سیمای یک رهبر دروغگو به نام رجوی – قسمت دوم

در قسمت قبلی در مورد  نوشته عزیز فولادوند که درباره سیمای یک رهبر( مسعود رجوی) است مطالبی عنوان داشتم و اینکه او در مورد سیمای رجوی بعنوان یک رهبر حرف زده و از صداقت و انقلاب طلاق دفاع کرده و نسبت به این موارد توضیحاتی دادم. اکنون قصد داریم به قسمت های دیگری از مطالب گفته شده توسط این نویسنده بپردازیم تا برایمان روشن شود که وی در ناکجاآباد ذهن خود به دنبال سرابی است که واقعیت ندارد .

سازمان مجاهدین، سازمانی است که هیچ قانونمندی در امر مبارزه ندارد اگر به فعالیت این سازمان طی سالهای گذشته نگاه کنیم می بینیم که هر چیزی که برایش نفعی داشته باشد به حمایت از آن پرداخته و اگر انتقادی به تشکیلات و سازمانش بشود مورد توهین و ناسزا قرار می دهد. این منطقی است که رجوی در درون سازمان نهادینه کرده است. دیگر زمان بازی با کلماتی مانند آزادی و دمکراسی نیست و چیزی که نمود دارد فعالیت های فرد در امر مبارزه است. شعار دادن مشکلی را حل نخواهد کرد .

در مورد امر مبارزه ی رجوی ها می توان ساعت ها حرف زد و مطلب نوشت. چیزی که ما از نزدیک شاهدش بودیم امر مبارزه برای رجوی ها رسیدن به مقصدی بود که دنبالش بود و آن چیزی نیست جز مطرح کردن خودش که از اوج فردیتش ناشی می شود. او بود که در مقاطع حساس و سر فصل ها فرار کرده و نیروهایش باید زیر بمباران کشته می شدند.

رجوی در درون مناسبات پایه و اساس بنیاد خانواده را از بین برد. او همچنین به صدها خانواده ای که برای دیدار با عزیزان خود به اشرف می آمدند توهین و ناسزا می گفت و نیروها را وا می داشت تا با سنگ و فلاخن از آنها پذیرایی کنند.چون می دانست اگر اجازه ملاقات بدهد، دروغ هایی که سالها به نیروهای خود گفته بود بر ملا می شد. پس تصمیم گرفت که از اساس بنیاد خانواده را نابود کند. او خانواده را دشمن اصلی مناسبات و تشکیلات دست سازش نامید.

نویسنده در نوشته اش دلش را به ملاقات چند رئیس جمهور و نخست وزیر و تعدادی نماینده از دور خارج شده خوش می کند که شاید از آنان آبی گرم شود البته خودش هم می داند که آنان در ازای پول در مراسم شرکت می کنند و اینکه چرا وقتی در قدرت بودند خبری از حمایت از سازمان نبود .

وقتی ما از سیمای یک رهبر صحبت می کنیم باید به عملکرد و کارکردهای وی در طول سالیان نگاه عمیقی داشته باشیم. آیا واقعا رجوی سیمای یک رهبر را دارد یا خیر ؟

تنها سیمایی که برای رجوی ها می توان تعریف کرد وطن فروشی، ترور و جنایت، خیانت به کشور در زمان جنگ، غلام حلقه به گوش غرب و اسرائیل، از بین برنده خانواده ، ترسو و بزدل و یک کلاش است چون ما در طول سالهایی که در مناسبات حضور داشتیم همه این موارد را با گوشت و پوست خود لمس کردیم نه اینکه در اروپا نشسته باشیم و به تعریف و تمجید از رجوی بپردازیم. برای شناخت ماهیت واقعی رجوی اگر قدری جرات داشتید و در مناسبات حضور پیدا می کردید آن وقت می توانستید تعریفی واقعی از رجوی داشته باشید.

سئوالی که به ذهن می زند این است چرا بعد از وارد شدن پلیس آلبانی به اشرف 3 ، مریم رجوی مایل نیست به آلبانی برگردد و در فرانسه جا خوش کرده است ؟ مگر نیروهایش به گفته خودشان مورد حمله قرار نگرفتند پس وی در فرانسه چکار می کند ؟ اگر جرات می داشت و ترسو نبود باید به آلبانی می رفت و مسئله را از نزدیک دنبال می کرد اما فرار و فریبکاری مریم رجوی برای اولین بار نیست و به کرات شاهد حقه بازی او بودیم .

در پایان می خواهم نکته ای را یادآوری کنم. اینکه نویسنده در خواب خرگوشی بسر می برد او عنوان می کند مجاهدین بر این باورند که امکان خطا همیشه وجود دارد! جمله ای که رجوی هیچ اعتقادی به آن ندارد. برای اشراف و آگاهی بیشتر نویسنده باید متذکر شوم که هیچ وقت رجوی حاضر به قبول شکست نبوده است. در همه مراحل و عملیات های مختلف این رجوی بود که پیروزی بدست می آورد و اگر مانند عملیات فروغ جاویدان سازمان شکست خورد و به عراق بازگشت رجوی در کمال وقاحت بهانه شکست را به گردن نیروهای خود انداخت و یا در جریان حمله دوم آمریکا به عراق و سرنگونی صدام باز این رجوی بود که عنوان می کرد نیروها باید پاسخگو باشند. که چرا نتوانستند مریم را به تهران ببرند در حالی که مریم رجوی قبل از شروع حمله به فرانسه گریخته بود . پس می توان گفت همه حرفهای رجوی در امر مبارزه باد هوا بود و هیچ وقت شکست در استراتژی و تاکتیک را قبول نکرد. در یک کلام مجاهدین اصلا باور ندارند که اشتباه می کنند و همیشه دیگران هستند که باید پاسخگو باشند نه رجوی .

رجوی ها با تبدیل کردن سازمان به یک فرقه کنترل ذهن نشان دادند که اصلا اهل مبارزه نیستند و فقط به فکر رسیدن به قدرت به هر قیمت هستند حتی اگر خیانت به کشور و یا ریختن خون هم وطنان باشد.

مریم رجوی می گوید جهان سرشار از نیروهای خلاق و آفریننده است ولی در اصل او اعتقادی به نیروهای خلاق و آفریننده ندارد و تنها حرفی که در درون سازمان قبول دارد حرف شوهرش می باشد وقتی نیروهای خلاق و آفریننده در خدمت سازمان باشند خوب است در غیر این صورت به مزدور و دشمن تبدیل می شوند. در سازمان موضعگیری یک سویه است همه کس و همه چیز باید در خدمت رهبری سازمان باشد .

مریم رجوی نقابش را به کنار انداخته و خودش را به همه معرفی می کند. او نیز دست کمی از شوهرش ندارد و در حقه بازی و بازی با کلمات بسیار وارد است . او سعی دارد در خارج از کشور و در مقابل نمایندگان کشورهای مختلف از فرهنگی حرف بزند که خریدار دارد و اینگونه خودش را مطرح کند . خانواده ها و اعضای جدا شده به شناخت درستی از ماهیت رجوی پی بردند و می دانند حرفهایی که می زنند بیشتر برای فریبکاری مورد استفاده قرار می گیرد .

اگر بخواهیم جمع بندی از مطالب نویسنده در مورد سیمای یک رهبر داشته باشیم باید بگوییم رهبری سازمان یک حقه باز ، شارلاتان ، فریبکار و یک جنایت کار است که باید به سزای جنایتش برسد حال هر چقدر قلم بدستان مزد بگیر خارجه نشین از رجوی ها تعریف و تمجید کنند . نوشتن این گونه مطالب داغ ننگی بر پیشانی افرادی است که این گونه سعی در فریبکاری دارند.

پایان

هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل