نامه صبورا شعبانی به برادرش محسن شعبانی در کمپ مجاهدین خلق

برادر خوبم محسن جان

خیلی دلتنگت هستم. در این سالها چه روزگاری بر ما گذشته . پر از دلتنگی و چشم انتظاری. وقتی به عکس هایت نگاه می کنم به یاد گذشته می افتم. تا آنجایی که از تو شناخت دارم، تو هیچ رابطه ای به لحاظ فکری با مجاهدین نداشتی.  چگونه است که اکنون در گردابی که برای تو درست کردند باقی مانده ای و نمی توانی برای زندگی خودت تصمیم بگیری.

من به همراه سایر اعضای خانواده برای رهایی تو تلاش می کنیم. ماه قبل هم برای درخواست ملاقات حضوری در جلوی سفارت ترکیه در تهران حضور یافتم تا نشان بدهم من نیز مانند بقیه خانواده ها خواهان ملاقات حضوری هستم .

محسن برادر دوست داشتنی ام ، زمان زیادی گذشته است. برادرت تا وقتی زنده بود همیشه پیگیر رهایی تو بود و من اکنون نیز همان خط را دنبال می کنم و قول دادم تا رهایی تو قدمی به عقب نگذارم و اکنون تنها خواسته من و ما ملاقات حضوری است و انشاالله که دولت آلبانی هم این شرایط را بوجود بیاورد و فکر می کنم این آرزو دست یافتنی است.

صبورا شعبانی – خواهرت

خروج از نسخه موبایل