رجوی از کدام حکم اعدام حرف می زند؟ – قسمت پایانی

در قسمت قبل در مورد فرار از حکم اعدام رجوی در زمان شاه توضیح دادم که چگونه با همکاری با ساواک و لو دادن منزل بنیانگذاران سازمان توانست از مرگ بگریزد و بعد مدعی شکنجه در زندان شد در حالی که اصلا رجوی اهل مبارزه و به خطر انداختن جانش نبوده است.

رجوی همیشه نعره سرنگونی سر می داد. بعد از اشغال کویت توسط عراق، غرب تصمیم گرفت که به عراق حمله کند. در اواخر سال 69 و اوایل سال 70 آمریکا به همراه دوستانش به عراق حمله کرد. بعدها مریم رجوی گفت که برای جلوگیری از آسیب رجوی او را به اردن فرستادیم. این در حالی بود که نیروهای سازمان زیر بمباران و درگیری جنگ با کردهای عراقی بودند اما رهبری سازمان در اردن با خیالی راحت در حال دستور دادن و برنامه ریزی بود .

در انتهای سال 1381 آمریکا بار دیگر به عراق حمله کرد و بعد از بیست روز در سال 1382 صدام سرنگون شد. عملکرد رجوی در این داستان چه بود؟! آیا در کنار نیروهایش ماند؟ رجوی در تاریخ 23 اسفند سال 1381 که مصادف با روز عاشورا بود نشستی در اشرف برگزار کرد. او ابتدا مدعی بود آمریکا به عراق حمله نخواهد کرد چون عراق گورستان شان خواهد شد، اما این گونه نشد و آمریکا به عراق حمله کرد و بعد از بیست روز صدام و حکومتش سرنگون شدند. رجوی در نشست گفت که به همراه مریم جلودار ارتش آزادی بخش خواهند بود! آیا این گونه شد؟ رجوی فرمان حرکت به سمت مرز ایران را که نداد هیچ، بلکه دستور داد که در مقابل نیروهای آمریکایی تسلیم شده و دستور عقب نشینی داد و بعد از چند ماه به طور کامل خلع سلاح شدیم .

مریم رجوی در فرانسه دستگیر شد و تازه اعضا متوجه شدند که او قبل از حمله آمریکا به عراق به فرانسه گریخته است و رجوی هم در جایی پنهان شده و خبری از او نیست و تا به امروز هم جرات نشان دادن خود را ندارد. سئوالی که وجود دارد این است که چرا آنان نیروهای خود را زیر بمباران نیروهای ائتلاف تنها گذاشتند؟ آیا خونشان از خون اعضای سازمان رنگین تر بود؟ آیا فقط باید نیروها باشند که جانشان را از دست بدهند؟ آیا رهبران فرقه حاضر به پرداخت بها هستند؟ متاسفانه رهبران سازمان در اوج دریدگی بعد از عقب نشینی به اشرف مدعی شدند علت نرفتن مریم رجوی به تهران نیروها بودند و شما کم کاری کردید. این جملات برای ما تازگی نداشت چون رجوی بعد از شکست عملیات فروغ جاویدان به نیروها گفته بود علت نرفتن شان به تهران و عدم پیروزی مسئله درگیر بودن ذهن افراد به زن و زندگی بود و خودش را این گونه از پاسخگویی تبرئه کرد.
رجوی هیچ وقت حاضر به پرداخت بها نبوده و بهتر بود به جای نخستین اعدام می گفت: اولین فرار. او هیچ وقت حاضر نشد جان بی ارزشش به خطر بیفتد .

رجوی در پیام خود در مورد اعدام زندانیان در سال 67 حرف زده و مدعی احقاق حقوق آنان است. برای روشن شدن فریبکاری رجوی بهتر است به درون مناسبات سازمان برگردیم چون عملکرد رجوی و مسئولین آن بهترین گواه و نشانه برای ماست تا روشن کنیم هیچ وقت رجوی دلش به حال زندانیان نسوخته و بیشتر به دنبال امیال سیاسی بود.

در ابتدا به خانواده رجوی اشاره ای می کنیم. او اعضای خانواده خود را خاص می داند اما این گونه نیست و خانواده او هم مانند خودش در امر مبارزه جا زده بودند.

برای نمونه می توان به خواهرش منیره رجوی اشاره کرد. او در تابستان 67 در تلویزیون ایران ظاهر شد و طلب بخشش کرد. یعنی از دیدگاه رجوی باید خواهرش خائن معرفی می شد اما خواهرش را سمبل زندانیان اعدم شده نامید ولی هیچ وقت به روی نامبارکش نیاورد که خواهرش از عملکرد او دوری جسته است.

برادرش یعنی کاظم رجوی که در سوئیس زندگی می کرد و با ساواک همکاری گسترده داشت و به پاس این همکاری برادرش مسعود از اعدام می گریزد و اسناد آن وجود دارد ولی با این حال رجوی برای او نام شهید حقوق بشر انتخاب کرد. اینکه رجوی چرا برای اعضای خانواده خود القاب خوب استفاده کرده جای تعجب ندارد .

در مورد زن اولش نیز وقتی در درگیری کشته شد او را سمبل زن انقلابی نامید رجوی اصلا اعتقادی به این کلمه ندارد و بطور مشخص در مناسبات شاهد بودیم که چگونه زنان مورد استثمار قرار می گیرند و حتی حق انتخاب آزادانه لباس خود را ندارند درحالی که مریم رجوی دم از حقوق زنان می زند. اما در تشکیلات سازمان زنان مانند برده باید کار کنند و در مواردی هم باید به عقد سرکرده سازمان در می آمدند تا مورد سوء استفاده جنسی قرار گیرند .

در رابطه با برخورد با زندانیان آزاد شده به یاد دارم که در سال 65 در پاکستان وقتی نفرات از زندان آزاد می شدند و به انجمن پاکستان وصل می شدند، از همان ابتدا مسئولین با آنان چنان برخورد تندی می کردند که هر فرد از آمدنش پشیمان می شد. مسئولین می گفتند چرا شما از زندان آزاد شدید؟ چرا شما اعدام نشدید؟ حتما در زندان همکاری داشتید و به شما آزادی دادند و انواع و اقسام مارکهایی که به نفرات می زدند .

رجوی از همان ابتدا دوست نداشت که زندانیان آزاد شوند. او با اعدام آنان می توانست ارتزاق کند. او حتی در نشست های درونی عنوان می کرد زندانیان سابق مورد اعتماد نیستند. چون می بایست مانند بقیه زندانیان اعدام می شدند ولی از زندان آزاد شدند. اما او هیچ وقت به این سئوال پاسخ نداد چرا دوستان و مرکزیت سازمان همه اعدام شدند و او زنده ماند؟!

نمونه های زیادی می توان ذکر کرد که رجوی می خواست از خون نیروها در راستای اهداف خودش استفاده کند. بطور مثال در جریان درگیری پلیس عراق با نیروهای سازمان در اشرف رجوی مدعی بود چرا نفرات بیشتری کشته نشدند حتما در این کار کم کاری کردید .

اندیشه رجوی همیشه روی کشته شدن نفرات سازمان استوار بود و فکر می کرد با ریختن خون بیشتر می تواند بهره سیاسی بیشتری ببرد و در لیست به اصطلاح شهدای خود سعی می کنند آمارها را بالا ببرند. خوشبختانه چند دهه است که آمار فعلی شان تغییری نکرده است و روی همان آمار قبلی قفل شده است در حالی که این آمار اصلا درست نیست و بیشتر آمار و ارقام سازی است.

در تشکیلات مجاهدین شاهد بودیم که چگونه افراد به جرم نفوذی بودن به زندان انداخته می شدند و مورد شکنجه قرار می گرفتند و تعدادی هم ناپدید شدند. چگونه است افرادی که خواهان جدا شدن بودند به یکباره ناپدید می شدند به اسم غرق شدن در رودخانه و یا به اسم عملیات و یا شناسایی! بهتر بود رجوی به جنازه هایی که در قبرستان کرخ در کنار قرارگاه بدیع دفن کرده هم اشاره ای می داشت. سازمانی که به نیروهای خود اعتمادی ندارد چگونه می تواند مدعی سرنگونی شود ؟ مرگ علی زرکش نمونه آشکاری است که با فرستادن او به عملیات فروغ جاویدان باعث مرگ او شد و یا مهدی افتخاری که رجوی چنان بلایی بر سرش آورد که در اوج افسردگی فوت کرد. مریم رجوی بعد از مرگش از او کلی تعریف و تمجید کرد. اگر اینگونه قابل تعریف و تمجید بود چرا با برخوردهایتان او را به روز سیاه انداختید؟

مسئولین سازمان در نشست های درونی می گفتند نفراتی که از اردوگاه اسرای عراقی به اشرف آورده شدند قابل اعتماد نیستند و یا سربازهایی که در عملیات سازمان به اسارت درآمده و به سازمان پیوسته بودند هرگز به آنان اعتماد نبود ولی رجوی در حرف و در میان آنها از اعتماد صد در صد حرف می زد . او در بحث تشکیلات به عینه گفته بود اعتماد کسب کردنی است و به هیچ کس اعتمادی ندارد و شما باید با انجام کار و مسئولیت اعتماد خود را به سازمان اثبات کنید. منظور او این بود که نیروها به تعریف از بندهای انقلاب طلاق مریم رجوی بپردازند و در این صورت است که برای سازمان قابل اعتماد هستند.

اگر تاکید داریم که مجاهدین یک سازمان فرقه ای ست به بیراهه نرفتیم. چون در این گونه تشکیلات همه باید مطیع حرف رهبری باشند و کسی نباید بدون اجازه او حرفی بزند و یا انتقادی کند. نمونه های زیادی در نشست ها و مناسبات رجوی وجود داشت از جمله می توان به انتخابات درونی در مورد رهبری سازمان اشاره کرد که خبری از آزادی های اولیه در این زمینه وجود نداشت و ..

حال پس از ذکر این نمونه ها می توان نتیجه گرفت اگر رجوی مدعی نخستین اعدامی است و دم از ادامه مبارزه و یا سرنگونی می زند حرف مفتی است که به درد خودش و فردیت غلیظش می خورد چون رجوی دارای فردیت فرو برنده ای است که سعی می کند دیگران را به ورطه نابودی بکشد و خودش را بالاتر از دیگران بداند .

ای کاش رجوی ذره ای شرف می داشت و گذشته اش را نقد می کرد و بعد دم از مجاهد بودن و مبارزه می زد. ترسوترین فردی که می توان از او حرف زد رجوی است. چون وقتی جرات نشان دادن خود را ندارد دم زدن از حضور در دادگاه بیشتر به تف سر بالا شباهت دارد. ایکاش رجوی در دادگاه به گفته خودش حضور پیدا می کرد. فقط افشاگری جدا شده ها برای محکوم کردن او کافی است. بفرمایید دادگاه ما همیشه منتظر این لحظه هستیم .

پایان

هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل