طلوع و غروب یک زندگی – قسمت چهل و هفتم

حضور نیروهای آمریکایی در قرارگاه اشرف و فضای باز تشکیلاتی

سقوط صدام و تمرکز کل نیروهای مجاهدین و استقرار فرماندهی نیروهای آمریکایی در قرارگاه اشرف در مجموع شرایط جدیدی را به وجود می آورد که دیگر با دوران صدام به کلی متفاوت بود.

در شرایط جدید، رجوی تکیه گاه و اهرم فشار خود بر روی نیروهای مخالف در درون تشکیلات را تا حدودی از دست داده بود. چرا که دیگر نه از نیروهای اطلاعاتی عراقی خبری بود و نه از زندان ابوغریب و نه از زندانهای رسمی در داخل قرارگاه اشرف که رجوی بخواهد و یا بتواند مثل سابق نیروهای مخالف خودش را در درون تشکیلات تهدید کرده و یا بترسانند.

از طرفی حضور نیروهای آمریکایی در قرارگاه اشرف، هم چنین گشت های شبانه و روزانه آنها در سطح خیابانهای اشرف به طور مضاعف بر محدودیت های شخص رجوی می افزود و نیروها هم این شرایط جدید را به خوبی احساس می کردند که تیغ رجوی مثل سابق برایی ندارد.

بنابراین در چنین وضعیتی بود که سازمان تلاش می کرد دیگر آن رویه سابق را حداقل برای مدتی هم که شده در مورد فشار بر نیروها کنار گذاشته و فضای بازی را بوجود بیاورد.

دیگر تلاش می شد در نشست های عملیات جاری جلو افراط کاری ها را بگیرند و کمتر روی نیروها فشار بیاورند. دیگر برای کسانی که گزارش عملیات جاری نمی نوشتند و یا فاکت هایشان آبکی بوده کمتر فشار آورده می شد و اگر کسی هم تلاش می کرد در همان دستگاه قبلی تنظیم کند افسار او توسط مسئول نشست کشیده شده و کنترل می شد.

این توصیه اکید مسئولین بالای سازمان به فرماندهان یگانها و ارتش ها بود که اساساً نباید روی کسی فشار آورده شود.

رهبران مجاهدین خیلی خوب می دانستند که خیلی زود نیروهای آمریکایی در قرارگاه اشرف حضور پیدا کرده و از تمامی نیروها انگشت نگاری و با تک تک اعضای سازمان مصاحبه های حضوری ترتیب خواهند داد.

سقوط صدام مشکلات و معضلات دیگری هم برای سازمان داشت که مهمترین آن سرازیر شدن خانواده های مجاهدین برای دیدن عزیزانشان در خاک عراق بود .

سازمانی که طی سالیان سال مانع از هر گونه ارتباط اعضاء با خانواده شان شده بود و حتی کاری کرده بود که آدم ها در ذهنشان هم، به پدر و مادر و خواهر و برادرانشان فکر نکنند چه رسد به این که کسی بخواهد خانواده اش را هم ببیند.

طی این سالیان و در خفقان تشکیلات فرقه ای مجاهدین چه احساساتی که در اعضاء سرکوب نشد. چه تهمت ها و مارک هایی که به دلیل درخواست برای یک تماس تلفنی و یا یادآوری یک خاطره و یا نگه داشتن یک عکس و یا یک نامه از عزیزترین عزیزانشان به آنها زده نشد و چه فشارهای روحی که در این رابطه متحمل نشدند تا یاد و نام آنها را به خاطر دستورات فرقه ای شخص رجوی فراموش کنند. هرچند رجوی توانست این احساسات پاک انسانی و خدایی را به طور مقطعی سرکوب کند ولی هرگز نتوانست ریشه آن را در دل اعضای سازمان از بین ببرد.

حال سازمان در معرض چیزی قرار گرفته است که برای تشکیلاتش سم مهلک و کشنده بود و البته این یکی بد جوری جزّ رجوی را درآورده بود و سازمان بیشتر از هر چیز دیگری از این ملاقاتها ترس و وحشت داشت و دائماً مسئولین برای اعضای سازمان نشست گذاشته و آن را تحت عنوان توطئه ایران به خورد اعضاء می داد و تلویحاً و بعضاً مستقیم بستگان درجه یک اعضای سازمان را مزدوران حکومت ایران نیز می خواند و اعضای سازمان را هم تحت فشار قرار می داد تا علیه خانواده های خودشان مواضع ضد انسانی بگیرند.

رهبران مجاهدین در یک عمل تحمیل شده بخشی از ساختمانهای اسکان را تحت نام هتل برای استقرار خانواده هایی که برای دیدن عزیزانشان می آمدند اختصاص داد و امکاناتی را برای رفاه حال خانواده ها فراهم نمود .

اما علیرغم تهیه این امکانات و اجازه به برخی از اعضای سازمان برای دیدار با خانواده هایشان هرگز به آنها اجازه نمی داد که بچه ها شب را در کنار خانواده هایشان در هتل بمانند  و آنها را مجبور می کردند که شب را به محل استقرار خودشان برگردند.

حتی مردانی بودند که زن و بچه هایشان از ایران آمده بودند و او حق نداشت به تنهایی آنها را ببیند و حتماً باید یکی از زنان تشکیلات همراه او می بود و اجبارات تشکیلاتی حتی مانع از ابراز محبت پدر به زن و فرزندانش می شد و قبل از دیدار به او یادآوری می کردند که تو انقلاب کرده ای و نباید تحت تأثیر مسائل عاطفی قرار بگیری و خلاصه باید چارچوبهای انقلاب ایدئولوژیک را رعایت کنی .

خانواده هایی که پس از سالیان سال دوری از عزیزانشان به عراق آمده و فرزند و یا خواهر و برادر و یا پدرانشان را می دیدند ، بعضاً از برخوردهای سرد و بی روح آنها ابراز تعجب می کردند و همین باعث انبوهی سؤال در ذهنشان می شد ولی آنها نمی دانستند که در پشت تمامی اینها ، اجبارات و قوانین سخت فرقه ای رجوی قرار دارد که برای اعضای سازمان نقض آنها مرز سرخ محسوب شده و در تشکیلات مجازات دارد .

تشکیلات در اثر آمدن خانواده ها خیلی تحت فشار بود در اوایل کار که تلاش می کرد خیلی با مهربانی و خوش رویی با خانواده ها برخورد کرده و آنها را در داخل قرارگاه اشرف و در محلی که آن را هتل می نامید پذیرایی کند ولی به تدریج احساس می کرد این دیدار ها دارد بند بند تشکیلات آنها را از هم باز می کند ، لذا سعی کرد دیگر مانع از ورود آنها به داخل قرارگاه شده و یا در زمان محدودی و آن هم در محل در ورودی درب قرارگاه اشرف به آنها با عزیزانشان ملاقات بدهد و چه توهین هایی که از جانب تشکیلات به خانواده ها نشد و چه فشارهایی که به اعضا آورده نشد تا خانواده هایشان را مزدور ایران خطاب کنند و بعداً حتی در خیلی از موارد به اعضا اساساً نمی گفتند که خانواده هایشان به دیدارشان آمده و خانواده ها را یک جوری دست به سر می کردند.

این وضعیت آن قدر سازمان را کلافه کرده بود که رجوی از آن تحت نام جنگ عاطفه ها نام می برد.

رفتار سازمان با خانواده ها واقعاً در تاریخ به یاد ماندنی است . سازمانی که همیشه کلمه “خلق” را در نام و آرم سازمان برای خودش یدک می کشید حال به روزی افتاده بود که همین خلق را مزدور و دشمن خود خطاب می کرد.

اینجا بود که انبوهی سؤال از شخص رجوی در ذهن اعضاء شکل می گرفت و اینکه؛ مجاهدین برای کدام خلق مبارزه می کنند ؟ نکند خلقی که رهبران مجاهدین از آن دم می زنند در کُرات دیگر است ؟ وقتی شما به اعضای خودتان که سالهای سال برای شما جنگیدند و جان و مالشان را برای شما دادند ارزشی قائل نیستید و خانواده آنها را هم مزدور و دشمن تلقی می کنید پس چگونه شما خواهید توانست برای مردم ایران که اصلاً آنها را ندیده و نمی شناسید ارزش قائل شده و در خدمت آنها باشید؟

در اینجا بود به یاد حرف های مهدی ابریشمچی می افتادم که در یکی از نشست ها که شخص رجوی گرداننده آن بود  گفت : در ایران آینده باید بنیاد خانواده را که مظهر استثمار است منفجر کرد…

مهدی ابریشمچی خیلی خوب از استادش آموخته بود و توانسته بود در یک جمله تمامی آرمان و آرزوهای رهبران مجاهدین را بیان کند بنحویکه مریم رجوی به همراه مسعود آگاهانه و سایر اعضای حاضر در نشست به تبعیت از این دو برای این گفته مهدی ابریشمچی کف و سوت زدند.

ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل