دیروز افشین (علی مستشاری)، امروز جمشید یگانه، هر روز در درون حصارهای سازمان مجاهدین خلق، انسانی با خاک هم آغوش می شود. گویا این مرگ های مشکوک ، سر باز ایستادن ندارد، همین چند وقت پیش بود که اعلام کردند آرش غلامی که جوان بود و ورزشکار سکته قلبی کرد و فوت شد. یا اعلام کردند مالک شراعی – شناگر قهار خطه جنوب – در سد یا دریاچه ای غرق شد و فوت کرد. آیا این مرگها طبیعی است؟ کدام برگ فوتی تایید می کند که این مرگها طبیعی بوده و مشکوک نبوده است؟
همه در حسرت بدلی و غربت به خاک افتادند، بی هیچ دستاورد و پی آمد مثبتی!
مریم رجوی تا کی می خواهد نظاره گر و یا بهتر بگویم عامل این مرگ ها باشد؟ او که اولین و آخرین مقصر این مرگهاست، هر روز حریص و حریص تر به خونریزی و ترور است. شاید هم اینطوری از سرنوشت خود انتقام می گیرد، هر چه هست، هیچ رنگ و بوی انسانی و حقوق بشری از این قضیه به مشام نمی رسد.
محمد تقی اسم امدادگر و دکتری بود که چند هفته یک بار در زندان انفرادی پادگان مخوف اشرف به من سر می زد، او تنها کسی بود که به ضجه ها و حرفهایم گوش می داد. زیاد حرف نمی زد، اما با تکان دادن سر، حرفهای مرا تایید می کرد. معلوم بود از یک چیزی می ترسد. تنها کسی بود که در زندان انفرادی چند دقیقه ای به حرفهای من گوش می داد. بعد از آزادی از زندان رجوی و برگشتن به مناسبات، چند بار او را دیدم، نتوانستیم درد دل کنیم اما نگاههای مهربانانه اش مرا دلداری می داد که پایان شب سیه سپید است. دو سه سال نگذشته بود که در سیمای آزادی! مجاهدین اعلام کردند که محمد تقی هم سکته قلبی کرده و فوت نموده است.
من اصلا باورم نشد، محمد تقی تن و بدنی سالم داشت، مطمئن بودم که دق مرگ شده است. او شاهد زجر و شکنجه های خیلی ها در زندان اشرف بود، صحنه های زیادی را از نزدیک دیده بود، حتی در سلول بغلی وقتی حمید … رگ های دست خودش را بریده بود، در آخرین لحظات زندگی حمید، محمد تقی بود که به سلولش آورده شد و حمید را از مرگ حتمی نجات داد. محمد تقی را که شاهد جنایات بسیاری بود سر به نیست کردند. قانون در مجاهدین این است که نباید زیاد بدانی، زیاد که بدانی، لاجرم تو را خواهند کشت. با ترفند یک ماموریت، یا یک تردد، یا … خلاصه چون نباید اسرار هویدا کنی، باید خاموش شوی! مسعود رجوی تزی داشت که مجاهد مرده بهتر از یک جداشده و خائن به اوست! برای همین وقتی دیگر نفر مطلع و منتقدی خواست جدا شود، نزدیک ترین راه کار سر به نیست کردن اوست، خودشان در زندان می گفتند که آزادی در کار نیست، اگر همکاری نکنی، خیلی راحت سرت را زیر آب می کنیم و اعلام می کنیم در یک ماموریت شهید شد. اینطوری سازمان هم نانش را می خورد و هم از شر تو خلاص می شویم.
این حکایت اغلب مرگ های مشکوک در درون سازمان پرافتخار مجاهدین خلق! است. اکنون نیز که سازمان در آلبانی به خاک افتاده است، مدام در حال قربانی گرفتن است. اکنون زمان آن رسیده که به این اسارت و مرگهای مشکوک خاتمه داده شود. مریم رجوی بهتر از هر کسی می داند که ادامه حیات این فرقه فقط در بستر مرگ و نیستی دوام خواهد آورد، وگرنه نه عملیاتی است نه نیروی جوانی وجود دارد و نه حتی یک نفر به فرقه می پیوندد. فقط هر روز بر تعداد جسدهای خاک شده افزوده می شود.
همین مسئله خانواده های اعضای گرفتار در تشکیلات را نگران کرده است. خانواده های که سالهاست اطلاع درستی از وضعیت روحی و جسمی عزیزان شان در قرارگاه مجاهدین خلق ندارند. ایمدواریم که با همکاری دولت آلبانی راهی برای حضور خانواده ها در آن کشور باز شود و بتوانند با عزیزان خود دیدار کنند. این تنها راه نجات اعضای دربند سازمان در شرایط کنونی است، امید که سران تبهکار سازمان به این مهم تن بدهند و بیش از این برگ ریزان را ادامه ندهند.
محمدرضا مبین