آرش رضایی
مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی
29/6/138
خاطرات 11 سپتامبر
همه ما در طول زندگی خود خاطراتی داریم که شاید از بیان بعضی از آنها لذت برده و احساس آرامش میکنیم ولی بعضی از آنها هستند که بیان آنها برای آدم، ناراحت کننده و زجر آور است ولی بخاطر روشن شدن بعضی حقایق باید که آنها را گفت و افشا کرد. اواخر مرداد ماه سال 1380 بود که ما از بصره به قرارگاه باقرزاده آمدیم و معلوم شد یکسری نشستهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک میخواهند برای ما بگذارند که این نشستها حدود 4 ماه تقریبا طول کشید که در جریان این نشستها واقعه 11 سپتامبر اتفاق افتاد. آنروز نزدیک ظهر بود و ما در سالن غذاخوری مشغول نوشتن گزارش بودیم که یکدفعه دیدم خانم لیلا دشتی رئیس ستاد قرارگاه هفتم هیجان زده و با شتاب وارد سالن شد و گفت بچه ها همه جمع شوید و خبر مهمی است، که یکی دو تا نوار ویدئو در دستش بود و آنها را به مسئول فرهنگی داد تا از تلویزیون های سالن پخش کند و خودش کنار ما ایستاد تا فیلم ها را ببیند، فیلم ها اولین اخبار و فیلم های اصابت هواپیماها به برجهای دوقلو بودند، که همه با دیدن این صحنه ها کف و سوت زده و هورا کشیدند، در همان حین خانم فائزه که معاون مسئول اول سازمان بود آمد و دیدم که فائزه و لیلا دشتی خیلی خوشحال هستند و سریعاً به مسئول صنفی گفتند که چون شاخ آمریکا شکسته به بچه ها شیرینی بدهید و بعد آهنگ های شاد پخش کردند و تعدادی شروع به رقصیدن کردند. فردای آن روز گفتند که نشست رهبری است و همه را جمع کرده و به نشست بردند. قبل از ورود مسعود و مریم به سالن باز هم آهنگ های شاد پخش کرده و همه کف و سوت زده و روی صندلیها رفتــــــــه و می رقصیدند، تا اینکه مسعود و مریم آمدند. مسعود بدون مقدمه سراغ اخبار و فیلم ها را گرفت که پخش بکنند، فیلم ها روی دو تا پرده بزرگ که دو طرف سن بود پخش می شدند، مسعود گاه قدم میزد و دست به کمر میشد و گاه روی صندلی که آن را از پشت میز مخصوصش بیرون کشیده بود و رو به یکی از پرده قرار داده بود می نشست و پاهایش را روی هم می انداخت و حاضرین در نشست هم با دیدن برخورد هواپیماها و سقوط برجهای دوقلو کف میزدند. تا اینکه فیلم ها تمام شدند. آنوقت رجوی دم از اسلام انقلابی زده میگفت که حالا این اسلام ارتجاعی است که چنین می کند وای به آن روزیکه اسلام انقلابی (اسلام رجوی) به میدان بیاید. و مریم هم اینهائی که عملیات انتحاری کرده اند، انقلابی مثل انقلاب ایدئولوژیکی شما را نداشتند پس شما باید بتوانید صحنه هایی بیشتر و بهتر از این برای رهبری خلق بکنید. اگر در این لحظات به چهره مسعود و مریم نگاه میکردید، میدیدید که خوشحالی عجیبی در چهره آنها پیداست. درحالیکه مردم دنیا بخاطر هزاران آدم بیگناهی که در آنجا کشته می شدند ناراحت بودند، ولی این دو نفر و طرفدارانشان غرق در شادی و پایکوبی بودند. چند روز بعد هم که آمریکا به افغانستان و القاعده حمله کرد، مسعود در نشست گفت که البته ما دوست نداریم به کسی که زیر تیغ هست چیزی بگوئیم ولی اگر بن لادن راست میگفت ” چرا نرفت و در کشور خودش این عملیات را انجام نداد “، یعنی اینکه بن لادن و گروهش آدم های بدی نیستند و نیز چون زیر حملات آمریکا قرار دارند نباید به آنها انتقاد کرد ولی بهتر بود این عملیات را در کشور خودشان انجام میدادند. که با این حرف رجوی نه تنها حملات تروریستی 11 سپتامبر را محکوم نکرد بلکه به آن گروه راه تروریستی بهتری را نشان میداد که در دنیا اگر کسی انتقاد و ایرادی بگیرد، بگویند که در کشور خودشان عملیات میکنند و به کسی هم ربطی ندارد. حالا اگر ما بخواهیم ایدئولوژی سازمان را بررسی بکنیم، می بینیم که سازمان صد بار و شاید هزار بار افراطی تر و بنیاد گرا تر از گروه القاعده میباشد. چون رجوی تا بن استخوان به خشونت و خونریزی و در اصطلاح خودشان به مبارزه مسلحانه اعتقاد دارد و به این اعتقاد خود یک کاکل اسلامی، انقلابی و ایدئولوژیک داده و آنرا توجیه میکند. در کتابهای آموزشی سازمان می بینیم که سازمان ضد آمریکایی بوده و آنرا به کادرهای خود آموزش میدهد و حتی چندین سرود ضد آمریکایی هم خوانده شده و در اشرف و قبل از حمله آمریکائی ها، صبح ها به مدت نیم ساعت از بلندگوها پخش میشد، سرود مرگ بر آمریکا یا سر کوچه کمینه و یا سرودهای دیگری که اصطلاحاَ ضد امپریالیزم بودند، و یا ترور آمریکائیها در ایران و در زمان شاه که حتی یکی از عوامل ترور در سازمان به اسم ” بابا ” هنوز در قرارگاه اشرف بود ولی سازمان آنرا انکار میکرد. پس با این توصیفات جشن و پایکوبی در روز 11 سپتامبر یک مسئله غیر عادی از نظر سازمان نبود چون اینها به صدام چسبیده بودند و دوست داشتند آمریکا شکست بخورد و رجوی گمان میکرد که با کمک صدام اگر بتواند به ایران دست پیدا بکند آمریکا را هم میتواند شکست بدهد، ولی وقتی که صدام شکست خورد تمام رویاهای رجوی نقش بر آب شد، سرودها دیگر پخش نمی شدند و رجوی دنبال جایگزین کردن آمریکا به جای صدام بود و میگفت که برای ما چیزی عوض نشده و فقط صاحبخانه عوض شده است، خطوط سیاسی عوض شدند، برخوردها عوض شد، مثلا رجوی میگفت که اگر مریم در فرانسه با مردها دست بدهد باید در اشرف زن ها روسری خود را بردارند، دیگر خبری از این نبود و مریم با شهردار اوور دست داده و عکس میگرفت زن های بدون حجاب با مردان در فرانسه جلوی مریم میرقصیدند، تا چنان جلوه بکنند که سازمان، یک سازمان سکت و بسته ای نیست. در اشرف مژگان، زهره اخیانی، فهیمه اروانی و… با بهترین آرایش و ادکلنها و لباسها به دیدار ژنرال ها و فرماندهان آمریکایی میرفتند و سعی میکردند که آمریکا را قانع بکنند که به ایران حمله نظامی کرده و سازمان را مجدداً با سلاحهای امریکایی تجهیز کرده و آنها را پشتیبانی هوائی و تدارکاتی بکنند. حالا کدام را باور بکنیم این را یا آن پایکوبی و جشن را؟ در چندین نشست که با صدیقه حسینی و زهره قائمی داشتیم یکی از نفرات که اهل قائم شهر بود، مستمراً سوال میکرد که در مصاحبه با آمریکائیها اگر از من سوال کردند که چرا در روز 11 سپتامبر ابراز خوشحالی کرده و کف و سوت میزدی من چه جوابی دارم بدهم، و این سوال همیشه بی پاسخ میماند، چون سازمان کاری کرده بود که نمیتوانست آنرا جمع و جور بکند. و الان بعد از 6 سال به این واقعه نگاه بکنید و تصویر فرو ریختن برجهای دوقلو و کشته شدن آدمهای بیگناه را در کنار تصویر نشست رجوی که همه پایکوبی میکردند قرار بدهید. چه احساسی پیدا میکنید؟ آیا ناراحت میشوید یا خوشحال؟ آیا از فرقه رجوی نفرت پیدا میکنید یا آن را تحسین میکنید؟ اما این فقط تصویر کوچکی است فرقه رجوی که برای کشته شدن بیگناهان شادی و خوشحالی کرده و میرقصیدند. قضاوت را به عهده خودتان میگذارم.
سعید باقری دربندی
لینک به متن اصلی نامه