از پیوستن تا رهایی – قسمت هجدهم

تشکیل یگان مستقل توسط رجوی

در قسمت قبل تا آنجا گفتم که مرا برای نشست مریم و مسعود صدا کردند. ابتدا فکر کردم تنها هستم و در ذهنم هزاران سوال بی جواب بود. اما کم کم متوجه شدم که 15 نفر از اعضای غیر مجاهد دیگر هم هستند.

در همان نشست قرارگاه باقرزاده، رجوی با مقدمه ای در خصوص نیروهای غیر مجاهد موجود در به اصطلاح ارتش آزادیبخش و رابطه آنها با انقلاب مریم توضیحاتی داد و مقداری هم در خصوص ضرورت تجمیع و یکپارچه کردن ما نیروهای غیر مجاهد صحبت کرد و نهایتا از قول خواهران مسئول مقداری زیر بغل ما هندوانه گذاشت و باد کرد که شما دارای پتانسیل و انرژی بسیار بالایی هستید که در ترکیب یگان مستقل میتوانید کارایی عملیاتی بالایی داشته باشید.

من در جمع تقریبا 15 نفر دیگر از افراد غیر مجاهدی که همه همدیگر را میشناختیم در این سالن نشست مات و مبهوت منتظر اصل ماجرا و چگونگی سازماندهی این یگان بودیم و اینکه تکلیف مان از این پس چگونه است، با انقلاب ایدئولوژی چکار کنیم و درچه نشست هایی شرکت کنیم و از چه نشست هایی معاف هستیم و کلا با خوف و رجا سکوت کرده بودیم تا توضیحات رجوی تمام شد و بعد از آن نوبت به مریم و شورای رهبری و ستاد فرماندهی رسید.

مهوش سپهری ( نسرین )، رقیه عباسی، ژیلا دیهیم و تنی چند از این قماش شورای رهبری هرکدام صحبت کردند و بیشترصحبت ها این بود که این کار یک اقدام خلاقانه و ابتکار جدیدی بوده که به قول خودشان برادر ( مسعود ) خلق کرده است و در مجموع بعد از صحبت های شورای رهبری نوبت به مردان و افسران عملیات و اطلاعات رسید. آنجا نیز مهدی ابریشمچی، احمد واقف، احمد وشاق و اسدالله مثنی صحبت کردند و سناریو کامل شد.

من که از ابتدا شوکه شده بودم که چه آشی برایمان پخته اند، توانستم در دقایق اول که دیدم فحوای کلام و صحبت ها جنبه تشویقی دارد، بالاخره توانستم خودم را جمع و جور کنم و با دقت تمام هوشیار باشم که داستان چیست و چه اهدافی را از این کار دنبال میکنند.

آنچه که در همان لحظات اول در میان صحبت ها توانستم نتیجه گیری کنم این بود که حضور این افراد بطور پراکنده در داخل تشکیلات در شرایطی که به طور مستمر بحث های ایدئولوژیکی و عقیدتی و رهبری در جریان است میتواند برای مجاهدین خطرناک باشد و تبعات منفی آن به تشکیلات سرایت کند.

بخصوص که بحث طعمه و دیگ و موضوعات نفوذی و بحث های انحرافات و سوء استفاده های اخلاقی در داخل تشکیلات مطرح بود که مجاهدین نمیخواستند ما از این بحث ها با اطلاع شویم .
به هرحال تشکیل یگان مستقل بطور رسمی توسط رجوی اعلام شد و بلافاصله سازماندهی را اعلام نمودند.
یگان مستقل با فرماندهی جلاد و شکنجه گر اسدالله مثنی جمیع محور 8 به فرماندهی ژیلا دیهیم اعلام شد.

این یگان که جمعا 16 نفر بودیم به 3 دسته تقسیم شد که حقیر نگارنده فرمانده دسته یکم بودم. حالا این دسته فقط 3 نفر نیرو دارد و در قاموس نظامی بیشتر به یک جک و مسخره شبیه است و البته همه سازماندهی به اصطلاح ارتش آزادیبخش رجوی چنین بود.

در خصوص سازماندهی و فرماندهان دسته و نیروهای تحت مسئولیت هم مقداری گفتگو شد که البته ما همه هنوز در شوک و تعجب یگان مستقل بودیم و خیلی برایمان توفیری نداشت که چکاره و در کجا قرار بگیریم اما در همان لحظات اولیه احساس خوشحالی داشتیم که از شر خزعبلات انقلاب ایدئولوژیک و نشست های سرسام آور تا حدودی نجات پیداکردیم. به همین خاطر سایر دوستان حاضر بودند با طیب خاطر من و دو نفر دیگر را به عنوان فرماندهان دسته بپذیرند و البته جلاد فرمانده یگان نیز خود موضوعی بود که در ذهنمان سنگینی میکرد .

مسئولیت و ماموریت یگان نیز بعنوان یکان توپخانه اعلام شد.

از این مسئولیت متوجه بی اعتمادی کامل تشکیلات نسبت به خودمان شدیم چون یگان توپخانه هیچ عملیات و فعالیت رزمی ندارد و در روز آخر اگر هم عملیاتی نظامی صورت گیرد از پشت نیروها شلیک می کند که با کنترل کامل فرماندهان رفع خطر میشود.
بحث و گفتگو های زیادی شد که برای جلوگیری از اطاله کلام و همچنین کم اهمیت بودن آن اراجیف برای خوانندگان خلاصه میکنم.

در نهایت قرار شد عصر همان روز که نشست رجوی با ما تمام میشود نهار بخوریم و بلافاصله از باقرزاده به اشرف برگردیم.

باز این موضوع موجب خوشحالی شد چون در قرارگاه باقرزاده نشست های موسوم به دیگ و طعمه و … جریان داشت که تماما درگیری های کلامی و حتی فیزیکی و فحش و ناسزا گویی بود و تعدادی متهم به نفوذی بودن و خیانت شدند. تعداد اندکی را بازداشت می کردند که اصطلاحا به آنها بنگالی ( کانکس) میگفتند یعنی در کانکس بازداشت میشدند و خلاصه وضعیت باقرزاده خیلی بحرانی و طاقت فرسا بود .

به همین دلیل هرچه سریعتر نهار خوردیم و برای بازگشت به پادگان اشرف آماده شدیم. اگرچه از پیش مشخص بود که نگهبانی و نظافت و علف چینی و آشغال جمع کردن در انتظارمان بود اما باز هم ترجیح می دادیم که در باقرزاده و درمیان آن نشست ها نباشیم.

ادامه دارد

علی مرادی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا