اربعین امسال نیز مثل سالهای گذشته اعضای اسیر در فرقه رجوی با سینه زنی و نوحه خوانی مشغول شدند اما اینبار مریم رجوی در بین آنها قرار نداشت تا نقش علمدار بازی کند و پرچم به دست، خود را زینب زمانه بخواند. مریم امسال از دشت آلبانی به فرانسه گریخته بود تا در سایه امن چند سناتور و وکیل اروپایی از بازداشت و محاکمه بگریزد و همچون 20 سال پیش که در اورسورواز بازداشت شد، اینبار در کمپ اشرف 3 دستگیر نشود. به همین خاطر در بین یاران خود حضور نداشت و مثل همیشه چراغ را خاموش و خود از آلبانی گریخته بود.
اولین بار نیست که مسعود و مریم رجوی اعضای فرقه را در دل آتش و خون تنها می گذارند و فرار می کنند. نگاهی به چهل و دو سال کارنامه این زوج تبهکار نشان می دهد که آنها هرگز اهل “فدا و صداقت” نبوده اند اما دیرزمانی است که جوانان و نوجوانان ایرانی را با این واژه ها فریفته و به کشتن داده اند. از دهه 60 تا به امروز هیچ نمونه ای پیدا نمی کنید که آنان در سختی ها کنار نیروهای خود باقی مانده باشند و کمترین بهایی برای همان مبارزه که برای جوانان وطن تبلیغ می کنند پرداخته باشند. مسعود در دهه 70 به یاسر عرفات ایراد داشت که چرا وقتی در معرض شهادت بود، تسلیم شد و تا آخر نجنگید و چرا پس از آن تن به ازدواج داد و سازش کرد! اما خودش در تمام بزنگاه ها، حفظ جان را در اولویت قرار داده و دیگران را قربانی کرده است.
اکنون که در سالگرد 59 امین سال تأسیس سازمان مجاهدین قرار داریم، خاطره تلخ خیانت مسعود به بنیانگذاران در سال 1351 را فراموش نمی کنیم که بخاطر همکاری با ساواک شامل عفو ملوکانه گردید و از مرگ رهایی یافت، اما 3 بنیانگذار سازمان، و اعضای مرکزیت تیرباران شدند… در جریان انقلاب ایدئولوژیک مریم در دهه 60 نیز فقط خودش را شایسته داشتن همسر و حرمسرا دانست و بقیه مجاهدین را وادار به طلاق اجباری کرد.
فراموش نمی شود که چگونه مسعود به عبدالله اوجآلان نقد داشت که چرا در کنار نیروهای خود نمانده و به تونس رفته اما خودش زمانی که سازمان را به مسلخ جنگ مسلحانه و تروریستی کشید، از ایران به فرانسه گریخت و میلیشیای نوجوان را در دل آتش و آوارگی تنها گذاشت… روزی هم که از ترس آچمز شدن در عراق، تمام ارتش به اصطلاح آزادیبخش را روانه تنگه چارزبر کرد تا آنان را قربانی مطامع قدرت طلبانه اش نماید، خود و همسرش مریم در امن سنگر فرماندهی متعلق به صدام حسین نشسته و نظاره گر مرگ اعضای آن ارتش کذایی بودند تا چند ماه بعد هم آنان را در نشست “تنگه و توحید” توبیخ کنند و گناه شکست در فروغ جاویدان را به گردن آنان بیندازند… آن زمان هم که آمریکا به عراق حمله کرد، باز آنکس که باید کنار ارتش آزادیبخش! حضور می داشت به فرانسه گریخته بود و اسیران اشرف از طریق بولتن خبری متوجه حضور مریم در فرانسه شدند و انگشت به دهان ماندند که او چگونه از اشرف سر از اورسورواز درآورد؟! و بدتر از آن، در “نشست شرم” که مژگان پارسایی برگزار کرد توبیخ شدند که چرا اعضای مجاهدین زیر بمباران آمریکایی ها لمیده اند و مریم را مظلومانه تسلیم پلیس فرانسه کرده اند؟!
امروز هم که مریم در مراسم اربعین کنار نیروهای خود حضور ندارد، تنها به این خاطر است که از ترس بازداشت شدن در آلبانی، به فرانسه و ایتالیا گریخته بود تا پیشمرگه هایش قربانی تهدیدات احتمالی باشند… اگر می بینیم که مریم در چند ماه اخیر بر گستره ملاقات ها و سورچرانی ها افزوده و مدام با شخصیت های دست چندم غربی دیدار می کند، صرفاً برای فریب اعضای گرفتار در اشرف 3 است تا چنین جلوه دهد که بیکار نیست و در دل سختی و بی خوابی، مشغول ادامه مبارزه است!
اما در این بحبوحه، نمایش تبلیغی مریم رجوی در پاریس برای بزرگداشت کشتار قرارگاه اشرف و گرامیداشت اربعین حسینی در آلبانی قابل توجه است: او در پرده اول، یک سالن نورانی را برای برگزاری مراسم انتخاب نمود و بیش از 40 نفر از اعضای شورای رهبری و سران دست اول سازمان را جمع کرد تا در برابر آنها، از تک تک کشته شدگان اسم ببرد و آنها نیز “حاضر حاضر” بگویند و برای ادامه راه اعلام آمادگی کنند… اینکه مریم در برابر آن جمع شروع به خواندن اسامی قربانیان می کند، بی علت نیست. این صحنه تداعی کننده ظهر عاشورا و امام حسین است که تک و تنها در برابر یاران غرق در خون خود ایستاد و آنان را یک به یک صدا زد و تجدید عهد نمود، و سپس به مصاف با سپاه جرّار یزید رفت و در رزمی باشکوه، به یاران شهید اش پیوست… مریم با خلق این صحنه، تلاش کرد خود را “رهبری در میدان” که در کنار یاران خود آماده شهادت است جلوه دهد… و از هزاران کیلومتری، نیروهای خود در آلبانی را تشویق به پایداری و شهادت کند.
اما در پرده دوم تمام اعضای رده پایین ساکن آلبانی را در یک سالن نیمه تاریک با پرتوهای قرمز به سینه زنی و نوحه خوانی مشغول کرده اند تا خود را در صحرای کربلا احساس کنند. این افراد که یقیناً نمایش عاشورایی مریم در پاریس را چند بار دیده اند (و احتمالاً از آنها خواسته شده تا برای مظلومیت و دردهای مریم گزارش و فکت بنویسند و از خود انتقاد کنند که چرا بیش از این برای او بها نپرداخته اند)، وادار شده اند تا در فضایی معنوی، سرخرنگ و انگیزاننده، دوباره برای آینده ای خونین مهیا باشند و از سختی های راه نگویند و مریم را (که از همه چیز خود گذشته و مدام در حال پرداخت هزینه مبارزه است) الگوی راه قرار دهند…!
بله، این واقعیت اسفبار تشکلی است که رهبران آن جز فریبکاری و ریا نداشته و در پس پرده، مدام با شخصیت های پول پرست غربی به سورچرانی مشغول بوده اند. آنچه اعضای نگونبخت این فرقه خطرناک از آن در ناآگاهی و غفلت بوده اند، انتقال آرام و نامحسوس برخی از مهره های کلیدی به مکان های امن است. چیزی که در عراق هم تکرار شد و پیش از حمله آمریکا، ابتدا مریم به همراه برخی اعضای شورای رهبری به پاریس اعزام شد و آنگاه در حال انتقال مسعود و بقیه سران مجاهدین بودند که فرصت نشد و آمریکایی ها قرارگاه اشرف را تحت کنترل گرفتند و ورود و خروج تحت نظارت آنها قرار گرفت. الان هم، مریم در حال انتقال بخشی از سران فرقه از آلبانی به پاریس و سایر کشورهای اروپایی است تا در صورت بروز هر خطری در آلبانی، آنها در امنیت باشند و مثل همیشه نفرات پایین تر قربانی شوند. حضور برخی مهره های اصلی سازمان در کنار مریم نشانگر این واقعیت ناعادلانه و ضداخلاقی است. مریم در تلاش است تا تمام آن 104 مهره کلیدی که از سوی دادگاه ایران کیفرخواست گرفته اند را از آلبانی به کشورهای امن منتقل کند (که بخشی از آنها نیز اکنون از آلبانی خارج شده اند). برای او مهم نیست که بقیه قربانی شوند یا در معرض خطر قرار گیرند، مهم حفظ جان خودش و مهره های کلیدی است.
آیا ساکنین اشرف 3 در جریان هستند که همان حوادث عراق در حال تکرار شدن است؟ خیر، این افراد را در بی خبری می گذارند تا از چیزی سر در نیاورند و سرگرم مراسم های مختلف و بیگاری دادن در کهنسالی باشند.
حامد صرافپور