیک میشود. به امید آنروز که دور نیست.