همیشه این سوال در ذهن خیلی از کسانی که در بیرون از فرقه مجاهدین بسر می برند از کسانی که از فرقه رجوی جدا شده اند وجود دارد، اینکه چرا این مدت طولانی را در فرقه ماندید و چرا تصمیم نگرفتید زمانی خارج شوید ؟ شما مگر طی این مدت نمی دیدید که تشکیلات فرقه ای مجاهدین چه خیانت ها و چه جنایت هایی را در حق مردم و اعضای دربند فرقه مرتکب شده و می شوند؟
در پاسخ که شاید فهم آن تا حدودی برای نفرات بیرونی سخت باشد باید گفت مجموعه ای از عوامل بودند که مانع خروج اعضا از تشکیلات فرقه ای مجاهدین می شوند.
عدم شناخت از اعتقادات و مناسبات درون تشکیلاتی مجاهدین و اعتماد بی پایان به رهبر فریب کار فرقه ، وجود حصارهای فیزیکی ، ترس از زندان و شکنجه و حتی سربه نیست شدن، گذر زمان و عادت به وضع موجود و این احساس که دیگر در بیرون فرصت دوباره شروع کردن نیست، پاک شدن هویت حقیقی و حقوقی فرد توسط تشکیلات، سختی قبول انتخاب مسیر غلط ، و از همه مهمتر نداشتن زن و زندگی و از دست رفتن جوانی و نداشتن شرایطی مثل بقیه اعضای خانواده، مردم، و هم سن و سالانشان . . . مجموعه عواملی هستند که مانع خروج اعضا از فرقه می شود.
مجاهدین شرایطی را بوجود می آوردند که بتوانند تمامی راههای خروج اعم از ذهنی و عینی را ببندند . بنابراین شرایط برای همه یکسان نیست و هر کس به نوعی درگیر این محدودیت ها است. علاوه بر اغلب محدودیت ها که بطور عام در مورد همه یکسان عمل می کند، برخی محدودیت های خاص هم وجود دارد که در گذشته در مورد برخی ها مشکلاتشان را دو چندان می کرد. مثلا کسانی بودند که فرزندانشان بنوعی دست سازمان گروگان محسوب می شدند. لذا والدین آنها مجبور بودند علاوه بر تحمل محدودیت های عام تشکیلاتی این مشکلات را هم تحمل کنند.
به دلیل ترکیب قوی برخی اعتقادات، وفاداری ، وابستگی، احساس گناه، احساس ترس، فشار جمع، فقدان اطلاعات، و خستگی مفرط باعث می شود اعضا خودشان فرقه را ترک نکنند. بنابراین محیط فرقه به گونه ای است که عملا ترک گروه را نه غیر ممکن بلکه سخت می سازد.
ترس از انتقام، تنبیه،حسابرسی شدید و مطمئن نبودن به وجود یک حامی قوی مالی و حقوقی تضمین دار در بیرون از تشکیلات فرقه یکی از موانع جدی برای خروج از فرقه رجوی محسوب می شود و به همین دلیل ساده،اعضاء، فرقه را ترک نمی کنند. اگر هم ترک می کنند خیلی هایشان به خاطر ترس از انتقام سکوت می کنند.
اعضایی که خواهان جدایی هستند می ترسند همین که به تشکیلات بگویند می خواهند بروند با عواقب سخت و دردآوری روبرو شوند . اگر کسی قصد خروج داشته باشد هرگز آن را به کسی در تشکیلات نمی گوید. چرا که او وضعیت کسانی را دیده است که تنها به دلیل اینکه خواستار خروج شده اند در تشکیلات چه بلایی به سرشان آورده اند.
در تشکیلات مجاهدین اعلام جدایی و ترک گروه، به معنی بریدگی از مبارزه و یا مزدور وزارت اطلاعات بودن و جاسوسی به نفع حکومت ایران تلقی میشود.حال شما تصور کنید که کسی به دلایل شخصی و فردی می خواهد فرقه را ترک کند چه اتهاماتی را باید به جان بخرد. هرچه سطح تشکیلاتی فرد بالاتر باشد این نوع فشارها و دادن انواع شکنجه های روحی و روانی هم به مراتب سخت تر و بیشتر می شود.
در تشکیلات، مراحلی برای تنبیه و متقاعد کردن عضوی که می خواهد گروه را ترک کند وجود دارد. این مراحل از فشارهای ساده و اولیه گرفته تا فشارهای سخت و روانی شدید و در گروههای بزرگتر را شامل می شود.
بروز ماهیت فرقه ای در تشکیلات مجاهدین که از سال ۱۳۶۴ شروع و در سال ۱۳۶۸ و با طلاق های اجباری به اوج خود رسید شرایط را به نسبت گذشته به تدریج بر کسانی که خواستار خروج می شدند سخت تر و سخت تر کرد.
تا قبل از انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک مجاهدین در سال ۱۳۶۸ ، هرچند اگر کسی خواستار خروج می شد با انبوهی فشارهای روحی و روانی مواجه می گشت ولی هنوز شرایطی فراهم بود که بشود از تشکیلات خارج شد ولی بعد از پایان جنگ کویت در سال ۱۳۷۰ که سازمان با انبوه نفراتی که خواستار خروج بودند مواجه گشت، دیگر اجازه خروج به هیچکس در تشکیلات را نداد.
در همین رابطه رجوی در نشستی مشت آهنین خود را به سوی مخالفان نشانه رفت و دستورات مراقبتی سختی در این رابطه به مسئولین بالای سازمان و دست اندرکاران داد.
افرادی که تا قبل از این مقطع اعلام جدایی می کردند. بعد از گذراندن پروسه ای در تشکیلات او را قرنطینه کرده و بعد از گذشت مدتی که به آن پروسه سوختن اطلاعات فرد جدا شده می گفتند به اردوگاه رمادی در عراق فرستاده می شد.
فرد با ورود به اردوگاه که از امکانات پائین رفاهی برخوردار بود،باید مسائل معیشتی اش را خودش حل می کرد.
سازمان تلاش می کرد کسانی را که به لحاظ مالی در مضیقه هستند و در اثر فشارهای موجود در اردوگاه که جنبه های مختلفی را شامل می شد مجدداً به تشکیلات بازگرداند و تا حدودی هم موفق به این کار می شد.
اما اگر کسانی هم بودند که اراده قوی داشتند و سازمان هم از آنها قطع امید می کرد که مجدداً به تشکیلات برگردند تلاش می کرد این بار با حمایت از آنها در زمینه های مختلف بویژه مالی و یا سیاسی حداقل کاری کند که آنها مخالف تشکیلات نباشند و از آنجائیکه اینگونه افراد در اردوگاه تحت حمایت صلیب سرخ جهانی قرار می گرفتند و سازمان هم می دانست چنین افرادی دیر یا زود موفق خواهند شد به کشورهای اروپائی منتقل شده و درخواست پناهندگی کنند لذا سعی می کرد حداقل نظر آنها را در مورد سازمان مثبت نگه دارد تا آنها در کشورهای اروپائی علیه سازمان فعالیت نکنند.
آنها هم می دانستند وقتی وارد کشورهای اروپائی بشوند تائیدیه سازمان را مبنی بر حضور آنها در مجاهدین برای پناهندگی شان الزامی است لذا برای اینکه در کیس پناهندگی آنها مشکلی پیش نیاید در رابطه با وضعیت درون تشکیلات سکوت و حتی سازمان را در کشورهای اروپائی نیز حمایت کرده و در اکسیونها و تظاهراتی که سازمان به مناسبت های مختلف برگزار می کرد شرکت می کردند.
این وضعیت تا سال ۱۳۷۱ ادامه داشت. تعداد زیاد جداشدگان باعث وحشت در تشکیلات مجاهدین شده بود. به دلیل شرایط سخت در قرارگاه اشرف اکثر اعضایی که به تشکیلات پیوسته بودند خواهان جدایی بودند و این به لحاظ سیاسی و به ویژه در ارتباط مجاهدین با عراق کارکرد خوبی نداشت، به ویژه اعزام مریم رجوی به اروپا نیز که در سال ۱۳۷۲ صورت گرفت باعث شد یأس و ناامیدی و افسردگی در اعضای پائین و حتی بالای تشکیلات نیز بیشتر شود و این هم فشار مضاعفی را بر تشکیلات از جانب کسانی که خواهان جدایی بودند تحمیل می کرد.
رهبری مجاهدین دیگر نمی توانست دست روی دست گذاشته و ناظر این باشد که هر روز بر تعداد کسانی که خواهان جدایی هستند اضافه شود. او باید ترس بیشتری را در بین اعضای مخالف ایجاد می کرد که افراد کمتری جرأت کرده و بگویند که می خواهند از تشکیلات بروند.
راه اندازی انبوه زندان در قرارگاه اشرف و به زیر شکنجه بردن اعضای سازمان اعم از اعضای قدیمی و یا جدید از یک سو و برگزاری نشست های ایدئولوژیکی موسوم به “حوض” از سوی دیگر شروع طرح بزرگ ایجاد ترس و وحشت در درون تشکیلات مجاهدین بود.
نشست های حوض نقطه عطفی در ترساندن اعضای فرقه برای خروج از تشکیلات فرقه به شمار میرفت. بعد از این نشست ها و خط و نشان کشیدن های شخص رجوی بود که وی طی اطلاعیه ای به مسئولین اعلام کرد که از این پس نوشتن نامه به رهبری نداریم و هرکسی هر حرفی دارد در همان یگان خودش تشکیلات بهش رسیدگی کرده و جمع هر یگانی افرادی را که بهرحال قصد آمدن با تشکیلات و تبعیت از آن را ندارند تعیین تکلیف خواهد کرد.
دقیقا بعد از این اطلاعیه بود که نشست هایی برای تعیین تکلیف اعضای خاطی و یا کسانی که در کسب ارزش های مجاهدین بویژه انقلاب ایدئولوژیک با شاخص طلاق کوتاهی می کردند صورت گرفت. که بعدا از آنها تحت عنوان نشست های دیگ و دیگچه نام برده شد . . .
مقوله دیگری که باعث می شد اعضا مخالف و یا کسانی که به سختی تغییرات خواسته شده توسط فرقه را در خود ایجاد می کردند ترسانده شده و مجبور شوند در فرقه بمانند ، موضوع تحویل آنها به اطلاعات عراق و زندانی شدن در زندان مخوف و بدنام ابوغریب بود.
رجوی شخصا بارها و بارها در نشست ها این موضوع را یادآوری کرده بود. رجوی می گفت”وقتی کسی به ما می پیوندد تنها به اعتبار سازمان است و اگر روزی بخواهد جدا شود ما مجبوریم آنها را تحویل اطلاعات عراق بدهیم. ”
همچنانکه قبلا هم گفته ام سازمان کسانی را که بهر دلیل خواهان جدایی بودند به آنها مارک مزدور و نفوذی رژیم می زد تا باعث ترس آنها شده و از درخواست خود مبنی بر ترک فرقه خودداری کنند.
رجوی می گفت :”عراق قوانین خاص خودش را دارد و می دانید به دلیل حضور ما در کشورش چقدر تحت فشار است . طبق قانون عراق ورود غیر مجاز به خاک عراق ۸ سال زندان دارد. تازه اگر کسی بتواند در زندان و طی این مدت زنده مانده و دوام بیاورد. بنابراین ما هم در مقابل دولت عراق تعهداتی داریم و مجبوریم اگر کسی خواست برود وی را اطلاعات عراق تحویل دهیم تا مطابق قوانین آنها با او رفتار شود.”
بدین ترتیب رجوی به اشکال مختلف دستگاه خودش را آببندی می کرد تا دیگر حتی کسی جرأت فکر کردن به خروج از فرقه را نیز نکند.چه رسد به اینکه بخواهد خارج هم بشود.البته تمام اینها در کنار انبوه اقدامات حفاظت فیزیکی بود که توسط خود تشکیلات و عناصر اطلاعاتی عراق چه در درون و یا بیرون قرارگاه اشرف انجام می گرفت.
رجوی به شدت از حضور اعضای مخالف در محیط های خارج کشوری می ترسید و به همین دلیل هم از فرستادن اعضای مخالف به خاک ایران استقبال می کرد.
مجاهدین همیشه در کشورهای اروپائی، تیم های ضرب و شتم و گروههای فشار علیه مخالفین خود را داشتند، تا با ایجاد ترس و وحشت و یا با تطمیع برخی ها آنها را مجبور به همراهی با خود کند و موفق هم می شد و البته کسانی هم بودند که در مقابل مجاهدین مقاومت کرده و مخالفت هایی را علیه این فرقه سازمان می دادند که آنها هم اغلب با گروههایی که مسئولیت ضرب و شتم آنها را داشتند مواجه شده و درگیریهایی نیز ایجاد می شد.
بهرحال مجاهدین به طرق و شیوه های مختلف سعی می کردند با ترساندن اعضای سازمان آنها را وادار به تمکین از فرقه کنند و این باعث می شد که اعضای مخالف کمتر به فکر خروج از فرقه بیفتند و مجبور می شدند مدت زمان طولانی را نیز در فرقه بمانند.
هرکسی که روزی عضو فرقه می شد مجبور بود بدون اینکه خود متوجه آن شود به روند بازسازی فکری گروه تن بدهد که اولین گام آن گزارش نویسی از مسائل شخصی اش بود که باید با دستخط هر عضو صورت می گرفت.
تشکیلات نیز در صورت نیاز از همان گزارشات برعلیه اعضای مخالف خود استفاده می کرد.
بدین ترتیب کسانی هم بودند که به خاطر ترس از بدنام شدن در چشم بقیه یا به ماندن در گروه تن می دادند و یا وقتی هم که از فرقه خارج می شدند تا پایان عمرشان سکوت کرده و از انبوه جنایات و بدرفتاری های فرقه ای مجاهدین حرفی به کسی نمی زدند.
اما علیرغم تمامی آنچه که گفته شد در وضعیت فعلی و بعد از انتقال مجاهدین به کشور آلبانی و تشکل آسیلا (انجمن ایرانیان مقیم آلبانی) به همت تعدادی از جداشدگان از فرقه رجوی امید به رهایی در بین اعضای مجاهدین نسبت به گذشته افزایش چشمگیری داشته و افراد زیادی از این فرقه جدا شده اند. البته این روند می تواند با تقویت و حمایت های بیشتر از این انجمن از یک سو و انتقال اخبار تأسیس انجمن آسیلا و حمایت های همه جانبه آن از اعضای جداشده از سوی دیگر می تواند روند خروج اعضای ناراضی و خواهان جدایی از فرقه رجوی را تسریع کند.
نویسنده : یوسف اردلان
بر گرفته از کتاب خداوند اشرف، از ظهور تا سقوط