در سالگرد انفجار مهیب دفتر نخست وزیری و سراب وعده 6 ماهه سرنگونی – قسمت دوم

در قسمت قبل از نادیده گرفتن نقش عنصر اجتماعی و تعادل قوای نظامی، بدلیل قدرت طلبی رجوی گفتیم. انفجار حزب جمهوری اسلامی و در ادامه دفتر نخست وزیری در همین راستا بود.

مدتی بعد از انفجار مهیب دفتر نخست وزیری ترورهای کور نیروهای کمیته و سپاه و مردم عادی که از انقلاب و جمهوری اسلامی حمایت می کردند در دستور کار تیم های عملیاتی مجاهدین خلق قرار گرفت. رجوی با توجیه اینکه نیروهای حزب اللهی و وفادار به انقلاب و نظام بمثابه سر انگشتان حکومت عمل می کنند و می بایست با ایجاد ترس و وحشت آنها را به موضع انفعال کشاند ترور تمامی آنها از کاسب، معلم، دانشجو، دانش آموز زن و مرد و پیر و جوان را در دستور هسته های به اصطلاح مقاومت قرار داد.

این ترورهای کور در برخی از موارد به فاجعه های غم انگیز و متاثرکننده که انزجار و تنفر مردمی را در بر داشت، ختم می شد. در غم انگیز ترین صحنه در تاریخ 9 تیر 1360 یک دختر کودک معصوم و بیگناه بنام فاطمه طالقانی 3 ساله که  بهمراه پدر و مادرش که عضو جهاد سازندگی بودند و برای پشتیبانی کارهای پشت جبهه و حمایت از نیروهای مردمی در جنگ به ماهشهر آمده بودند بهنگام خواب در آتش سوخت. واحدهای عملیاتی به قصد ترور پدر و مادرش محل سکونت آنها را به آتش کشیدند. فاطمه متولد 23 تیرماه 1352 و اولین فرزند خانواده بود. پدر و مادرش هر دو دبیر و فرهنگی بودند. آنها ساکن تهران و بعد از شروع جنگ برای کمک رسانی به نیروهای مدافع وطن داوطلبانه به ماهشهر آمده بودند.

صبح 9 تیر که پدر و مادر برای خواندن نماز از کانتینر خارج شده بودند به آنها اطلاع می دهند که از اطراف کانتینر شعله های آتش بلند شده است، آنها با توجه به اینکه دخترشان در کانتینر خوابیده بود با عجله بسمت محل آتش سوزی رفتند. خیلی تلاش کردند با شکستن شیشه ها وارد کانتینر شوند اما نتوانستند وارد شوند. اعضای این جنایت که مدتی بعد دستگیر شدند اعتراف کردند از آنجاییکه که این خانواده در عرصه فرهنگی خیلی فعال بودند از طرف فرماندهان مجاهدین خلق به آنها ماموریت دادند که هر طور شده مانع از فعالیت آنها شوند. تا اینکه در روز مشخص شده آنها ابتدا همه جا را بنزین ریخته و بعد کوکتل مولتوف بسمت کانتینر پرتاب کردند. البته آنها اعتراف کردند تیم شناسایی محل به آنها نگفته بود که خانواده طالقانی بعضا در این محل سکونت می کنند.

این یک مورد از صدها مورد جرم وجنایت رجوی است که با توجیه قطع سرانگشتان اختناق صورت گرفته است. در حقیقت در کنار طفل بیگناه 3 ساله که در اوج معصومیت و بیگناهی در آتش قدرت طلبی رجوی سوخت، اعضای تیم عملیاتی هم که مغزشویی شده و بدون هیچ گونه آشنایی با محل و سوژه به ارتکاب این جنایت وادار شدند بنوعی قربانی رجوی شدند.

مجاهدین خلق با صدور اطلاعیه از این جنایت ضدانسانی بعنوان یک عملیات قهرمانانه که ضربه کاری بر ارکان سیستم های امنیتی جمهوری اسلامی وارد ساخت، یاد کردند. در حالیکه این جنایت که در نوع خود بیسابقه بود خشم و تنفر تمامی مردم را برانگیخت.

توهم و سراب 6 ماهه سرنگونی وعده داده شده از طرف رجوی قربانیان دیگری هم داشت که آنها اعضا بودند. اعضایی که با شروع زود هنگام و بدون آمادگی و درک درست شرایط جامعه از طرف رجوی وعدم همکاری مردم هیچ سرپناهی برای حفظ و نگهداری و تامین امنیت جان خود نداشتند و در همان ماههای اولیه بسیاری از آنها که از خانه و خانواده خود آواره شده بودند دستگیر گردیدند.

تا سال 63 عملیات های ترورهای کور ادامه داشت که سرانجام بدلیل عدم حمایت های مردمی و حتی تنفر و انزجار مردم فروکش ودر نهایت خاتمه یافت. مسعود رجوی که به نیروها و هوادارانش وعده سرنگونی 6 ماهه را داده بود در تاریخ 6 مرداد 1360 بهمراه ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران با یک هواپیمای بویینگ 707 با هدایت خلبان سرهنگ معزی که از عوامل نفوذی مجاهدین خلق در نیروی هوایی بود بسوی فرانسه فرار کرد. فرار رجوی از صحنه مبارزه ای که قرار بود بعد از گذشت 6 ماه با سرنگونی جمهوری اسلامی و حاکمیت مجاهدین خلق محقق شود منجر به بی انگیزگی و بی اعتمادی نیروها به رجوی و شک و تردیدشان به مسئله سرنگونی شود و آنها که بدلیل اعتماد به رجوی و وعده های فریبنده اش رنج در بدری و آوارگی و دوری از خانواده و تهدیدات جانی را بجان خریده بودند به عمق این سراب و وعده پوشالی پی بردند. آنها در حقیقت قربانی صداقت و اعتماد بیش از حدشان شدند. بهای سنگین این اعتماد که از شور و احساس جوانی و عدم شناخت نسبت به ماهیت رجوی با انفجارات مهیب، ترور و کشته شدن حدود 17000 نفر از شهروندان ایرانی و قربانی گردیدن صدها عضو این جریان انجامید .

علی اکرامی

خروج از نسخه موبایل