هوشنگ جان سلام
برادر بزرگوارم از راه دور می بوسمت و برایت سلامتی و تندرستی مسئلت دارم. همه اعضای خانواده و اقوام مشتاق دیدارت هستیم و امید داریم روزی این اتفاق بیافتد.
هوشنگ عزیز ما سال 69 تدارک دیدیم و منتظر آمدنت همراه کاروان اسرا بودیم، 79 هم گذشت، 89 هم گذشت و 99 هم گذشت. اکنون نیمه دوم سال 1402 است و 33 سال اسارت در فرقه رجوی.
برادرم 33 سال حقارت و بندگی و دم بر نیاوردن شایسته یک مرد کرد تبار و با آن شخصیت قوی که ما از او سراغ داریم، نیست .
برادرم یک سری از اتفاقاتی که در گذشته از طریق سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی رقم خورد و تو در جریان هستی، تشکیلات مجاهدین سعی کرد تا از آن بهره وری کند و ذهنیت شما را خراب کند.
قطعأ بعد از گذشت این همه سال پی برده ای که ما در تلاش برای رهایی تو بودیم اما فرقه رجوی سناریوی عکس ساخت و شرایط را طور دیگری به تو نشان داد تا تو را از زندگی و بازگشت به نزد خانواده مایوس کند و در نهایت تو را مقابل خانواده خونی ات قرار دهد.
اگر فی الواقع بعد از این همه سال به واقعیت رسیدی که می دانم همان موقع رسیدی پس منتظر چه اتفاقی هستی مگر نمی دانی خودت باید خودت را نجات دهی .
اکنون سرفصل جدیدی است و همه چشم انتظار یک حرکت از تو هستند تا همه را خوشحال کنی و خود را از آن منجلاب فرقه ساخته رها سازی .
ارادتمند – برادرت اکبر