کتاب کوپه مطرب ها، روایت جنایات مجاهدین خلق از تسلط آنها بر اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق و نیروگیری آنها با تکیهبر ابزار فریب و مخدوش کردن ذهن افراد است.
امیرمحمد عباسنژاد، نویسنده کتاب “کوپه مطربها” در مورد این کتاب گفت: کتاب “کوپه مطربها” خاطرات مجید رنجبر، از آزادگان هشت سال دفاع مقدس است که مجید رنجبر با ذکر خاطراتش از دوران اسارت، چگونگی تلاش مجاهدین خلق برای جذب نیرو در اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق را بیان کرده است. در این کتاب به خاطراتی اشاره شده است که کمتر در کتابهای دیگر آورده شده و از دید مخاطبان مغفول مانده است.
وی ادامه داد: ادبیات پایداری دو عنصر دارد که در کتاب “کوپه مطربها” هر دو عنصر وجود دارد. مجید رنجبر و دیگر اسرای ایرانی در اردوگاههای عراق با مقولههای ناپسندی که زندگی شرافتمندانه آنها را تهدید میکرد، جنگیدند. نمونه بارز آن مجاهدین خلق بودند که میخواستند زندگی شرافتمندانه، عزتمندانه و آزادانه زیستن اسرای ایرانی را از بین ببرند. آنها با مجاهدین خلق جنگیدند و اجازه ندادند زندگی اسرا تحتالشعاع مجاهدین قرار گیرد. اسرای ما در اردوگاههای عراق در برابر اعمال قدرت نامشروع توسط مجاهدین خلق و سربازهای عراقی تابآوری زیادی داشتند، هیچوقت زیر بار حرف زور نرفتند و مردانه جلوی عراقیها با دست خالی ایستادند.
عباسنژاد در مورد کتاب کوپه مطربها بیان کرد: کتاب کوپه مطربها به لایههای زیرین و پنهان روایتهای اسارت میپردازد. در این کتاب روایت صِرف انجام نشده بلکه خاستگاه اجتماعی و تفکر اعتقادی راوی مطرح شده است که با توجه به کمسن بودن راوی و با وجود شکنجههای سخت و طاقتفرسای عراقیها، او همچون اسرای دیگر و پسرخالهاش محمود اسماعیلی به مجاهدین خلق ملحق نشد. چرا مجید رنجبر، راوی این کتاب سعی کرده است افراد دیگر و محمود اسماعیلی را منصرف کند؟ که هر یک از این موارد با روایت خاطراتی که سندیت دارند، جواب داده شده است.
این نویسنده بیان کرد: هشت سال و نیم اسارت محمد رنجبر در اردوگاههای مختلف عراق فقط یک زندگی ساده در اسارت نبوده است. با توجه به جزئیات و دقیق شدن در روایت میتوانیم به سیر تطور شخصیتی راوی برسیم. راوی کتاب “کوپه مطربها” با وجود سن کم و تنبیههای سخت عراقیها روی عقیده خودش ایستاد و سعی کرد دوستانش را از پیوستن به مجاهدین خلق منع کند. این فرد در یک کشور غریب و در فضایی آکنده از ناامیدی و یأس به یک بلوغ فکری رسیده است که امیدوارانه به زندگی ادامه میدهد. در 27 فصل این کتاب میتوان مسیر تکامل یک نوجوان برای تبدیلشدن به مردی مقاوم و بزرگ شدن او در این مسیر را دید.
وی تأکید کرد: ویژگی کتاب “کوپه مطربها” از این جهت مورد توجه است که مجید رنجبر لابهلای خاطراتش از اسارت، گهگاه به دوران کودکی و نوجوانیاش نیز اشاره دارد و نمایی از یک پسرک شهرستانی در انقلاب را نشان میدهد؛ اگرچه بخش اعظم کتاب به خاطراتش از دوران اسارت او و پسرخالهای میپردازد که همراه با این آزاده به جبهه میرود، اسیر میشود و مدتها رنج اسارت را پشت سر گذاشته اما در انتهای راه بهواسطه وسوسههای شیطانی مجاهدین خلق مسیر زندگیاش به اردوگاه اشرف ختم میشود و به سازمان مجاهدین خلق پیوسته و اردوگاه اشرف را به اردوگاههای کشور عراق ترجیح میدهد؛ از این رو سرنوشت او برای خواننده جذاب است.
عباسنژاد در مورد لزوم نگارش کتاب در مورد اسارت و مجاهدین خلق بیان کرد: بیان خاطرات مجید رنجبر ضمن فراهم کردن شرایطی برای نگاه به تفکرات متعدد نوجوانان رزمنده در آن برهه، روایتی از لایههای پنهان اسارت و عملکرد مجاهدین خلق را بیان میکند. اینکه چگونه یک نوجوان دست به انتخاب میزند و چگونه مجاهدین خلق را بر اردوگاه عراقیان ترجیح میدهد، قابل توجه است. مسمومسازی فضای ذهن اسرای نوجوانان به دست مجاهدین خلق یک مقوله ویژه است که نیاز به تفکر و بررسی دارد، زیرا آنها همچنان به دنبال گمراه کردن نوجوانان ما هستند.
این نویسنده درباره علت نامگذاری کتاب “کوپه مطربها” گفت: شب اعزام به جبهه رزمندگان نوجوان در یک کوپه قطار قرار میگیرند و یکی از آنها که با خود نی همراه داشته، اقدام به نواختن نی میکند. در همین زمان فرمانده سر میرسد و همزمان با باز کردن در کوپه خطاب به آنها بیان میکند که شما در حال اعزام به جبهه هستید، آنوقت در قطار کوپه مطربها راه انداختهاید. همین جمله سبب شده بود دستمایهای شود برای اینکه این هشت نفر که بعدها با هم اسیر میشوند، در اسارت اتاق سربازهای عراقی را “کوپه مطربها” نامگذاری کنند. با توجه به خاطره مشترک این افراد از”کوپه مطربها” من از همین نام برای نامگذاری کتاب بهره بردم.
عباسنژاد در پاسخ به این سوال که چرا نویسندگان کمتر به نگارش کتابهای در مورد جنایات مجاهدین خلق میپردازند، بیان کرد: اگر امروز از سوژههایی که به جنایات مجاهدین خلق میپردازد، کمتر استفاده میشود به دلیل ترس از مجاهدین خلق نیست، بلکه به علت عدم آشنایی نویسندگان با ذائقه مخاطب است. متأسفانه نویسندگان امروز نتوانستهاند ذائقه مخاطب را بشناسند و با مخاطب ارتباط خوبی برقرار نکردهاند. شناخت ذائقه مخاطب باید توسط نویسندگان صورت بگیرد. تعداد تجدید چاپهای متعدد کتابها و یا تبلیغ و همچنین فروشهای ارگانی به معنی استقبال مخاطبان نیست. یکی از دلایلی که سبب شده نتوانیم، ذائقه مخاطب را بشناسیم و کتاب به جامعه معرفی کنیم، عدم کتابخواندن مدیران فرهنگی است.