قصه دربدری ها در شهریور گرم و موج انفجارات مهیب و ترورهای کور – قسمت پایانی

در قسمت قبل توضیح دادم که ترورهای کور و سطح بالای خشونت که به دستور رجوی انجام شد، بسیاری از هواداران را آواره کوه و دشت و بیابانها کرد. رجوی وعده سرنگونی 6 ماهه را داده بود و خیلی از اعضا که در باورهای ساده و صادقشان اسیر افکار و وعده های رجوی شده بودند بدنبال این بودند که هر طور شده این 6 ماه خود را حفظ کنند تا پیروزی انقلابشان را جشن بگیرند

شهریور گرم جنوب در فرهنگ محلی جنوبی ها به فصل خرما پزون ویا تبدیل خارک به رطب وخرما معروف است. در شهریور سال 60 گرما به صورت مضاعف بیداد می کرد، و شرایط را برای اعضایی که از خانه و خانواده آواره شده ومجبور بودند برای دستگیرنشدن بدنبال محلی برای اختفا باشند سخت کرده بود. مخفی شدن در ساختمان های نیمه تمام، نخلستانها ونیزارها و قایق های فرسوده واز کار افتاده ای که کنار دریا به حال خود رها شده بودند بخشی از مکان هایی بود که هواداران برای حفظ خود به آنها پناه می بردند. خانوادهای هواداران شرایط بهتری نسبت به آنها نداشتند و مستمرا نگران وضعیت فرزندان و وابستگان خود بودند. آنها همانند فرزندان خود قربانی فریب ونیرنگ و خود خواهی محض رجوی شده بودند. خانوادهایی که حاضر نبودند لحظه ای دوری عزیزانشان را تحمل کنند اکنون روزها وهفته ها بود که از آنها خبر نداشتند!

موج ترورها ادامه داشت ودامنه آن به افرادی که صرفا اعتقادات مذهبی داشته و یا هوادار انقلاب و دولت بودند هم کشیده شد. ترورهایی که هیچ توجیه منطقی برای آن وجود نداشت. در حد فاصل سالهای 62 تا 63 موج ترورهای کور به دلیل ضرباتی که برتیم های تروریستی مجاهدین خلق وارد آمد وتصرف پایگاهها وخانه های تیمی که عمدتا با همکاری مردم صورت گرفت فروکش کرد. مسعود رجوی که وعده سرنگونی 6 ماهه را داده بود بهمراه اولین رئیس جمهور به پاریس گریخت واین اتفاق بر روی نیروها وهواداران تاثیر منفی زیادی گذاشت بطوریکه موجب انفعال وکناره گیری بخش زیادی از آنها شد.

ولی بخش دیگری از همین نیروها که کماکان در چمبره تبلیغات فریبنده رجوی گرفتار بودند به خارج از ایران گریخته ودر نهایت بخش زیادی از آنها از خاک عراق و پادگان موسوم به اشرف سر درآوردند که داستان دربدری آنها بشکلی اسفناک تر ادامه یافت. اسارت در حصارهای ذهنی، ممنوعیت خروج وشرکت در عملیات مشترک نظامی با نیروهای ارتش عراق وکشتن و به اسارت گرفتن سربازان ایرانی که برای دفع تجاوز دشمن ودفاع از آب وخاک وطن به نوار مرزی آمده بودند بخش دیگری از کارنامه نیروها وجوانانی بود که از مقطع پیروزی انقلاب از دانشگاهها، دبیرستانها ومحل های کار تحت تاثیر احساسات خود و شعارهای پرجذبه و البته فریبنده رجوی قرار گرفته بودند.

بقایای این نسل که از طوفان حوادث گریخته در گذران عمر وزندگی در پیرانه سر در مقراشرف سه آلبانی همچنان گرفتار مجاهدین خلق هستند، و روزانه تعدادی از آنها بدلیل بیماری های لاعلاج وکهولت سن به دور از خانواده و بی نام ونشان جان خود را از دست می دهند. نسل باقیمانده از آن شهریور داغ سال 60 برخی توانستند اراده خود را بکار گیرند و از این تشکیلات جهنمی که نطفه اولیه اش با انفجارات مهیب وترورهای کور بسته شده بود جدا شده وبه دنیای آزاد گام بگذارند. آنها باجمع بندی گذشته و بکارگیری تجارب آن، هم اکنون در کسوت انجمن آسیلا ونجات برای رهایی بقایای دوستان قدیمی تلاش می کنند. شاید بتوانند آنها را از آن همه دربدری که از شهریور داغ سال 60 شروع شد آزاد کنند وبه آغوش خانواده برگردانند. امری که بسیار سخت ولی ممکن خواهد شد.

علی اکرامی

خروج از نسخه موبایل