“… به آن درجه از توان نظامى رسيده ايم كه اگر از رژيم جلوتر نباشيم، پا به پاى او هستيم و به شرايط مساوى دست يافته ايم. ما در 5 مهر ماه با قيامى شبيه به قيام توده اى 22 بهمن روبهرو هستيم، بايد مردم را تحت حمايت نيروهاى مسلحمان به صحنه بكشانيم. می بايست اين تظاهرات با شركت خود مردم صورت گيرد و ما به عنوان پيشتاز مسلّح از مردم حمايت خواهيم كرد. ضرورت انقلاب ايجاب می كند كه كشته ها زياد باشد و درخت آزادى خون می خواهد…”
این جملات لفاظیها و خالیبندیهای ضدانقلاب لسآنجلسنشین و ساحل نوردان و پلاژ نشینان و اعوان و انصارشان بعد از اغتشاشات پاییز سال گذشته نیست، بلکه بخشی از خط و تاكتيك موسوم به “تظاهرات گسترده” است که در اواخر شهريور ماه 1360، در داخل گروه تروریستی مجاهدین خلق طرح شد و قرار بود براساس این خط و تاکتیک، راهپیماییهایی مسلحانه جداگانه در سطح شهر به راه بیفتد.
قرار بود تمام نيروهاى اجرائى و عملياتى و هواداران تشكيلاتى این گروه تروریستی در صحنه حضور يافته، راهپیماییهای فوق به هم پیوسته و در نهایت به اشغال مراکز حساس نظام ختم شود.
اما کلیت این شیوه، براساس تحلیلهایی دروغ و فریبنده به هواداران خام و ناآگاه این گروه تزریق شد که گویا مردم ایران سراپا آماده قیام بوده و نظام جمهوری اسلامی هم در حال فروپاشی است! به ادامه تحلیل فوق توجه کنید:
“… شايد كشتهها بهاندازه 22 بهمن 57 باشد و شايد بيشتر؛ ولى تعداد آن مهم نيست. مردم كاملاً آماده قيام توده اى هستند. عمليات بزرگى مثل 7 تير نشان داد كه نظام ضربه پذير است. پيكر نظام ظرف بلورينى است كه شكسته شده و كافى است كه يك ضربه ديگر به آن وارد آيد تا ظرف ريزريز شده و هر تكه اش از هم جدا و به گوشه اى پرتاب شود…”
براساس این تحلیل پوچ و بیپایه که خود سران گروه تروریستی مجاهدین خلق به جعلی بودنش واقف بودند (چنان که خود سرکرده این گروه کمتر از شش ماه بعد در گزارش سالانهاش بدان اعتراف نمود)، تتمه هواداران سال 60 مجاهدین خلق در 5 مهرماه به خیابانها کشانده شدند تا به اصطلاح ابتدا خیابانها را به تسخیر خود درآورده و سپس مراکز حساس را تصرف کنند.
خوش خیالی و در واقع جنون القاء شده در هواداران بدان حد بود که قرارهای بعدی تشکیلاتی، دیگر در محلهای خاص و به اصطلاح امن و خانههای تیمی گذارده نشد بلکه به همان مراکز حساس مانند مجلس و صدا و سیما و ریاست جمهوری و… حواله داده شدند!
در و دیوار را به رگبار بستند.
در ساعت 10/30 صبح پنجم مهر ماه 1360، هواداران مسلّح گروه مجاهدین خلق، از سه نقطه مركزى تهران با شليك هوايى و آتش زدن مقدارى لاستيك اتومبيل و نيز اتوبوسهاى شركت واحد، حرکت خود را آغاز كردند.
اين افراد با شليك رگبار هوايى و گاه با شليكهاى مستقيم به عابران يا ساختمانهاى مراكز عمومى، بانكها، مغازه ها، پاساژها و اتومبيلهای عبوری، با سردادن شعارهاى تعيين شده، خط تظاهرات مسلحانه را پيش بردند. به واحدهاى عملياتى دستور داده شده بود كه “هركس به هر شكل خواست جلوى تظاهرات را بگيرد به رگبار ببنديد و حتى اينكه از چه موضعى از تظاهرات جلوگيرى می كند، فرقى ندارد.”
افشین برادران قاسمی از اعضای تیمهای مسلح مجاهدین خلق درباره برخوردهای آن روز نوشته است:
“… هر تیم عملیاتی متشکل از 4 نفر و 4 اسلحه ژ-3 و حدود 500 فشنگ بود. تعدادی از واحدها نیز مسلح به سلاح کمری و یا نارنجک و کوکتل بودند…. ما در خیابان طالقانی پیاده شدیم و اقدام به تیراندازی هوایی کردیم که مردم با ماشین و یا هر وسیله دیگریگریختند…. من به پاسداری به نام محمدرضا عادل ایست دادم. او سوار بر یک موتور چهار سیلندر بود و ایستاد. در حالی که همراز شریعت پناهی اسلحه را به طرف او گرفته بود من او را بازرسی اولیه نمودم که چیزی نیافتم. با نگاهی دیگر به او بیشتر به حزباللهی بودن او شک کردم لذا مجدداً او را گشتم و این بار یک سلاح کمری از شکم او یافتم. لذا کمی عقبتر رفتم در حالی که اسلحه ام به سمت وی بود، او شروع به نصیحت کرد و آنچه از مواعظ وی به یاد دارم اینکه رهبران شما فرار کردهاند و شما را جلو انداختند، اسلحههایتان را تحویل دهید. لکن من با وجود این، یک رگبار به سینه او بستم و بعد هم یکی از نیروهای حاضر تیر خلاص به وی شلیک کرده بود که منجر به شهادت او شد. دو نفر عضو حزب جمهوری اسلامی به نام وحید سرشار و حسین امامی در حالی که سوار بر یک موتور وسپا بودند، توسط مجید بهاءها متوقف شده و پس از مقداری درگیری لفظی توسط وی، به شهادت رسیدند….”
به طرف مردم نارنجک پرتاب کردند
در یکی از بولتنهای گروه تروریستی مجاهدین خلق، بخشی از آشوب روز 5 مهر سال 1360 اینگونه روایت شد:
“… تعدادى از برادران به روى پشتبام سينما راديوسيتى و ساختمانهاى اطراف آن رفته بودند و سنگر گرفته بودند. دو پاسدار كه از دانشگاه [جامعه الصّادق] بيرون آمده بودند، توسط اين برادران مغزشان به روى زمين ريخته شد. در ادامه عمليات رزمندگان، تعدادى از خواهران به درون ساختمانهاى اطراف رفته و از آنجا تيراندازى مینمودند. تيراندازى تا ساعت 3/15 ادامه داشت…”
افشین برادران قاسمی درباره درگیری مقابل سینما رادیوسیتی (پایین میدان ولی عصر) شرح داده است:
از آنجا علاوهبر تیراندازی از ساختمان، به طرف مردم نارنجک پرتاب میکردند… در خیابان بندر انزلی و رودسر یک واحد عملیاتی دختران مستقر بود به فرماندهی پروین پرتوی که علاوهبر تیراندازی و شهید نمودن تعدادی به مراکز حمله نمودند… یک گروه هم به فرماندهی مهدیهاشمی با ژ-3 و کوکتل تعدادی اتوبوس را به آتش کشیدند و تعدادی را شهید نمودند….”
با رسيدن نيروهاى مردمى و پاسداران گشتى سپاه و كميته، دومين مقابله عمومىِ گسترده با تیمهای ترور مجاهدین خلق بعد از 30 خرداد شكل گرفت. علاوهبر آنكه تعداد زيادى از هواداران این گروه، توسط مردم يا به كمك آنان دستگير شدند، نوعى جديد از نفرت و خشم در میان مردم نسبت به آنها شکل گرفت.
گفتند یک میلیون نفر شما را روی دست میبرند!
یکی دیگر از اعضای مسلح تظاهرات پنجم مهرماه مجاهدین خلق که دستگیر شد، در اعترافاتش نوشت:
“… قبل از تظاهرات گفته بودند: “براى اينكه آماده شويد از نظر بدنى، غذاى خوبى بخوريد.” همه، آن روز، صبحانه مفصّلى خوردند و وارد تظاهرات شدند. موقع شروع، ماشين را به طور عرضى پارك كرديم و پياده شديم؛ و شروع به تيراندازى و شليك هوايى كرديم. سازمان گفته بود: “شما اصلاً قرار نيست در تظاهرات شركت كنيد؛ فقط برويد شليك كنيد، يك ميليون آدم مى آيد و شما را روى دست بلند مى كند.” ما هم انتظار داشتيم كه يك ميليون نفر بيايند و ما را روى دست بلند كنند!…”
اما نه تنها با شلیک گلولهها، کسی آنها را در خیابان روی دست بلند نکرد بلکه خيابان طالقانى كلا تخليه شد و تنها آنها مانده بودند و چند ماشين، كه به طور پراكنده در خيابان به چشم مى خورد. افرادی که آموزش چندانی هم ندیده بودند.
یکی از دستگیر شدگان آن روز، شرایطشان را اینگونه توضیح داده:
“… ما چون آموزش نظامى نديده بوديم كه در يك مقطع چه كار بكنيم و چه كار نكنيم، من دقيقاً يادم هست كه مثلاً از اين طرف داد مى زدند كه “آن طرف چيزى تكان خورد”؛ تمام آن خيابان و آن قسمت را به رگبار مى بستيم…”
مردم به خیابان آمدند اما نه برای اینکه تروریستهای مجاهدین خلق را روی دست بلند کنند بلکه برای مقابله و دستگیری آنها به خیابانهای مرکزی شهر رفتند. محمدرضا يزدى زاده يكى از مسئولان سازماندهى تظاهرات 5 مهر، وضعیت نیروهایش را در میانه کار اینگونه تشریح نمود:
“… گزارشهايى حاكى از اين موضوع داشتيم كه عده اى از مردم با مشت خالى جلوى تيمهاى نظامى ايستادند و شعار مى دادند و آنها هم كه بى تفاوت بودند ماشينها و امكاناتى را كه در خيابان داشتند، جمع مى كردند تا مبادا كسى پشت آنها سنگر بگيرد…”
میدانستیم نمیشود اما تست کردیم و نشد!
یکی دیگر از دستگیرشدگان آن روز، اوضاعش را چنین روایت نمود:
“… برخلاف گفته سازمان، نه از جمعيت ميليونى خبرى شد و نه اينكه ما موفقيتى پيدا كرديم. در همان حال كه عقب نشينى مى كرديم، به غير از خيابان بندر انزلى (كه آنجا هم درگيرى بود) راه فرار ديگرى نبود؛ ما هم همان وسط بوديم و كارى نمى توانستيم بكنيم. خواستيم به يكى از خانه ها فرار كنيم؛ چندين خانه را زنگ زديم و هيچ كس در را باز نكرد. آخر سر، چند مرتبه با شليك گلوله به در خانه ها، در را باز كرديم كه بتوانيم فرار بكنيم؛ اما در فرار موفق نشديم و دستگير شديم… موقعى كه دستگير شديم و مى خواستند ما را به زندان منتقل كنند، مردم جمع شده بودند جلوى خيابان طالقانى و با نقل قول از دادستان کل انقلاب اسلامی فریاد میزدند: “آقاى موسوى تبريزى گفته كه كسى كه در تظاهرات مسلّح باشد، بايد اعدام بشود. و ما هم همينجا مى ايستيم و همه آنها بايد اعدام شوند.” و حتى اين طور كه من متوجه شدم، كميته متوسّل به تير هوايى شد تا ما را از ميان جمعيت رد كند…”
بعداً مسعود رجوى در جمعبندى يكساله خود تصريح کرد كه از ابتدا مى دانسته كه الگوى تظاهرات بى نتيجه خواهد بود ولى باز هم آن را “تست” كرد، او گفت:
“… اما با اين همه عليرغم اينكه از سى ام خرداد به بعد براى ما روشن بود كه آن الگو و سقوط شاه لااقل در اين مقطع ديگر قابل تكرار نيست، ولى باز هم تست كرديم و آزمايش كرديم و جواب منفی بود!…”
تست و آزمایشی که به بهای شهادت سى نفر از مردم و پاسداران و با هلاکت 16 تروریست و دستگیری بيش از يكصد و پنجاه نفر [از اعضا و هواداران تشكيلاتى] گروه تروریستی مجاهدین خلق تمام شد.
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان