مجاهدین خلق – عراق – تحقیق شماره 2

در ادامه بحثمان با دوست عزیزم، از وی پرسیدم خب سازمان الان چه میگوید. من 5/2 سال پیش از تیپف و 4 سال پیش از آنها جدا شدم.

 

او گفت که سازمان میگوید ما بایستی علیرغم تلاشهای بین المللی برای اخراج ما از عراق بکوشیم که در عراق بمانیم و بگوییم که عراق و اشرف خانه ما است و ما پناهنده عراق هستیم تا آنها ما را به جای دیگری نفرستند و یا نهایتاً استرداد و تحویل ایران ندهند چرا که اگر به خارج برویم نمیتوانیم این تشکل را داشته باشیم و افراد پراکنده میشوند و تمامی سرمایه رهبری به هدر میرود. پس ما بایستی با بدست آوردن حمایت عراقی ها تلاش کنیم و بگوییم که یا ما را پناهنده حساب کنند و یا شناسنامه عراقی به ما بدهند تا این توطئه رژیم را بسوزانیم.

 

از او پرسیدم خم به نظر تو چه میشود؟

 

گفت نمیدانم.

 

گفتم آیا در استراتژی سازمان تغییری پیدا شده؟

 

او گفت نه میگویند که ما میخواهیم سرنگون کنیم.

 

گفتم عجب مگر بین ایران و عراق جنگ است؟

 

گفت نه.

 

گفتم خب اگر افراد سازمان پناهنده عراق هستند و درخواست پناهندگی و شناسنامه و سیتی زن شدن عراق دارند آیا بعد از آن میتوانند سلاح به کف گرفته و رژیم را سرنگون کنند؟

 

گفت نه.

 

گفتم آیا سازمان این تنافض را جواب نداد؟

 

گفت نه.

 

خودم فکر کردم بالاخره چطور میشود؟ یادم افتاد به زمانی که خودم در حال ترک سازمان بودم. فرشته یگانه با من صحبت میکرد. گفت که الان عراق مهد مبارزه با بنیاد گرایی است. ما نیز میخواهیم با بنیاد گرایی مبارزه کنیم که ترجمه اش همان ارتجاع است. حالا ارتجاع خودش آمده اینجا و دیگر نمیخواهد که ما برویم. پس ما مبارزه مان را همینجا انجام میدهیم. مردم را روشن میکنیم که ارتجاع و رژیم را بشناسند. این مبارزه ما است. گفتم ما چه کار به عراق و مردم عراق داریم. مگر ما مجاهدین خلق عراق هستیم! که جوابی نداشت بدهد.

 

البته وقتی که یک هدف دارای منطق نباشد، در توجیه آن، فرد دچار تناقض گویی میشود. بله درست فکر کردید سازمان قصد سرنگونی رژیم را ندارد و یا نمیتواند داشته باشد و سعی میکند با آویزان شدن به صدام و دولت ها خودش را در شکاف ها نگه دارد. چرا که سران سازمان که منفور هستند نمی توانند مثل آدم زندگی کنند. ایران جائی برای آنها نیست. عراق میخواهد آنها را بیرون کند. اروپا و آمریکا به آنها می گویند تروریست. پس وقتی جائی برای رفتن نیست بایستی با کلکی هر روز در شکاف زندگی کند به عبارتی سازمان مجاهدین شکاف دوست و شکاف زی است. حالا سرنوشت افراد هوادار و اعضا چه میشود، بماند. زیرا افراد که جز ماشینهایی در جهت مقاصد رهبری (نمیدانم کدام مقصد و هدف) نیستند و جزو گوسفندانی هستند که بایستی پشت سر چوپان بروند تا هروقت خواست آنها را بفروشد و ذبح کند و شکم خود و خانواده اش را سیر کند. اگر هم گوسفندانش را دوست دارد و به چرا میبرد، برای پروار شدن و فروش و ذبح آنهاست و دلش برای آنها نمیسوزد. من به عنوان یک فرد و عضو سابق از خدا میخواهم که یک روز پای افراد سازمان به اروپا برسد تا دمار از روزگار سران سازمان دربیاورند و از جهنم عراق و بیابانهای سوزان ونفرین شده اش رهایی یابند و البته برای سران سازمان طلب آتش و جهنم دارم.

اصغر فرزین    

 

خروج از نسخه موبایل