روز پنجشنبه 11 آبانماه 1402 مراسم افتتاحیه نمایش فیلم سرهنگ ثریا، با حضور عوامل این فیلم از جمله لیلی عاج نویسنده وکارگردان و ژاله صامتی بازیگر نقش سرهنگ ثریا در پردیس سینمایی هدیش در تهران برگزار شد.
در این مراسم برخی از خانواده های اعضای گرفتار در سازمان مجاهدین خلق شرکت داشتند و خانم ثریا عبدالهی که نزدیک به چهارسال از زندگی خود را در کمپ اطراف پادگان اشرف به همراه خانواده ها برای نجات فرزند خود و فرزندان دیگر خانواده ها گذرانده بود سخنرانی کرد و از تلاش ها و سختی های خود وخانواده ها که بخشی از آن در این فیلم بازسازی شده برای حاضرین سخن گفت.
این فیلم نمایشگر سرگذشت پایداری وتلاش خانواده های چشم انتظار در مقابل پادگان اشرف در عراق برای دیدار با عزیزانشان است. آرزویی که به دلیل مخالفت شدید رجوی هیچگاه محقق نشد .نمایش این فیلم که تاثر شدید حاضرین را برانگیخت تنها بخش کوچکی از نیمه پنهان درد و رنج خانواده ها و به خصوص پدران و مادرانی است که بعد از سالها چشم انتظاری، رنج سفرهای طولانی به عراق را با جان و دل پذیرفتند تا شاید بتوانند عزیزان خود را ببینند.
بخش تراژدی وتاسف باری که در این فیلم به آن کمتر پرداخته شده سرگذشت پدران ومادرانی است که بدون اینکه عزیزانشان را ملاقات کنند با یک دنیا امید و آرزو و حسرت به دل چشم از جهان فروبستند و آسمانی شدند.
هفتم اسفندماه 1389 بود که اولین گروه از خانواده های خوزستانی اعضای تحت اسارت مجاهدین خلق بعد از مدتها تلاش و پیگیری توانستند خود را به درب اصلی پادگان اشرف برسانند.
مسئولین مجاهدین خلق مانع از ورود آنها به داخل پادگان شدند ولی آنها از پشت سیاج های پادگان فرزندان خود را صدا میزدند. فرماندهان مجاهدین خلق با فحاشی و پرتاب سنگ به زعم خود تلاش کردند خانواده ها را خسته و مجبور به بازگشت به ایران کنند.
رجوی حضور اولیه خانواده ها در مقابل پادگان اشرف را کوتاه مدت نامید و حضور آنها را به یک کوه یخی تشبیه نمود که بعد از مدتی آب شده و اثری از آنها باقی نخواهد ماند. ولی داستان پایداری وحماسی خانواده ها در مقابل درب های پادگان اشرف ادامه یافت. فرماندهان رجوی در وحشت از تاثیر گذاری صدای خانواده ها اعضا را به مقرهای دورتر منتقل کردند تا صدای خانواده ها به آنها نرسد. حضور اکیپ های خانواده ها از شهرهای مختلف کشور روز به روز بیشتر میشد و هر روز خانواده جدیدی به این خانواده ها اضافه میشدند.
بدلیل ازدحام جمعیت و طولانی شدن مدت زمان اقامت خانواده ها با توجه به شرایط نامناسب استقراری و درخواست ها و پیگیری های خانواده ها دولت عراق در نزدیکی پادگان اشرف کمپی را برای استقرار خانواده ها در نظر گرفت که بعدها از طرف خانواده ها کمپ آزادی لقب گرفت.
خانم ثریا عبدالهی مادر دردمندی که پسرش امیر ارسلان در ترکیه توسط عوامل مجاهدین خلق ربوده و به عراق برده شد به دلیل انگیزه های بالا نقش فرماندهی این کمپ را برعهده گرفت. وی در تمامی این سالها بصورت مستمر وشبانه روز وقت خود را در اختیار خانواده ها قرار داد و با تمام وجود تلاش کرد تا از هرجهت شرایط رفاه نسبی خانواده ها را فراهم سازد، تا عزم آنها در ادامه مبارزه افشاگرایانه برعلیه فرقه رجوی و حضور هرچه بیشتر در کمپ جزم تر گردد. وی بعدها به دلیل جدیت و مسئولیت پذیری در کار و همچنین دلسوزی فوق العاده برای خانواده ها و نقش گره گشایش در حل مشکلات از طرف فرماندهان رده بالای عراقی لقب سرهنگ ثریا گرفت و بدین ترتیب کاراکتر سرهنگ ثریا از بطن خانواده های اعضای گرفتار شکل گرفت. رفته رفته با مجهز شدن این کمپ به امکانات رفاهی و استقراری از طرف دولت عراق حضور خانواده ها در این کمپ طولانی تر شد. خانواده ها خود مسئولیت حل وفصل مشکلات استفراری و تاسیساتی وهمچنین پخت غذا را برعهده گرفتند. آنها چنان با یکدیگر انس گرفته بودند و درعشق دیدار عزیزانشان ذوب گشته بودند که ماه ها دوری از ایران و دیگر عزیزانشان وتهدیدات امنیتی وگرمای طاقت فرسای عراق را فراموش کرده بودند.
مسئولین مجاهدین خلق برای اینکه صدای خانواده ها را تحت تاثیر قرار دهند در داخل پادگان اشرف و ورودی مقرها اقدام به نصب بلندگو و پخش آهنگ در تمامی مدت روز و حتی تا پاسی از شب نمودند. خانواده ها متقابلا برای اینکه صدایشان هرچه رساتر بگوش عزیزانشان برسد در اقدامی متقابل بلندگو هایی را در بیرون پادگان اشرف نصب نمودند که رهبران مجاهدین خلق را به شدت عصبی و روانی ساخت. با نصب بلندگوهای بیشتر بریک دکل، جنگ تبلیغاتی بین خانواده ها ومجاهدین خلق ابعاد گسترده تری بخود گرفت. اکنون دیگر صدای خانواده ها تمامی قرارگاه اشرف را تحت پوشش خود قرار میداد. تحت تاثیر چنین شرایطی چندین نفراز اعضا از پادگان اشرف فرار و خود را به ارتش عراق معرفی کردند که چند روز بعد به جمع خانواده ها پیوستند.
ادامه دارد
علی اکرامی