شرایط اسارت گاههای رجوی طی چهار دهه گذشته و تا کنون اردوگاهای کار اجباری و شستشوی مستمر مغزی افراد در تمامی این دوران بوده است.
ذیلا جهت ثبت در تاریخ و آگاهی هموطنان ومشخصاً جوانان کشورم به بخشی از جنایات زوج رجوی بر علیه اعضا اسیر تیتر وار اشاره می کنم.
مریم قجر همواره در کلیه نشست ها و جلسات با فرماندهان این دستورالعمل را تکرار می کرد که فرمانده خوب کسی است که آنقدر از نیروهای تحت فرمانش باید کار بکشد که وقتی نفرات سر بر بالین می گذارند از فرط خستگی بیهوش شوند و ذهن آنها دنبال ولگردی نباشد و به فکر زن و زندگی نیفتند و فیل شان یاد هندوستان نکند و به فکر رفتن از سازمان نیفتند .
مسعود رجوی همواره به شورای باسمه ای رهبری که زنان بودند امر می کرد که گوشت و پوست این برادران از شما و اگر استخوانی ماند مال من و تأکید داشت بیکاری، بی عاری می آورد و بی عاری هم زندگی طلبی و بعد جیم و زن و زندگی وجدا شدن از سازمان(جیم کدی است در تشکیلات یعنی نیاز جنسی مردان).
در صورتیکه بی عارترین فرد در سازمان شخص خودش بود و وضعیت آنقدر مفتضح شده بود که باید لقمه غذا را هم زنان زیبا در دهن کثیفش قرار می دادند.
مژگان پارسایی که بعد از فرار زوج رجوی از عراق بعد از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ توسط امریکا جانشین رجوی در اشرف عراق منصوب شده بود وامریکاییها سازمان را خلع سلاح کرده بودند افراد بیکار بودند. و باید برای سرگرم کردن افراد چاره ای می شد.
به همین دلیل تولید کانتینر و کانکس در دستور کار کل پادگاناشرف قرار گرفت وبا امریکایی قرار داد بستند که برای استقرار موقت امریکایی ها کانکس بسازند. امریکا قبل از آن از کشورهای حاشیه خلیج فارس کانتینر وکانکس وارد می کردند که به لحاظ لجستیکی و تهدیدات امنیتی ستون های نظامی اش برایش مقرون به صرفه نبود و مجاهدین هم با قیمت خیلی ارزانتر می ساختند.
افراد شاغل در کارگاههای تولیدی که به همین منظور ایجاد شده بود به طور متوسط بین ۱۶ تا ۱۸ساعت در شبانه روز کار می کردند. به دلیل بیخوابی و خستگی مفرط مرتب در کارگاههای تولید کانکس حوادث ایمنی مانند سقوط از ارتفاع و دست و پا قطع شدن با ابزار های برقی و بیماری های وحشتناک تنفسی در اثر استنشاق گازهای سمی در هنگام کار با رنگهای ترکیبی و شیمیایی که افراد را دچار بیماری های شدید تنفسی وریوی و نقص عضو می شدند. من در آن دوران مدیر ایمنی و سلامت در قرارگاه اشرف و لیبرتی بودم. در بازدیدهای روزانه از کارگاههای مختلف این موارد را شاهد بودم تک به تک موارد را ثبت و بررسی کرده و در قالب یک بولتن ایمنی به دفترجانشین رجوی می فرستادم و بعد از سانسور و حذف بخش سوانح آن برای انتشار به همه مقرات فرستاده می شد.
یک پروسه ای افراد دوشیفته و بعضاً تا بیست و چهار ساعت لاینقطع باید در کارگاهها کار می کردند. چون طرف قرار داد امریکا یک بیسواد رباتی بود بدون کمترین اشرافی به روند و زمانبندی تولید یک کانکس تاریخی را تعیین کرده بود و با طرف امریکایی قرار اد می بست که غیر واقعی بود. تاریخ سررسید قرار داد که می رسید نفرات باید شبانه روز کار می کردند تا تعداد مشخص شده در قرارداد آماده شود.
ربات های رجوی یعنی به اصطلاح فرماندهان تحت مسئولشان را تا پای مرگ برای آماده شدن تعداد مشخص شده در قرار داد لاینقطع مجبور به ادامه کار می شدند .
در این شرایط سوانح ایمنی به طور تصاعدی بالا میرفت. به عنوان یک موضوع اورژانس به مسئول اول وقت سازمان صدیقه حسینی مراجعه کردم و گفتم نفرات دارند از دور خارج می شوند به دلیل جوشکاری و آهنگری در شب و نداشتن الزامات ایمنی مناسب همه نفرات دچار برق زدگی شدید چشمی شدند و یا تعدادی از ارتفاع سقوط کرده و دست و پا و کمرشان شکسته است .
این مسئول بی رگ و بی عاطفه سر من براق شد که به تو ربطی نداره مگر ما وقتی عملیات داشتیم و شهید و مجروح می دادیم کسی غر می زد و دلسوزی می کرد.اصلا دلسوزی به شما نیامده. کار تولیدی و تهیه پول الان عملیات ماست. و طبیعی است که در این راه مجروح و کشته هم داشته باشیم .
برای مژگان به عنوان بالاترین فرد بعد از رجوی نوشتم که کاری بکنید افراد دارند از دور خارج می شوند. من را به محل کارش صدا کرد وگفت. خواهر صدیقه جوابت را داد. و به من گفت تو فقط گزارش کن دیگر به توربطی ندارد.
یادم هست همین جعفر که قربانی جاه طلبی مریم رجوی در اشرف سه شد در عراق هم همواره دچار سانحه ایمنی می شد که کمترین آن شکستگی دست و پا بود. ضمناً این بیچاره درعملیات آفتاب هم به شدت مجروح شده بود و چندین بار روش عمل جراحی انجام شده بود و مطلق نباید وارد کارهای جسمی و سخت می شد .
متأسفانه در قاموس زوج رجوی جان آدم ها هیچ ارزشی ندارد چون انسان ها ابزاری هستند که برای رسیدن به هدف هر بلایی سرشان بیاید قابل توجیه است . زیرا با همان تئوری ضد انسانی رجوی ساخته وقتی عملیات نیست آدم ها در کارهای پوشال و بی ارزش هم تلف شوند اسمش را عملیات می گذارد وعده ای مسئول ربات گونه و بیشعور تنها چیزی را که ندارند عاطفه و انسانیت و وجدان است وجان آدم ها برایشان ارزشی ندارد .
طی چند ماهه اخیر تقریبا کشته ها و تلفات پادگان رجوی هفتگی شده است و جعفر هم آخرین نخواهد بود. رهبران بیمار این فرقه سراسر لجن و کثافت ابلهانه خودشان را با شاه و ملکه قیاس می کنند و می خواهند در یک اردوگاه کار اجباری برج و بارو بسازند که مریم هر روز با برند جدیدی سر تا پا ست کند و سان ببیند. البته در عالم واقعیت اگر این زنک محتوا یی داشت و بویی از انسانیت برده بود به جای این همه رسیدگی به سر وضع خودش بیماران صعب العلاج را درمان می کرد که یکی یکی خبر مرگ شان نرسد البته رهبری که با عکس های سی سال قبل و فتوشاپ شده قمپوز در کند از زن اوهم دیگر توقع انسانیت داشتن خواسته ای بیهوده است.
بدون شک اکثریت قاطع اسیران در پادگاه اشرف سه ناراضی هستند وجانشان به لب رسیده است اما کمی غیرت و جسارت می خواهد که زنجیر های بردگی این فرقه مافیایی را پاره کرده وخودشان را رها سازند.
فیسبوک عیسی آزاده