در تاریخ 8 شهریور 1360 ساعت 2 بعد از ظهر در تهران در خیابان پاستور و در طی برگزاری جلسه شورای عالی امنیت ملی، با حضور رئیس جمهور و نخست وزیر وقت انفجاری صورت گرفت. در این حادثه تروریستی محمدعلی رجایی رئیس جمهور و محمد جواد باهنر نخست وزیر بهمراه تعدادی از مسئولین کشور جان خود را از دست دادند. در آغاز چنین تصور میشد که مسعود کشمیری که در آن زمان دبیر شورای امنیت ملی بود نیز در انفجار کشته شده است و حتی قطعاتی از جسد وی دفن شد ، ولی پس از مدتی مشخص شد که او از عناصر مرتبط و نفوذی مجاهدین خلق و عامل اصلی انفجار بوده است. که بعد از مدتی توسط عوامل مجاهدین خلق از ایران خارج شده است.
مجاهدین خلق که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش می کرد خود را همراه با انقلاب نشان دهد و خود را همگام با رهبر انقلاب در اذهان مردم جا دهد، همزمان تلاش می کردند ضمن غارت پادگانها و مراکز نظامی به تدریج در سازمانها و نهادهای تازه تاسیس انقلابی و دولتی نفوذ نمایند. تا ضمن ضربه زدن به جمهوری اسلامی نیروهای خود را هم در این نهادها سازماندهی کنند. سیاست مجاهدین خلق در آن مقطع نفوذ و ترور بود. تا آنجا که برایش امکان داشت سیاست نفوذ را در پیش می گرفت که در این میان نفوذ در دفتر حزب جمهوری اسلامی، دفتر نخست وزیری، دفتر ریاست جمهوری در دوران ابوالحسن بنی صدر از این موارد است.
در جریان نفوذ وقتی به این نتیجه می رسیدند که نمی توانند روی موارد مشخص شده تاثیر بگذارند و آنها را به خط و همگام با خود بکشانند سیاست ترور را در پیش می گرفتند. مسعود رجوی چنانچه در جزوه جمع بندی یکساله مقاومت آورده بود با اعلام جنگ مسلحانه پیش بینی کرد که جمهوری اسلامی در مدت 6 ماه سرنگون خواهد شد. او استراتژی خود را در چند مرحله اعلام کرد و مرحله اول ضربه زدن به راس حکومت و حذف مسئولین و رهبران کارآمد و تاثیر گذار بود. و این کار را بمثابه بی آینده کردن حکومت می دانست. مرحله دو قطع سرانگشتان حکومت بود که ترور پاسداران و نیروهای وفادار به انقلاب از جمله آن بود.
مسعود رجوی بدون اینکه درک عینی از جامعه ایران و میزان پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی بین مردم داشته باشد. بدلیل تمایلات قدرت طلبانه و جاه طلبی هایش حمایت های توده مردم از حاکمیت را صرفا از موضع تعادل قوایی و اینکه در نهایت بسمت مجاهدین خلق تمایل پیدا خواهند کرد تحلیل می کرد. سالهای بعد تعدادی از مسولین و فرماندهان رده بالای مجاهدین خلق و از جمله علی زرکش از این بابت که رجوی نقش توده های مردم را نادیده گرفته و به یک اقدام سکتاریستی مبادرت کرده است به وی انتقاد کردند که در یک مورد به کنار گذاشتن، محاکمه و مرگ علی زرکش جانشین رجوی منجر گردید.
انفجار حزب جمهوری اسلامی ودر ادامه دفتر نخست وزیری در همین راستای نادیده گرفتن نقش عنصر اجتماعی و تعادل قوای نظامی و صرفا بدلیل قدرت طلبی رجوی صورت گرفت. او تحلیل کرده بود با این عملیات بزرگ که عملا اقتدار رژیم را زیر سوال می برد و در ادامه منجر به فروریختن ترس مردم و شکسته شدن طلسم اختناق می شود، مردم از لاک بی تفاوتی و تدافعی خارج شده و بنفع ما وارد صحنه میشوند. و از این نقطه با حمایت توده های مردمی تعادل قوا بنفع مجاهدین خلق می چرخد و جمهوری اسلامی سرنگون می گردد. او تحت همین ذهنیت و خود بزرگ بینی کودکانه مرحله سرنگونی را کوتاه مدت اعلام کرد. ولی آنچه در صحنه واقعی جامعه اتفاق افتاد انفجارات کور حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری علیرغم اینکه منجر به کشته شدن بالاترین مسئولین قوه قضاییه و مجریه و تعداد زیادی از نمایندگان مجلس شد و برخی از آنها همانند آیت الله بهشتی و محمدعلی رجایی و محمد جواد باهنر از مسئولین کلیدی و تاثیر گذار نظام بودند ولی منجر به حمایت مردم از مجاهدین خلق نشد و برعکس توده های میلیونی مردم با حضور گسترده در مراسم های عزداری و محکوم کردن این اقدام تروریستی برعلیه مجاهدین خلق وارد صحنه شدند. لو رفتن پایگاهها و خانه های تیمی و واحدهای های عملیاتی مجاهدین خلق توسط همین مردم صورت گرفت که ضربات مهلکی بر بدنه نظامی آنها وارد ساخت ، که در گام بعد خشم رجوی را برانگیخت وانتقام از مردم را در دستور کار قرار داد.
ادامه دارد…
علی اکرامی