بعد از ورود پلیس آلبانی به اشرف 3 و کنترل امنیتی پایگاه مجاهدین خلق که منجر به خارج کردن تعداد زیادی از سرورها و کامپیوترهای فرقه، عملاً راه ارتباط با کانون های خرگوشی بسته شد و به این ترتیب دست سران فرقه برای ایجاد آشوب در داخل کشور قطع شد. این روزها هم خبر قطع اینترنت اشرف 3، رسانه ای شده است.
از سی خرداد به بعد شرایط فرقه، روز به روز بحرانی تر می شود و وخامت اوضاع بیشتر. طبق معمول در شرایط بحرانی مسعود رجوی، رهبر فراری مجاهدین خلق سر از گور بیرون می آورد و با پیام های پیاپی سعی می کند وضعیت را عادی جلوه دهد تا نیروها بیش از پیش دچار فروپاشی روانی نشوند.
به طور مثال او در او در تاریخ 5 تیر در مورد حمایت 25 پارلمانتر از طرح ده ماده ای مریم رجوی حرف زده و به تعریف و تمجید از آنان پرداخت. در این پیام از ورود پلیس به اشرف 3 صحبتی نشده است.
رجوی در ادامه پیام دادنهای خود در تاریخ 22 تیر در مورد سفر همسر سومش به ایتالیا و موضعگیری دولت ایران می پردازد و اینکه حکومت ایران از این سفر وقهی ننهاده و محکوم به شکست است .
او در تاریخ 31 تیر در مورد سوزاندن قرآن حرف می زند ولی در اوج وقاحت حکومت ایران را مقصر این حرکت کثیف معرفی می کند و خودش هرگز حاضر نمی شود این عمل کثیف را محکوم کند و عملا به دوستان صهیونیست خود پیام می دهد که برای آنان قرآن هیچ معنایی نداشته و اگر از اسلام استفاده می کنند برای فریبکاری است .
در تاریخ اول مرداد به یکباره مدافع بهائیان شده و مدعی می شود که چرا آنان نباید آرامگاهی برای خودشان داشته باشند و این حرکت را ضد اسلامی و ضد انسانی می داند! در این جا نیز باز خبری از موضعگیری علیه پلیس آلبانی نیست .
او در تاریخ هفت مرداد سنگ تمام گذاشته و حرفهایی زده که فکر می کنم باورش برای خودش هم سخت باشد. رجوی در این پیام در مورد برگزاری دادگاه برای 104 تن از عوامل جنایت فرقه می پردازد و اینگونه دفاع می کند که: آماده است در هر دادگاه بین المللی حضور پیدا کند! این یکی از حقه های رجوی در بازی با کلمات است چون اگر جرات حضور در دادگاه را داشت تاکنون خودش را نشان داده بود.
و ما در این مطلب بیشتر قصدمان پرداختن به پیام اخیر او می باشد. ابتدا به ترور 17 هزار نفر در داخل کشور اشاره می کند و اینکه اگر بیشتر هم باشد زیاد مهم نیست و این اذعان آشکار نشان از تروریست بودن اوست و در هر دادگاهی قابل پیگیری است. چون در گذشته رجوی سعی می کرد انجام انفجارهای حزب جمهوری و ریاست جمهوری و … را به عهده نگیرد تا مبادا بعدا مورد حسابرسی قرار گیرد ولی حال مجبور شده اعلام کند اگر دستشان برسد بیشتر هم ترور خواهند کرد و این نشان آشکار از تروریسم آنها است .
رجوی در ادامه می گوید: من در دیکتاتوری شاه به اعدام محکوم بودم و در حکومت ایران نیز نشان افتخار آمیز نخستین محکوم به اعدام را داشته و دارم. می خواهم این شرف و افتخار را داشته باشم که مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم .
به نظر می رسد درباره جستن از اعدام در زمان شاه، آنقدر دروغ ها را تکرار کرده که خودش هم باورش شده است! رجوی فراموش کرده که در زمان احساس خطر، به هر طریق ممکن از صحنه فرار می کند. یادش رفته که دوستان و همرزمانش را فروخت تا جان بی ارزشش را نجات بدهد.
پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک در زمان شاه در کتاب در دامگه حادثه عنوان می دارد رجوی در جریان بازجویی ها نهایت همکاری داشته است و به همین خاطر به دستور فرمان مطاع مبارکه شاهانه کیفر اعدام او با یک درجه تخفیف به زندان دائم با اعمال شاقه تبدیل گردید . در زیر دو سند از همکاری رجوی با ساواک شاه گذاشته می شود تا مشخص شود که انگ همکاری او با ساواک شاه دروغ نیست و همه نفراتی که در درون زندان شاه بودند به این همکاری اشاره داشتند.
رجوی در اوج دریدگی مدعی می شود در زمان شاه حکم اعدام گرفته ولی به همکاری با ساواک اشاره نمی کند. همیشه در درون مناسبات مجاهدین جیره خوارانی مانند عباس داوری وجود داشتند که به تعریف و تمجید از رجوی پرداختند و او را قهرمان شکنجه نامیدند اما نفراتی که با رجوی سر و کار داشتند به خوبی می دانند که او دارای فردیت بسیار زیاد است و همه چیز را برای خود می خواسته و سعی می کرده خودش را بعد از اعدام بنیان گذاران رهبر معرفی کند. حتی کتاب راه حسین که توسط احمد رضایی نوشته شده بود را به اسم خودش مصادره کرد .
رجوی بعد از تنها گذاشتن نیروهایش در سی خرداد سال 60 با بنی صدر به فرانسه گریخت تا در کنار رود سن به مبارزه مسلحانه خود ادامه دهد و برایش مهم نبود نیروهایش در داخل کشور دستگیر و یا کشته می شوند. او در هر زمان برای بقا نیاز به خون دارد چون هر چقدر تعداد کشته ها و دستگیر شدن در ایران بالاتر می رفت او می توانست در فرانسه خودی نشان دهد و سازمانش را آلترناتیو معرفی کند .
وقتی دولت فرانسه رجوی را تحت فشار گذاشت در سال 65 به عراق گریخت و عنوان داشت : می رود بر افروزد آتش بر کوهستانها که بعدا معلوم شد همه این حرفها برای فریبکاری بود او در راهی پای گذاشته بود که دیگر راه بازگشتی برایش متصور نبود و عملا به آغوش دشمن مردم ایران در زمان جنگ پناه برد تا برای همیشه نزد مردم ایران به خیانتکاری تبدیل شود که مورد لعن و نفرین است.
ادامه دارد
هادی شبانی