در روزهای اخیر بار دیگر خبر درگذشت عضو دیگری از تشکیلات مجاهدین خلق در رسانههای این تشکیلات منتشر شد. اکرم شاطریان معروف به مادر صالحیار در سن 85 سالگی در مقر مجاهدین خلق در آلبانی درگذشت.
رسانههای فرقه رجوی از او با عنوان “مادر شهیدان قهرمان مجاهد خلق، زیبنده صالحیار و محمدرضا صالحیار”، یاد کردند. محمدرضا در عملیات چلچراغ و زیبنده در عملیات فروغ جاویدان کشته شدهاند.
این در حالی است که بنا به شهادت اعضای جدا شده از فرقه، این مادر دو فرزند دختر و پسر دیگر دارد که آنها نیز از اعضای سازمان و مستقر در قرارگاه اشرف 3 در آلبانی هستند. با این وجود در آگهی اعلام فوت اکرم شاطریان نامی از دو فرزند دیگرش برده نمیشود. حتی به آنها تسلیت گفته نمیشود.
همین موضوع به ظاهر بیاهمیت میتواند بیانگر حقایق تلخ بسیار درباره ساختار حاکم بر فرقه مخرب مجاهدین خلق باشد. گویی که فرزندان دیگر اکرم از نام و هویت تهی هستند. آنها همچون دیگر اعضای مجاهدین خلق در کمپ اشرف 3 گروگان گرفته شدهاند حتی اگر به زعم خود وفادارانه در خدمت تشکیلات باشند.
ادعای مهم فرقه رجوی این است که اعضای آن فردیت را کنار گذاشتهاند و تنها با نگاه جمعی به دنبال تحقق اهداف تشکیلات –بخوانید جاه طلبیهای سران تشکیلات—هستند. در کیش شخصیتی مسعود رجوی فرد باید از خویشتن تهی باشد، خانواده، دوستان، عشق و به طور کلی زندگی را فراموش کرده باشد و به تمامی سرسپرده رهبری باشد.
نکته دیگر در خصوص خانوادههای ساکن در اردوگاه اشرف این است که افراد خانواده به هیچ عنوان با یکدیگر ملاقاتهای روزمره و روابط عادی خویشاوندی ندارند. به شهادت بسیاری از اعضای جدا شده که به صورت خانوادگی به تشکیلات مجاهدین خلق پیوسته بودند، دیدار با اعضای خانواده تنها منحصر به یک یا دو دیدار در سال، در مناسبتهای خاص و با نظارت مسئولان ارشد است. همچنین اعضای مجاهدین خلق به هیچ عنوان حق برقراری تماس با خانوادههای خود در بیرون از تشکیلات را ندارند.
خانواده صالحیار نیز از این موضوع مستثنی نبودهاند. اگر چه او از ملازمان مریم رجوی و از اعضای با سابقه تشکیلات بود اما او نیز اگر به روابط خانوادگی اهمیت میداد مورد عتاب سران فرقه قرار میگرفت. بخشعلی علیزاده از اعضای پیشین تشکیلات در پی انتشار خبر مرگ شاطریان درباره او مینویسد: ” همیشه به خاطر حس مادری که داشت، تلاش میکرد نزد آن دو فرزند دیگرش که زنده مانده بودند باشد و محبت مادری را در حق آنان ادا نماید ولی رجوی که از این کار به خشم آمده بود او را با حیله و نیرنگ به اروپا فرستاد تا مهربانیهای او نسبت به فرزندانش به بقیه سرایت نکند.”
به گفته علیزاده شاطریان به عنوان یکی از اعضای رده بالای تشکیلات گاهی از امتیازات ویژه بهره میبرد که البته به ضرر او تمام شد. او در ادامه خاطراتش از این زن مجاهد مینویسد: “خودم چندین بار دیده بودم که با چه شور و شوقی غذا درست میکرد و با هماهنگی دو فرزندش را به دور همی دعوت کرده و سه تایی با هم نهار و یا شام میخوردند. هر موقع که آنها را با هم میدیدم به یاد مادر خودم میافتادم، همین باعث شده بود که سایر افراد نیز با دیدن آنها یاد خانواده کنند و در نشستهای موسوم به عملیات جاری به عنوان فاکت حسرت به دلی مطرح کنند. همین امر موجب شد که سران فرقه سرانجام او را به یک کشور اروپایی فرستادند تا مانع از این دلبستگیها شوند.”
چنانچه در فرقه رجوی مرسوم است، شاطریان و دو فرزند مرحومش پس از مرگ در تیترهای اخبار مجاهدین خلق ارج و قرب پیدا کردند. فرزندان زنده شاطریان تا زنده هستند دارای ارزش انسانی به حساب نمیآیند. در تشکیلات مجاهدین خلق، مجاهد زمانی به عنوان یک انسان در نظر گرفته میشود که مرده باشد. اگر تشکیلات بتواند برچسب شهید را برای او به کار ببرد که منفعت دو چندانی نصیب خود میکند و بر فهرست بلند اما بدون سند کشتههای خود میافزاید.
مزدا پارسی