نجات در هفته ای که گذشت – شماره 103

مروری بر مطالب 21 الی 26 مردادماه 1402 درج شده در سایت نجات

*شنبه 21 مرداد

در روز شنبه جمعاً 14 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:

دریوزگی رجوی از پارلمانترها برای جلوگیری از محاکمه

… او که تا چند ماه قبل با اعتماد به نفس کاذب ناشی از آشوب های پاییز گذشته در رؤیای براندازی حکومت ایران غوطه می خورد و ادعا داشت که جمهوری اسلامی در یک قدمی سرنگونی است و همزمان با خرید امضا از پارلمانترها و مقامات بازنشسته غربی دچار توهم و خودشیفتگی شده بود، به ناگاه با یک اقدام امنیتی پلیس آلبانی در چنان گردابی سقوط کرد که امروز برای جلوگیری از دادگاهی شدن خویش به هر خس و خاشاکی چنگ می زند و با استفاده از نمایش های خیابانی و هزینه کردن پول های نجومی برای جلب حمایت پارلمانترها، داد و فغان به راه انداخته که جلوی تشکیل دادگاه را بگیرند وگرنه جان مجاهدین به خطر خواهد افتاد. در این رابطه، مجاهدین تاکنون چند کمیته پوششی را برای نوشتن نامه به دولتمردان خود تطمیع کرده اند که از جمله می توان به کمیته پارلمانی در انگلیس تحت عنوان “برای آزادی ایران” به ریاست باب بلکمن و کمیته ساختگی “در جستجوی عدالت” و کمیته پوششی “همبستگی برای ایران” در آلمان اشاره نمود که پشت سر هم به نامه نگاری پرداخته و از مقامات کشورشان خواسته اند دادگاهی شدن سران این فرقه تروریستی را محکوم کنند….

آیا مسعود رجوی شهامت خودکشی قبل از دستگیری و استرداد را دارد؟

… مجاهدین نیز در یک پیام منتسب به مسعود رجوی رهبر مفقودالأثر این فرقه به این آگهی پاسخ داد. رجوی طبق روال، با سفسطه و بازی با کلمات سعی کرد مجاهدین و خود را نه به عنوان یک متهم که اقدامات تروریستی زیادی را در حق مردم ایران مرتکب شده و به کشورشان خیانت کرده اند، بلکه به عنوان یک “انقلابی و مبارز” جا بزند!
… ترس و وحشت از رویارویی با خطرات و سختی ها با رجوی عجین است. رجوی همچون طبل توخالی می ماند که صرفاً صدای زیادی دارد.
… البته یک فرض دیگر هم وجود دارد و آن این که رجوی هم مثل صدام حسین غافلگیر شده و مثل موش آب کشیده از سوراخش بیرون کشیده شود. مسلماً آن روز و اولین جملاتی که او بر زبانش خواهد راند تماشایی خواهد بود.

ماشین سنگ پران مسعود رجوی به وضوح قصد جان خانواده ها را داشت

… یک روز مسولین ما را صدا کردند و گفتند باید خودروهای آیفا را تبدیل به دستگاه سنگ پران کنید. من و یکی از مسئولینم و 2 نفر دیگر به سوله‌ ای در اشرف مراجعه کردیم و قطعاتی را از آنجا تحویل گرفتیم و با چند روز کار شبانه روزی دستگاه سنگ پران را آماده کردیم .
این دستگاه با سرعت بالای موتور آیفا کار می ‌کرد و می توانست سنگ را تا حدود 40 الی 50 متر پرتاب کند. گذشت و نیروهای عراقی حمله نکردند و این داستان منتفی شد. یک روز تعداد خیلی زیادی از خانواده‌ ها به ضلع جنوبی اشرف آمدند و فرمانده ما که اسمش (قدرت) بود از مسؤلین قدیمی هم بود همه را صدا کرد و مسؤل من را هم صدا کرد و گفت سریع خودروی سنگ پران را هم به ضلع جنوب ببرید.
… شروع به پرتاب سنگ کردیم و تعدادی به خانواده ‌های اصابت کرد و یادم هست یکی از سنگ ‌ها به صورت یکی از مادران خورد.
… تعدادی از نفرات هم با تیرکمان و فلاخن به سمت خانواده ها سنگ پرتاب می ‌کردند. اما جالب اینجا بود که فرمانده‌ هان اصلی ما همه عقب ایستاده بودند و فقط دستور می ‌دادند….

دومین جلسه شورای زنان انجمن آسیلا برگزار شد

… پنجشنبه ۱۹ مرداد جلسه شورای زنان در دفتر انجمن آسیلا برگزار شد.
در جلسه شورای زنان آسیلا ابتدا به آقای بیجار رحیمی (که به تازگی از سازمان مجاهدین را ترک کرده ) و به انجمن آسیلا پیوسته به ایشان و خانواده اش تبریک و خوش آمد گفتند. شورای زنان سپس به بررسی کنفرانس ها و نمایشگاه های عکس و کتاب و دیگر فعالیت های انجمن آسیلا در ماه گذشته پرداختند. در ادامه این جلسه همچنین برای رساندن صدای خانواده‌ های انجمن نجات در ایران به بحث گفتگو نشستند.

*یکشنبه 22 مرداد

5 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:

واکنش سخیف فرقه رجوی به جدایی بیجار رحیمی

… اگر به تاریخ حکم اخراج که در رسانه های فرقه رجوی درج گردیده است دقت کنید 9 روز بعد از فرار آقای بیجار رحیمی صادر گردیده است. در زیر آن هم نوشته “ابلاغ شد” با امضا به چشم می خورد. امضا کننده تحت عنوان معاونت پرسنلی هم مشخص نیست که چه کسی است.
در این نامه وضعیت آقای بیجار رحیمی را شک برانگیز توصیف کرده و دلیل آن را ارتباطات و عضویت برادرش سرفراز رحیمی در وزارت اطلاعات عنوان نموده است. در کدام حزب و سازمان به یک فرد در یک اردوگاه بسته و دورافتاده به خاطر وضعیت برادرش که امکان هیچگونه ارتباطی با او ندارد شک می کنند و بعد حکم اخراج برایش صادر می نمایند؟ این تنها دلیلی است که برای صدور حکم اخراج در این ابلاغیه عنوان گردیده است.
… آقای رحیمی بعد از بیش از دو دهه جانفشانی برای مجاهدین خلق در حالی که تمام دوران جوانی خود را به پای این سازمان گذاشت و این مدت حق هیچ گونه ارتباط با خانواده را نداشت، تنها با لباس تن خود فرار را بر قرار ترجیح داد. او می بایست به زعم سازمان در سن بالا آواره کوچه و خیابان های کشور غریب شود. اگر آسیلا که تحت حمایت انجمن خانواده ها یعنی انجمن نجات می باشد در تیرانا نبود چه سرنوشتی در انتظار او بود؟…

اعضای شورای زنان انجمن آسیلا به شهر اشکودرا سفر کردند

… شورای زنان آسیلا در این سفر با برگزاری دورهمی و برنامه های مختلف، به معرفی انجمن آسیلا پرداختند. آن ها همچنین سعی کردند پیام خانواده های اعضای گرفتار در کمپ مجاهدین خلق را به گوش مردم این شهر برسانند.
موضوعات مختلف دیگری نیز در این جلسات مطرح شدند و مصاحبه هایی نیز انجام شد….

پیامد ممنوعیت تردد مریم رجوی به آلبانی

… اعمال محدودیت تردد مریم رجوی به آلبانی نقش تعیین کننده‌ ای در کنده شدن افراد باقیمانده در تشکیلات به‌ جا خواهد گذاشت. مضاف بر این که بسیاری از اعضای رده بالای سازمان در حال حاضر در اروپا مستقر هستند.
واقعیت این است نقش مریم رجوی سوای اهمیت صوری که نتیجه‌ فضاسازی ‌های چند دهه‌ اخیر است، به همین نقش روانی بر تشکیلات رجوی محدود می ‌شود. برخلاف آنچه درباره او بزرگ نمایی می ‌شود این نقش فقط به نوعیت مناسبات درونی و همچنین پروپاگاندای رسانه ‌ای حول و حوش او محدود می ‌شود.
قطع این ارتباط حضوری بی تردید تاثیرات خود را در دراز مدت بر بدنه‌ تشکیلاتی در تیرانا به‌ جا خواهد گذاشت….

*دوشنبه 23 مرداد

در این روز کلاً 10 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:

جوابیه بیجار رحیمی به دروغ پردازی های سران مجاهدین خلق

در پاسخ به یاوه گویی های سران مجاهدین خلق بعد از آزادی ام از تشکیلات مخوف رجوی

… چطور است که سازمان مجاهدین خلق در روز 9 مردادماه 1402 ابلاغیه ای مبنی بر اخراج من از سازمان منتشر کرده و ظاهراً آن را به من ابلاغ نموده و خواسته است تا بی درنگ اردوگاه را ترک کنم. اگر چنین ابلاغیه ای هر زمان به من داده می شد و اجازه خروج داشتم لحظه ای درنگ نمی کردم.
واقعیت اینست که سازمان صبح روز بعد، پلیس را از ناپدید شدن من مطلع کرد و خواست تا به دنبال من در تیرانا بگردند. اما پلیس به سازمان اطلاع داد که من به اداره پلیس مراجعه کرده و کتباً نوشته و امضا کرده ام که مایل به بازگشت به اردوگاه نیستم و می خواهم به آسیلا بپیوندم….

مرثیه ای از سر عذر تقصیر برای مادرم – قسمت اول

23 مرداد، بیست و نهمین سالگرد رحلت مادر است. جالب است که تاریخ تولدش هم 31 مرداد بود. یعنی تولد و وفاتش هر دو مرداد ماه بود. روحش شاد و یادش گرامی. او نماد و سمبل مهربانی، دلسوزی و احساس مسئولیت در مقابل سختی ها و ناملایمات زندگی بود. سالروز رحلت و پرواز آسمانی او، من را با خود یک بار دیگر به روزگاران گذشته برد.
… هر بار که برای دیالیز می رفت صورت سرخ و سفیدش بی روح و کدر و دور چشمانش کبود می شد. دستانش بر اثر تزریق های زیاد سیاه و رگ هایش بیرون زده بود. اما او همچنان با روحیه بالا و خندان و صبور و امیدوار و با جسم بیمار و دردناک برای ما تلاش و تقلا می کرد.
در یک چشم به هم زدن 30 خرداد سال 60 فرا رسید. من از سال 58 همانند صدها جوان دیگر بی خیال از مشکلات خانه و دردها و بیماری مادر تحت تاثیر شعارهای فریبنده و البته جذاب مجاهدین خلق وارد عرصه فعالیت سیاسی شده و در منتهای صداقت تصمیم گرفته بودم که تمام سرمایه عمر و جوانی خود را فدای اهداف و آرمان های مجاهدین خلق کنم و فکر می کردم آن ها به دنبال خوشبختی و آزادی و رفاه مردم ایران هستند. من بی توجه به وخامت حال مادرم تمام هم و غم و فکرم پیشبرد اهداف مجاهدین خلق بود و دیگر نسبت به وضعیت مادر که روز به روز وخیم تر می شد بی تفاوت شده بودم….

آقای رجوی خودت یک بار جمع بندی کن تا ببینی کجای کاری

… مسعود رجوی با شعارهای توخالی از اعتماد تعداد زیادی از افراد سوءاستفاده کرد و آن ها را در جهت مطامع غیرانسانی خود به اسارت کشاند. رجوی خود را در جایگاه رهبر مادام العمر سازمان قرار داد و مریم رجوی را به طرز مضحک و البته تاسف باری رئیس جمهور در تبعید نامید. به این ترتیب این زوج خودکامه هر روز بیشتر از دیروز با عملکردهایشان هم از مردم ایران دور شدند، هم از نیروهایشان. آن ها برای این که به قدرتی که تشنه اش هستند، به دامان دشمنان ایران و مردمش پناه بردند و از هیچ نوع خدمتی سرباز نزدند.
… سیاست های ویرانگری که مسعود رجوی بر تشکیلاتش اعمال کرد راه سقوط و انحطاط را برای این گروه رقم زد. تعداد زیادی از اعضا در درگیرهای متعدد کشته شدند، برخی را خودشان حذف کردند زیرا علیه مسعود رجوی افشاگری می کردند و مابقی هم که الآن در خدمت اهداف جاه طلبانه مسعود و مریم هستند، پیر و فرتوت شده اند. پس خود مسعود برخلاف گفته هایش یعنی برخلاف جمع حرکت کرد و نتیجه اش شد تشکیلات از هم پاشیده مجاهدین خلق.

تعیین تکلیف پرونده 104 مجاهد رجوی فقط در صلاحیت دادگاه های ایران است

… اما برای لوث کردن اصل مسأله، باند رجوی که از حضور وکلایش در دادگاه هراس مرگ آلودی دارد، به چرندیاتی متوسل می شود که سبب خنده مرغ پخته می شود.
می گویند که این کار باید در دادگاه های بین المللی انجام بگیرد و نمی گویند که این مسأله به معنی نفی حق حاکمیت ایران و اختیارات قوه قضائیه آن برای رسیدگی به اتهامات است. به هر ترتیب به آقای رجوی باید گفت شما در جایگاهی نیستید که تصمیم بگیرید در کدام دادگاه پاسخگوی جرم و جنایات تان باشید. شما در پیشگاه مردم ایران مسئول هستید. مسئولید بگویید چگونه 17 هزار نفر را به خاک و خون کشیدید. چطور و چگونه در همدستی با رژیم بعث جوانان شان را شهید کردید. چطور چندین هزار خانواده را از عزیزان شان دور کردید. چطور افرادی را که به شما اعتماد کردند، در زندانی به نام اشرف نگه داشته اید؟
طبق عرف معمول در مراجع قضایی جهان، مجاهدین تنها می توانند در برابر این احضار تن به قانون داده و بعداً اگر مسائلی دارند در دادگاه های ایران مطرح کنند و اگر نتیجه ای نگرفتند به مراجعی که می توانند به ادعاهای آن ها رسیدگی کنند، مراجعه کنند….

ضمیمه 23 مرداد 1402 همشهری به خانواده های اعضای گرفتار در مجاهدین خلق اختصاص یافت

… این گزارش 8 صفحه ای مروری دارد بر خیانت ها و جنایت های این گروه، وضعیت اعضای گرفتار در تشکیلات مجاهدین خلق، خانواده های این افراد و رسالت انجمن نجات در کمک به افراد اسیر در کمپ مجاهدین خلق….

گفت‌ و گوی همشهری با ابراهیم خدابنده، مدیرعامل انجمن نجات

انجمن نجات در تلاش برای نجات گرفتاران کمپ مجاهدین خلق

ابراهیم خدابنده: … انجمن نجات یک سازمان مردم‌ نهاد (ان جی او) صرفاً حقوق بشری است که به هیچ ارگان دولتی و سیاسی وابسته نیست ولی تا حد توان از امکانات و ظرفیت ‌های موجود در داخل کشور برای پیشبرد اهدافش استفاده می ‌کند. همچنین از تمام کسانی که از موضع انسان دوستانه حاضر به همکاری با انجمن باشند تقاضای کمک می ‌کنیم. صداقت و بیان حقایق، رسالت اصلی انجمن نجات است. ایراد بیانات و تبادل اطلاعات از جانب انجمن، متکی بر مستندات انکارناپذیراست و از هرگونه فعالیت‌ های سیاسی و خلاف قانون و رفتارهای خشونت‌آمیز دوری می ‌کنیم. به‌ عبارتی هدف ما نجات دوستان سابق از چنگال فرقه تروریستی رجوی و برقراری پیوندهای عاطفی از دست رفته و رشته‌ های گسسته آنان با خانواده‌ ها و عزیزان چشم به ‌راهشان است….

چرا سازمان مجاهدین خلق به جدا شده ها مارک بریده می زند؟

… رجوی وقتی شرایط سیاسی را علیه خودش حس کرد از تنها دوستش صدام به دامن آمریکا خزید و خیلی روشن، بدون مخفی کاری به مزدوری آمریکایی ها روآورد. از این نقطه به بعد به روشنی آلت دست آمریکایی ها شد.

در همان اثنا ناگهان خبردار شدیم مریم رجوی به فرانسه فرار کرده در حالی که هیچ کس از اعضای سازمان خبر نداشت! مریم رجوی به دلیل پولشویی از سوی پلیس فرانسه دستگیر و روانه زندان شد و تازه اعضا متوجه شدند که مریم رجوی گریخته است. حال در هفته های اخیر وقتی مریم رجوی احساس کرد ممکن است در آلبانی بازداشت شود به فرانسه گریخت و دیگر راه بازگشت او به آلبانی مسدود شد. او باز هم نشان داد که در صحنه عمل، نیروها برایش هیچ اهمیتی ندارند….

*سه شنبه 24 مرداد

در این روز 12 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:

خاطرات فؤاد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت اول

… در بحبوحه جنگ ایران و عراق در سال 1366، من و چند نفر دیگر در منطقه دهلران به اسارت سازمان مجاهدین خلق درآمدیم. دست های ما را از پشت بستند و چشم بند به چشمهایمان زدند. در مرز عراق من و چند اسیر دیگر را سوار خودرو کردند. بعد از طی مسافتی نسبتاً طولانی خودرو متوقف شد و ما را پیاده کردند، دستهایمان را باز کردند و چشم بندها را برداشتند.
… گفت: شما با سازمان مجاهدین خلق آشنایی دارید؟ نام سازمان به گوشتان خورده است؟ به همدیگر نگاه کردیم، کسی دستش را بالا نبرد. گفت خیلی خوب این ساختمان که شما در حیاط آن ایستاده اید اُردوگاه سلیمانیه است (کردستان عراق) و متعلق به سازمان مجاهدین خلق است. ما ارتش آزادیبخش هستیم و می خواهیم ایران را از دست رژیم جمهوری اسلامی آزاد کنیم. ما عملیات انجام می دهیم و اسیر می گیریم، مثل شماها. و در واقع ما شما را از جبهه های جنگ آزاد کردیم. سعی می کرد طوری صحبت کند که هم اعتماد کنیم که نیت شان خیر است و هم این که فکر فرار از این اردوگاه را از سرمان بیرون کنیم….

نمایشگاهی از جنایات مجاهدین خلق در آلمان برگزار شد

… گروه موسوم به “به ما بپیوندید” با شعار اتحاد ایرانیان خارج از كشور، كه پیش از این نمایشگاهی از جنایات گروه مجاهدین را در سوئد و آلبانی برگزار كرده بود، حالا در شهر دوسلدورف آلمان نیز نمایشگاهی با هدف افشای اقدامات جنایتكارانه این گروه تروریستی برپا كرد….

محاکمه سران مجاهدین خلق، چالش تاریخی برای فرقه

… مسعود رجوی که به مدت 20 سال در هاله ای از ابهام و مخفی از انظار در نا کجا آباد در سوراخ موش پنهان شده است همچون زمان برگزاری دادگاه جدا شدگان علیه مجاهدین در اسفند سال 1399 سر از سوراخ بیرون آورد و در عالم منگی ادعا کرد که 80 میلیون ایرانی وکیل مجاهدین هستند! ولی دیری نپایید دم خروس دروغ رجوی که از طرح این موضوع به شدت وحشت زده شدند.
… شما که گفتید وکلای ما 80 میلیون ایرانی هستند پس لزوم اجیر کردن وکلای بین المللی، دست به دامن شدن شما به باب بلکمن رئیس کمیته بین المللی پارلمانترها و بیانیه کمیته بین المللی در جستجوی عدالت به راستی برای چیست؟…

مرثیه ای از سر عذر تقصیر برای مادرم – قسمت پایانی

… چنان غرق فعالیت شده بودم که دیگر وضعیت مادرم را فراموش کرده بودم. مادر که از روز اول مخالف فعالیت های من و تبلیغ برای مجاهدین خلق بود بارها تلاش کرد با سوزاندن نشریات و کتاب های آن ها و همچنین تعقیب و مراقبت از من مانع از ادامه فعالیت من شود. بارها با گریه و التماس از من خواست که تجدید نظر کنم و دست از فعالیت برای مجاهدین خلق بردارم. او به صورت غریزی تنفر شدیدی از شخص رجوی داشت و با همان درک و فرهنگ عامیانه و اجتماعی خود رجوی را فردی فرصت طلب می دانست که می خواهد برای رسیدن به اهداف قدرت طلبانه اش امثال من را قربانی کند. او می گفت مردم به شدت از او متنفر هستند. ولی من در منتهای غرور و البته غفلت جوانی و ناپختگی سیاسی و فقدان تجربه اجتماعی و از همه مهم تر بدون نیاز به مشورت به مسیر خود ادامه می دادم….
… برادرم تعریف کرد پزشکی که در آخرین لحظه در کنار او بود بعد از فوتش از ما پرسید علی کدامیک از شما است؟ چون این مادر خدابیامرز در حالی که اسم علی بر زبانش بود و اشک از چشمانش جاری شد به رحمت خدا رفت. فردای آن روز به سر مزار مادر رفتم، خودم را بر سر مزار او انداختم و با شدت گریستم و از او خواستم من را ببخشد. نگاهی به سنگ قبر انداختم با اشک چشم هایم شستشو داده شده بود. از آن روز هرگز نتوانستم خودم را ببخشم که در یک انتخاب ناصواب بین مادر پیر و بیمارم و رجوی، رجوی را انتخاب کرده بودم….

استمرار هدایت کانون های خرگوشی از اشرف 3

… سازمان هرگز به مخیله معیوبش خطور نمی کرد که اگر چوب توی لانه زنبوران کنی، ممکن است از نیش همان زنبورها در امان نمانی، گرچه این بار دولت آلبانی خود رأساً به این نتیجه رسیده بود که سازمان در صدد ناامن کردن ملاء اجتماعی آلبانی بوده و این تحرکات تروریستی به روابط بین آلبانی و دیگر کشورها ضربه خواهد زد.
… زیر کاسه مجاهدین در درون مقرهایش، نیم کاسه ای است که چنین سرخم کردند و تن به بازرسی های مستمر پلیس و نیروهای امنیتی دادند، این کوتاه آمدن ها هم چیزی نیست جز هدایت کانون های خرگوشی از مقر اشرف 3، هیچ دولتی در جهان چنین دست بازی به یک گروه تروریستی با سوابق خشن نظامی نداده است و دولت آلبانی هم بی گمان نخواهد داد. در ادامه این حرکت ها، دولت آلبانی از ورود مجدد مریم رجوی هم به آلبانی ممانعت کرد، تمام مراسم های پیش بینی شده نیز در اشرف 3 تعطیل شده است….

دروغ پردازی علیه بیجار رحیمی را محکوم می کنیم

… اکنون سران تشکیلات به این یقین رسیده اند که هر کسی که فرصت به دست بیاورد فرار را بر قرار ترجیح می دهد. همان طور که بیجار رو به سران سازمان وعده داد که تعداد زیادی از افراد سودای جدایی از تشکیلات را در سر می پرورانند و باید منتظر جدایی تعداد کثیری از اعضا باشند….

بیش از 200 خانواده در قزوین علیه مجاهدین خلق طرح دعوا کردند

… دادستان عمومی و انقلاب مرکز قزوین گفت: به همین منظور و در راستای ماده پنج قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ به شکایات ایثارگران، جانبازان، آزادگان و خانواده معظم شهدا از رژیم بعث عراق و مجاهدین خلق کوردل به سرپرستی مسعود و مریم رجوی و عوامل آن ها و همچنین جنایات رژیم غاصب اسرائیل، آمریکا و انگلیس و کشورهای غربی حامی تروریسم در سال گذشته شعبه ویژه ای در دادسرای عمومی و انقلاب مرکز قزوین تشکیل شد.
وی بیان کرد: تاکنون 203 نفر از خانواده شهدا و ایثارگر قزوین با حضور در این شعبه علیه گروه مجاهدین خلق و سایر جنایتکاران علیه مردم مظلوم ایران طرح دعوای کیفری مطرح کرده اند….

سند سازی هراس آلود فرقه رجوی با مغزی آشفته و مضمحل

… ایران افشاگر اسنادی منتشر کرده اند و ادعا کرده اند که فرقه همواره به بیجار رحیمی سوء ظن داشته و مشخصاً او را مزدور وزارت اطلاعات می دانسته و چندین مرحله حکم اخراجش از فرقه صادر شده ولی هر بار بیجار با عذرخواهی و اظهار ندامت خواستار ادامه همکاری با فرقه بوده است.
این ادعای احمقانه در حالی توسط ایران افشاگر مطرح شده است که بیجار رحیمی چند سال قبل در شب چهارشنبه سوری و سال گذشته هم در مورخ 11 آذر در مصاحبه تلویزیونی سیمای تلویزیونی فرقه به عنوان مهمان تحلیلگر حادثه 8 مهر زاهدان و جمعه های اعتراضی این شهر دعوت و مصاحبه اش تا پیش از جدایی از فرقه روی سایت رسمی فرقه وجود داشت و بعد از آن به شکل ناشیانه ای پاک شده است اما در تاریخچه جستجوی سایت موجود است….

مصاحبه روزنامه همشهری با ثریا عبداللهی

پای صحبت‌ های ثریا عبداللهی مادری که برای آزادی فرزندش، مجاهدین خلق را عاصی کرده است

… ثریا عبداللهی در اسفند‌ماه سال 1397، پس از انتقال اعضای مجاهدین خلق از عراق به آلبانی، تشکلی به نام “مادران انجمن نجات، قربانیان فراموش شده” را تأسیس کرد. دیدار خانواده‌ ها به ‌خصوص مادران با فرزندان‌ شان در کشور آلبانی، حمایت از افراد رها شده از فرقه رجوی و بازگشتگان به کشور، درخواست از دولت آلبانی درخصوص همکاری و حمایت از خانواده‌ ها، درخواست حمایت از کمیساریای عالی پناهندگان‌ سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی جهت حمایت از خانواده‌ ها و مادران و درخواست از وزارت خارجه کشورمان جهت پیگیری و حمایت از خانواده‌ های آسیب ‌دیده از فرقه رجوی از جمله خواسته‌ های این تشکل است.
او به‌ عنوان مسئول تشکل “مادران، قربانیان فراموش شده” می‌ گوید: “مادران و پدران درد کشیده، درخشان ‌تر از همیشه اگر چه خسته از فراق هستند اما هرگز از تلاش برای نجات فرزندان و قربانیان آن خون ‌آشامان خیانتکار، خسته نمی ‌شوند و از پای نخواهند نشست….

*چهارشنبه 25 مرداد

در این روز مجموعاً 13 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:

حمایت قادر ارمکان عضو پیشین مجاهدین خلق از فعالیت های آسیلا در آلبانی

آقای قادر ارمکان: اگر در زندگی ام یک تصمیم درستی گرفته باشم همین فرارم از فرقه رجوی در آلبانی و رساندن خودم به نزد خانواده ام در ایران بعد از سی سال بی خبری از آنان بوده است.
البته حضور خانواده ام به ویژه همسرم در دفتر انجمن نجات استان آذربایجان غربی و درخواست کمک از ارگان های بین المللی برای آزادی من که خبر آن در آلبانی به دستم رسید انگیزه مضاعفی برای فرار از فرقه رجوی در درون من ایجاد کرد و توانستم دست به این اقدام بزرگ بزنم.
فرقه رجوی بارها مرا تحت فشار گذاشت و از من خواست تا علیه خانواده ام که صدای خود را از طریق انجمن نجات استان آذربایجان غربی به گوش جهانیان و مقامات دولت آلبانی رسانده بودند را محکوم کنم ولی من هرگز به این کار زشت تن ندادم و دست رد به سینه آنان زدم.
اکنون نیز علی رغم مشکلات و پستی و بلندی های زندگی خود را خوشبخت ترین فرد احساس می کنم. چرا که آرامشی که با حضور در نزد خانواده ام نصیبم شده هرگز در طول حضورم در فرقه رجوی نداشتم. خانواده ای که رجوی با فریب و نیرنگ و به زور و اجبار مرا به مدت سی سال از آن ها دور نگه داشت.
بنابراین هرگز این خائن به وطن و قاتل عواطف انسانی را نخواهم بخشید و حاضرم در هر دادگاهی علیه این خیانتکار شهادت بدهم که چه بر سر ایرانیان آورد و چه خیانت هایی در حق مردم کرد….

داستان سه عمو و سه برادرزاده در گذر از مجاهدین خلق

به شمار تک تک افرادی که درگیر سازمان مجاهدین خلق شدند و خانواده ‌های آن ها سرگذشت‌ های پرفراز و نشیب و پر درد و رنج وجود دارد. بیجار رحیمی به عنوان آخرین فردی که از فرقه رجوی جدا شده است یکی از این افراد است. او هنگامی از کمپ اشرف 3 فرار کرد، که برادرش سرفراز در بیرون از فرقه در خاک آلبانی انتظار او را می ‌کشید. سرفراز هفت سال پیش از بیجار از فرقه جدا شده بود و با اریسا، بانوی آلبانیایی ازدواج کرده و حاصل این ازدواج فرزندی 6 ساله به نام ارمولیندو است. قصه بیجار و برادرزاده اش، یادآور قصه‌ های عموها و برادر زاده‌ های دیگری است که به نوعی درگیر تشکیلات مجاهدین خلق شدند….

خبر انتقال مجاهدین خلق به کانادا و تبعات آن

… همان کشور و دولت آلبانی که روزی در قبال پول ها و وام بلاعوض آمریکا از مجاهدین تعریف و تمجید می کرد و به خاطر رضای دل آن ها دیپلمات های جمهوری اسلامی را از کشورشان اخراج می کرد، به تروریست بودن مجاهدین و نامطلوب بودن آن ها پی برده و در بازرسی از کمپ اشرف آثار و علائم فعالیت های تروریستی را به طور مستند کشف کردند و از این شیر بی یال و دم و اشکم دیگر چه آبرو و حیثیتی باقی مانده است که در آلبانی باشند و یا کانادا؟
رجوی و سازمانش سال هاست به عنوان ورق های بازی در دست بازیکنان کثیف قرار گرفته و چندین بار آزموده شده اند. حال این که این خبر درست باشد یا غلط، کانادا ضدیت هیستریک بیشتری با مردم و کشور ایران دارد اما تفاوت چندان کیفی نیست….

ادامه مرگ‌ های مشکوک در فرقه رجوی

منیر تژ عضو شورای مرکزی مجاهدین خلق کشته شد

… منیر تژ از اعضای با سابقه مجاهدین خلق، جدیدترین فرد کشته شده در این گروه است که در کارنامه خود حضور فعال در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) را نیز دارد.
او که بعدها به عضویت شورای مرکزی این گروه در آمد، از سال 1392 درگیر بیماری قلبی (prosthetic valve disease and cardiac failure) بود و به خاطر نارسایی قلبی و استفاده از 2 دریچه قلب مصنوعی، به تنگی نفس و طپش قلب مبتلا بود که حتی راه رفتن را برایش سخت می‌ کرد.
بنا بر اخبار رسیده به خبرنگار تسنیم، تژ در سال 98 پس از شدت گرفتن بیماری اش خواستار حمایت درمانی و موافقت سازمان با انتقالش به آلمان جهت پیگیری روند درمانی ‌اش شد، اما همزمان با وقوع حوادث آبان آن سال و شروع اغتشاشات در ایران از او خواسته شد تا پایان سال صبر کند و علت آن هم قریب الوقوع بودن سقوط جمهوری اسلامی اعلام شد.
اوضاع جسمی این عضو شورای مرکزی مجاهدین خلق در سال 1401 با شدت گرفتن بیماری ‌اش (که با بی توجهی سران این گروه مواجه بود) وخیم‌ تر شد به نحوی که دیگر توان هیچ فعالیتی نداشت. با این حال باز هم اجازه درمان به او داده نشد.
این وضعیت نهایتاً موجب اعتراض او در خردادماه سال جاری شد و او اعلام کرد که می‌‌ خواهد هرطور شده با خروج از اشرف، به درمان و معالجه بیماری خود بپردازد و تهدید کرد که در صورت عدم موافقت،‌ اقدام به خودسوزی خواهد کرد.
نهایتاً با عدم موافقت مجدد سران مجاهدین خلق با خروج وی از اشرف که می‌ ترسیدند این خروج و حضور وی در فضای عمومی تبعات زیادی از جمله در زمینه حقوق بشری برایشان داشته باشد – منیر تژ عضو باسابقه این گروه، دست به خودکشی زد….

قصه تلخ و ناتمام ما و مجاهدین خلق در چهار فصل – قسمت اول

… رضا که از سال 57 در متن و کوران انقلاب قرار گرفته بود تحت تاثیر شعارهای مجاهدین خلق که در آن مقطع خیلی جذاب به نظر می رسید قرار گرفت. و احساس کرد که مجاهدین خلق می تواند همان گمشده سالیان او باشد. از آن لحظه تصمیم گرفت تمام انرژی و توان خود را برای محقق کردن رفع محرومیت و ریشه کن کردن فقر و بی عدالتی در اختیار مجاهدین خلق و رهبری آن بگذارد و بدین ترتیب رضا به همراه نسل او فصل اول این قصه را رقم زدند.

قصه ای بس دردناک که در ادامه با اتفاقات تلخ و شیرین، اسارت و رهایی و البته ناتمام برای آن ها رقم خورد. و در ادامه و در سرفصل های بعدی خانواده ها، بچه هایشان و از همه مهم تر سرنوشت نافرجام سازمانشان مجاهدین خلق را در بر گرفت. قصه پر غصه رضا و نسل او و خانواده هایشان که همه به طرقی قربانی یک رؤیا و سراب فریبنده هستند و تجارب شیرین که از دل اتفاقات تلخ بیرون می زند، هر ناظر بی طرفی را به کندوکاو در خصوص چرایی های زندگی و سرنوشت آن ها وا می دارد….

خروج از نسخه موبایل