انقلابی کیست

روزنامه اشپیگل SPIGEL چاپ آلمان چند سال پیش مقاله ای را تحت عنوان چه گوارا آخرین انقلابی جهان! نوشته بود. رهبری الکی سازمان نیز احتمالاً آنرا خوانده بود. (این مقاله مجله را من در کمد یکی از بچه ها که در هفت سوراخ قایمش کرده بود و از آلمان در دوران بند «ر» – ریاست جمهوری مریم رجوی- با خودش به یادگار آورده بود، مطالعه کردم و با هزار ضرب و زور با کمک دوستانم توانستم مطلب را ترجمه کنم. البته بایستی بدانید که خواندن و یا داشتن مجله و نشریه ای غیر از نشریات سازمان آن هم در کمد شخصی جزو صور قبیحه محسوب می شد و گناهی نابخشودنی بود. به هر حال مقاله جالبی بود) رجوی در نشستی گفت «بله وقتی که می نویسند چه گوارا آخرین انقلابی! ما باید ثابت کنیم که نه. دنیای انقلابی گری نمرده است و تا ابد ادامه دارد» و اضافه کرد «حتی ما حالا بایستی خون بقیه انقلابیون مثل جزنی و شهدای زمان شاه را نیز زنده کنیم زیرا سازمانهای آنها چون جزو نیروهای میرا بوده اند رفته اند، تنها ما مانده ایم که بایستی مقاومت کنیم و بقیه را نیز در خودمان زنده کنیم. حتی مصدق، میرزا کوچک خان و بقیه…» پس از این آه و ناله رجوی از نماندن انقلابیون و تنها علمدار احتمالاً خودش و صدام در این راه بایستی باقی مسیر را ادامه می دادند گفت که «دشمن ما بورژوازی است!» ما گفتیم «چه شد تا حالا ارتجاع بود اما حالا بورژوازی؟!» گفت «بله دشمن از اول هم بورژوازی و در راس آن آمریکا بوده و حالا بایستی با او مبارزه کنیم» البته نامفهومی این گفتار و لشکر کشی خیالی رجوی به امپریالیزم به دلیل این نبود که ایشان یک شبه خواب نما شده باشد، بلکه علاقه و خستگی بچه ها از عراق و شرایط آنجا که می خواستند به اروپا بروند چون دیگر نه جنگی بود و نه مبارزه مسلحانه ای، بلکه بمبارانهای آمریکا، تحریم عراق و شرایط هچل هفت آنجا. اما این انقلابی بزرگ!! که خود و زنش تا بن استخوان علاقه مند رفتن به خارجه بودند در کمال تعجب، ما را متهم به فرار از عراق کردند! تا درهای سازمان را بطور کامل ببندند و ما را تحت فشاری طاقت فرسا و روحی لِه کنند و بگویند یالاه بیائید بورژوازی را بالا بیاورید!

زمان گذشت و گذشت تا خود بورژوازی در عصر جدید به دیدن ما آمد و عجیب که این بورژوازی شد دوست. اما تمایل به آن در مناسبات حرام بود! عجب، برای رهبری دشمن می شود دوست، اما برای ما همچنان دشمن است.

می دانید چه میگویم! میترسم روزی که قرار شد همه به ایران بیایند بعد رهبری سازمان بگوید اینها بودند که می خواستند مبارزه کنند و عملیات. من و صدام سالها جلوی آنها را گرفته بودیم و به همین خاطر شما بایستی به ما پاداش بدهید! آیا فکر می کنید رهبری که در تنگناها روی دو روی خود را نشان می دهد اگر روزی قرار شد همه به وطن و موطن خویش برگردند جلوی شما راه خواهد افتاد و یا پشت سر؟ و چگونه از گفته های خویش صرف نظر کرده و بقیه را متهم می کند!

 

 

خروج از نسخه موبایل