به یاد مادرانی که حسرت به دل از دنیا رفتند

در ملاقاتی که با یکی از خانواده ها داشتم سخنان غم انگیزی از اعضای خانواده شنیدم که برایم خیلی متاثر کننده و حُزن انگیز بود.
واقعیت این است هر بار که به ملاقات خانواده ای می روم که عزیزشان در مناسبات سازمان مجاهدین خلق بودند و یا هنوز هم هستند به قدری تحت تاثیر حرفهایشان قرار میگیرم که دردهای خودم فراموشم می شود و واقعا از این بابت که نمی توانم برایشان کمک موثری باشم افسوس میخورم. همین که حرفهایشان را به کسی می گویند که دردشان را بفهمد تسکینی برای آنان است و آنها را آرام می کند.

پسر کوچک خانواده میگفت که وقتی مادرم در حال مرگ بود مدام اسم برادرم “علی” را می آورد و میگفت علی کجایی؟ بیا ببینمت، علی جان چرا ما را تنها گذاشتی و انبوهی جملات حُزن انگیز دیگر که واقعا شنیدن آنها تحمل میخواهد. برادر کوچک در حالیکه چشمانش پر از اشک شده بود گفت :عکس برادرم را گذاشتیم روی سینه اش و او عکس را کشید روی قلبش و جان داد !

خدای من، این همه درد این همه نابرابری و ظلم، این همه شقاوت و بیداد ، چرا؟ به چه جرمی؟ فقط برای اینکه یک مادر است؟!
در همین اثناء بود که یاد مادر خودم افتادم و بغض گلویم را فشرد، زیرا شباهت زیادی بود بین این اتفاق و اتفاقی که برای مادرم افتاده بود. وقتی برگشتم به ایران خانواده ام تعریف میکردند که مادرم در بیمارستان بستری بود و خیلی بی تابی میکرد ، نه از درد بیماری ، از اینکه نتوانسته من را ببیند. میگفتند که مدام اسم مرا صدا میکرد در حالیکه بچه های دیگرش در آنجا بودند، بقیه می فهمیدند بچه ای که نیست عزیزتر از بقیه است ، نه اینکه بقیه فرزندان عزیز نباشند. ولی مهمتر کسی بود که جلوی چشمانش نبود ، کسی بود که مادر میدانست بیشتر از بقیه بچه هایش درد و زجر کشیده است .

خواهرم میگفت مادر گفت که عکس تو را برایش ببریم تا آخرین دیدارش را داشته باشد. میگفت که یکی از نوه هایش بسرعت رفت به خانه و عکس تو را آورد و او عکست را گذاشت روی سینه اش و بیشتر از چند دقیقه طول نکشید که متوجه شدیم دیگر درد احساس نمیکند زیرا از این دنیا رفته بود.

میگفت موقع دفن هم یکی از عکسهای تو را در کفن گذاشتیم و خاکش کردیم .

اگر بدانید که شنیدن این حرفها چقدر دردناک و زجر آور است ، اگر بدانید که اگر آدمی این حرفها را بشنود و به نقطه انفجار نرسد فاقد احساسات است و واقعا من این احساس را داشتم که بسیار بیشتر از توان و ظرفیتم است که این حرفها را بشنوم .

حقیقت این است که مادران و پدران کسانیکه در فرقۀ رجوی بودند چنین دردهایی را متحمل شده اند و رُخ از جهان بر تابیده اند . اگر این جهان حساب و کتاب دارد که حتماً دارد مسببان این همه درد و رنج بی تردید تاوان سختی خواهند داد.

بخشعلی علیزاده

خروج از نسخه موبایل