نجات در هفته ای که گذشت – شماره 116

مروری بر مطالب 20 الی 25 آبان ماه 1402 درج شده در سایت نجات

* شنبه 20 آبان

در روز شنبه جمعاً 11 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:

پیام مدیرعامل انجمن نجات به افراد رها شده از اردوگاه کارچ

آقایان علی هاجری، غلامرضا شکری، مهدی سلیمانی و حسن شهباز حسینی
لطفاً گرم ترین درودها و تبریکات صمیمانه من را به خاطر پایداری و رهایی تان بپذیرید.
همچنین مایلم از جانب انجمن نجات و تمام خانواده های چشم انتظار، استقامت و پیروزی تان را که متعلق به همه خانواده ها و جداشدگان از فرقه رجویست تبریک بگویم و برای خود و خانواده تان آرزوی بهروزی و سعادت نمایم.
طی یک سال گذشته تحولات بسیاری در آلبانی، تا جایی که به اعضای جداشده از فرقه رجوی برمی گردد، تجربه شد. با تلاش های شبانه روزی یارانتان در آلبانی بالأخره توطئه های فرقه تروریستی رجوی خنثی گردید و اعتماد برخی مقامات مسئول در دولت آلبانی جلب شد. این مهم ساده به دست نیامد و تمام افراد مرتبط با انجمن نجات در آلبانی در این پیروزی سهم داشتند.
یاران شما در عمل نشان دادند که جداشدگان مرتبط با انجمن نجات در آلبانی تابع قوانین و مقررات آلبانی بوده و به دنبال زندگی عادی خود هستند و البته وظیفه خود می دانند تا نقض حقوق بشر در داخل اردوگاه فرقه رجوی در آلبانی، خصوصاً ممانعت از ارتباط با دنیای خارج و خانواده، را برای عموم روشن سازند و تلاش نمایند تا حق ارتباط خانواده ها با عزیزانشان به رسمیت شناخته شود.
شما طی مدتی که در اردوگاه کارچ محبوس بودید بر حق و حقوق خود، به عنوان یک انسان آزاده و رهاشده از قید و بندهای فرقه ای در مناسبات سازمان مجاهدین خلق، پافشاری کردید و نهایتاً حرف خود را به کرسی نشاندید و پیروز و سربلند از این آزمایش خطیر بیرون آمدید.
کسانی بودند که تلاش می کردند پرونده سنگینی برای شما درست کنند اما خوشبختانه با هوشیاری و کوشش یارانتان تیرشان به سنگ خورد و ناکام ماندند. گفتنی ها زیاد است اما متأسفانه به دلیل شرایط حساس کنونی بیان آن ها را در این مقطع به صلاح نمی دانم. همین قدر می توانم بگویم که کید دشمنان به خودشان برگشت و دامی که گسترده بودند خودشان را گرفتار نمود.

آزادی مهدی سلیمانی و حسن شهباز از اردوگاه پناهندگان در آلبانی

انجمن نجات آلبانی، با کمال مسرت و خوشوقتی به اطلاع خانواده های محترم و خانواده بزرگ نجات می رساند که روز چهارشنبه 17 آبان 1402 برابر با 8 نوامبر 2023، آقایان مهدی سلیمانی و حسن شهباز حسینی که نزدیک به یک سال در اردوگاه پناهندگان کارچ در آلبانی تحت الحفظ بودند بالاخره، با اثبات باطل بودن تمامی شک و تردیدها، بدون قید و شرط آزاد گردیدند.
پایداری این یاران با وفای انجمن نجات، کما اینکه مقاومت آقایان علی هاجری و غلامرضا شکری، جدا و حقا ستودنی است. آنان هرگز تسلیم نگردیدند و حاضر نشدند پای برگه ای که ظاهرا داوطلبانه خاک آلبانی را ترک می نمایند امضا کنند و ایستادگی کرده و بالاخره سربلند و پیروز، از این آزمایش خطیر و دامی که فرقه تروریستی رجوی در برابر آنان پهن کرده بود، بیرون آمدند.
انجمن نجات آلبانی مایل است از تلاش های بی وقفه این مدت وکیل مدافع محترم آقای اروین گرابواMr. Ervin Grabova و مقامات مسئول در دولت آلبانی، که نهایتا آزادی این عزیزان را محقق ساختند، تشکر نماید.

دیدار کریستیان کوتوری با اعضای انجمن نجات آلبانی

به دعوت انجمن نجات آلبانی، کشیش کریستیان کوتوری Kristian Kotorri رئیس سازمان بین المللی آب حیات آلبانی در ویلای انجمن نجات آلبانی حضور یافت و با اعضای انجمن به گفتگو پرداخت.
… یشان در ادامه با اشاره به نقض حقوق بشر در اردوگاه فرقه رجوی در آلبانی خطاب به جداشدگان حاضر در جلسه گفت: دوست دارم از زبان خود شما که شرایط آنجا را تجربه کرده اید و از دردها و رنج هایی که در سازمان مجاهدین خلق داشته اید بشنوم….

واقعیت های تشکیلات عنکبوتی فرقه تروریستی مجاهدین خلق

… رهبران فرقه ها، اعضا را آنچنان در تسخیر خود نگاه می دارند که در مواقع لزوم آنها را سپر انسانی خود قرار می دهند تا جان خود را از خطرات احتمالی برهانند.
سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک فرقه مخرب، تمامی خصوصیات یک فرقه را دارد. با این حال بسیار کوته بینی است که آنها را فقط یک فرقه بنامیم. مجاهدین خلق به معنای واقعی کلمه ” فرقه ای تروریستی” هستند که مشی تروریستی را از همان ابتدا و در همه معنا و مفهومش داشته و دارند…..

روایت‌ هایی که خشم مجاهدین خلق را به دنبال داشت

کتاب “تلخی رهایی” پتانسیل تبدیل به فیلمنامه را دارد

جواد کامور بخشایش نویسنده کتاب “تلخی رهایی”: کتاب “تلخی رهایی” روایت زندگی آزاده علی بیگلری است که در سن ۱۴ سالگی به‌عنوان رزمنده وارد هشت سال دفاع مقدس می ‌شود اما در نهایت از زندان ابو غریب آزاد شده و به ایران می ‌آید. علی بیگلری، در جبهه ‌های غرب به اسارت نیروهای بعثی درآمد و پس از تحمل سه سال‌ و نیم سختی ‌ها و تلخی ‌های اسارت در اردوگاه ‌های عراق، به‌ ویژه کمپ اطفال، در عالم نوجوانی، برای گریز از رنج‌ ها انتخاب عجیبی می ‌کند. زمانی که مجاهدین خلق برای جمع ‌آوری نیرو به کمپ اطفال می‌ روند، بیگلری با اندیشه گریز از رنج ‌ها، به اردوگاه اشرف پناه می ‌برد، اما برخلاف انتظار، آنجا هم حدود ۱۳ سال به معنای واقعی اسیر و زندانی می ‌شود. فراد این اردوگاه علی بیگلری را شست ‌و شوی مغزی دادند و مدتی به خدمت گرفتند. او برای رهایی از این وضعیت دست به خودکشی می‌ زند که موفق نمی ‌شود و در نهایت با روحیه ‌ای درهم‌ شکسته به اردوگاه ابوغریب که مکانی بدتر از اردوگاه اشرف است، منتقل می ‌شود و در نهایت با ورود آمریکایی ‌ها به عراق او از اردوگاه فرار می ‌کند و به ایران می ‌آید… کتاب “تلخی رهایی” قابلیت تبدیل ‌شدن به یک فیلم سینمایی مهیج را دارد، زیرا رویدادهایی که در آن روایت شده، بسیار ویژه است.

از پیوستن تا رهایی – قسمت نوزدهم

… فضای حاکم بر نشست های جاری در قرارگاه باقرزاده، نحوه اجرای نشست، فرهنگ گفتمانی و روش های اداره و کنترل نشست ها بسیار وحشتناک بود در حدی که کلمات یارای توصیف آن را ندارد. در گوشه و کنار باقرزاده چادرها و کانکس هایی برای این نشست ها برقرار شده بود که صداهای فحش و ناسزا، عربده کشی و دعوا در حدی بود که هر عابر تصور می کرد تا لحظه ای دیگر چند نفر درگیر می شوند و احتمال کشت و کشتار نیز وجود دارد! افراد را سوژه می کردند و بقیه هجوم می بردند .
در این نشست ها اسرار و ارتباطاتی میان اعضای سازمان در سطوح مختلف برملا می شد که از نظر سران تشکیلات بوی خون و خیانت، بوی نفوذ و ضربه زدن و بوی ارتباطات نامشروع و مسائل اخلاقی می داد. این که واقعاً این اتهامات درست بود یا صرفاً اهرمی برای سرکوب و کنترل نیرو، بماند برای مطالب بعدی….

بساط زندان اشرف سه با همت خانواده ها و جدا شده ها جمع خواهد شد

زندان های رجوی در شکنجه گاه “اشرف نخستین” جزء لاینفک سیستم تشکیلات مسعود رجوی در عراق بود. هر اسارتگاهی برای خودش سیستم زندان و شکنجه گر داشت، آنان بی محابا و بی وقفه، 24 ساعت شبانه روز در فکر توطئه سازی و توطئه چینی برای اعضای ساده سازمان بودند و افسار گسیخته به همه چیز و همه کس یورش می بردند و هرگز رحم و عاطفه در چشمانشان دیده نشد.
… همین چند وقت پیش، چند صد نفر از پلیس آلبانی وارد اشرف 3 ( اشرف واپسین ) شدند و بساط شامورطی بازی رجوی را به هم زدند، هنوز هم تمام ترددات اعضای سازمان در اسارتگاه رجوی، تحت کنترل کامل پلیس قرار دارد. دیگر حنای رجوی برای دولتمردان و پلیس آلبانی، رنگی ندارد و همه چیز رو شده است.
الآن هم این دلقک بازی ها و معلق بازی ها، از ترس نابودی و فنا به دست خانواده ها و انجمن پرافتخار نجات است….

عملیات تروریستی مجاهدین خلق این بار در اسپانیا

هدف مجاهدین خلق از ترور “کوادراس” چیست؟

… طبق اعلام منابع آگاه امنیتی پس از حمله پلیس‌آلبانی به مقر این گروه، سران گروه تروریستی مجاهدین خلق سه کشور کانادا، اسپانیا و آلمان را به عنوان مقصد اصلی انتقال اعضای خود به آن در نظر گرفتند که این هدف سرآغاز اختلاف این گروه با بنیانگذار حزب افراطی VOX می ‌شود.
بر این اساس گفته شده کوادراس با انتقال مجاهدین خلق به اسپانیا به صورت جدی به مخالفت می ‌پردازد و حتی وعده ‌های مالی متعدد مجاهدین خلق به این کاسب سیاسی افراطی، کارساز نمی ‌شود و تحرکات پارلمانی او بحث انتقال مجاهدین خلق به اسپانیا را دچار چالش جدی می‌ کند.
مجاهدین خلق با توجه به عدم همسویی غیرقابل باور آلخو، چند بار او را تهدید می کنند که اسناد حمایت مالی خودشان از وی را افشا می کنند که نتیجه‌ ای در بر نداشته است. ظاهراً طرح ترور این شخصیت سیاسی با سناریوی اتهام علیه جمهوری اسلامی به عنوان یک هدف دوگانه در تصمیم اعضای آن قرار می‌ گیرد. مجاهدین خلق قصد دارند با این طرح هم یک مانع بزرگ و جعبه سیاه اسرار مجاهدین خلق را از میان بردارند و هم با توجه به شکست سناریوی مجاهدین خلق در برابر اسدالله اسدی، دیپلمات کشورمان، یک طرح جدید برای تحت چالش قرار دادن جمهوری اسلامی در اروپا را عملیاتی کنند.

*یکشنبه 21 آبان

14 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:

زندان اسکان به روایت قربانیان فرقه رجوی – قسمت سوم

روایت محمد رضا مبین از 6 ماه شکنجه در زندان اسکان

محمدرضا مبین عضو پیشین مجاهدین خلق: … ظرفیت این زندان با سلول‌ های آن طرف دیوار و این طرف دیوار، مجموعاً حدود 40 سلول انفرادی بود، هر 4 یا 5 سلول یک دستشویی در راهرو داشت، در کنار هر دستشویی یک حمام نیز قرار داشت، از دستشویی فقط 3 بار در روز می توانستیم استفاده کنیم، آن هم صبح، ظهر و شب، هر بار که نیاز داشتیم باید درب سلول را با انگشت می زدیم تا نگهبان صدایمان را بشنود و بیاید، حق صحبت در سلول حتی با خودمان را نیز نداشتیم و حق نداشتیم نگهبان را صدا بزنیم، اگر هم کسی این ضابطه زندان را نقض می کرد، درب سلول اش را باز کرده و با مشت و لگد ساکتش می کردند و از دستشویی و غذا هم خبری نمی شد.
برای همین یاد گرفته بودیم هر بار که در سلول انفرادی را به علامت درخواست دستشویی می زدیم ، باید آنقدر صبر می کردیم که سر و کله نگهبان پیدا شود و اگر لطف می کرد درب را باز کرده و ما به دستشویی می رفتیم….

چه کسی آلخو ویدال کوادراس (لابی مریم رجوی) را ترور کرد؟

… پس از این ترور نافرجام، آلخو ویدال ایران را مورد اتهام قرار داد و مریم رجوی نیز همین ادعا را در پیام های توئیتری خود مطرح کرد. در این ادعای ساختگی، گفته شده که کوادراس (سیاستمدار اسپانیایی 78 ساله)، حین تردد هدف شلیک دو موتور سوار قرار گرفته و از ناحیه فک مجروح و به بیمارستان منتقل شده است. پلیس هنوز هیچ ردی از متهمان پیدا نکرده و اعلام کرده که مشغول تحقیق با دوربین های مدار بسته است و تنها چیزی که کشف شده یک موتورسیکلت سوخته در حاشیه شهر است. در حالی که پلیس هنوز هیچ موردی پیدا و یا گزارش نکرده، مریم رجوی و شورای ملی مقاومت پیکان اتهام را علیه ایران نشانه رفته اند و به فضا سازی مشغول شده اند.
پس از اعلام مواضع مریم و شورای ملی مقاومت، سایر متحدین و لابی های فرقه نیز اتهام زنی علیه ایران را کلید زدند که از جمله می توان به “استرون استیونسون” که کینه عجیبی نسبت به مردم ایران و به ویژه شیعیان دارد اشاره نمود که مدعی شده این کار از سوی ایرانی ها صورت گرفته که همین قضیه نشان می دهد یک سناریوی مشترک دیگر برای ایران تولید کرده اند تا در کمک به جنایت و کودک کشی اشغالگران، بازی تکراری “تروریسم” علیه ایران را ادامه دهند. طی چندسال گذشته این مدل سناریو مدام تکرار شده که نتیجه آن بازداشت اسدالله اسدی و نیز حمید نوری در کشورهای اروپایی بود….

دستاویزی به نام کوادراس

… سوء قصد به جان کوادارس که حتی برخی ها می گویند به دلیل مخالفتش با انتقال نفرات فرقه به اسپانیا مورد غضب رجوی ها قرار گرفته است، همان چیزی است که رجوی ها ماهی تابه به دست منتظر بودند تا از آسمان در ماهیتابه شان بیافتد.
این چند روز کار اصلی رجوی ها و دستگاه تبلیغاتی دروغ پرداز آن ها شده است مانور روی موضوع سوء قصد به کوادراس و بخش زیادی از خبرهای شان حول این موضوع و متهم نمودن جمهوری اسلامی به عنوان عامل این سوء قصد است.
به این ترتیب هم رجوی ها از نظر درون فرقه، نیروها را با این دستاویز جدید مدتی به هیجان می آوردند و با داستان هایی که برای آن ها می سازند به آن ها وعده می دهند که جمهوری اسلامی را با یک شکست بزرگ دیگر مواجه خواهند نمود !
از نظر بیرونی هم برای رجوی ها خوب است چون می توانند با پرداختن به این خبر، رذالت نادیده گرفتن جنایات اسرائیل در غزه را به این بهانه که وقت شان را معطوف چسباندن سوء قصد به کوادراس به جمهوری اسلامی کردند بپوشانند و مثل همیشه به سکوت تایید آمیز کشتار مردم فلسطین و لبنان و سوریه توسط صهیونیست ها و به خصوص کشتار فجیع در غزه و بیمارستان های آن ادامه بدهند و موضعگیری نکنند….

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت یازدهم

… صحبتم را ضمن تشکر از حضور تمام اقوام و دوستان و آشنایان برای استقبال، این گونه با معرفی خود شروع کردم: … لازم است قدری به عقب برگردم. به سال 58 زمانی که یک جوان دبیرستانی بودم. من به عنوان جوانی که از سال 56 در کوران انقلاب ضد سلطنتی قرار گرفته بودم، با باز شدن فضای سیاسی جامعه، تحت تاثیر شعارهای جذاب و فریبنده مجاهدین خلق قرار گرفتم. شعارهای اسلام انقلابی، حمایت از کارگران و دهقانان و توده های مستضعف جامعه مورد اقبال اجتماعی بسیاری از جوانان و از جمله من قرار گرفت. ما در منتهای صداقت و با احساساتی پاک که از عمق دلسوزی و احساس مسئولیت ما در قبال رفاه و خوشبختی مردم صورت می گرفت جذب این سازمان شدیم، سخنرانی های آتشین و شخصیت کاریزماتیک رجوی هر جوان به مقتضای سن من را که عمدتاً مبنای تصمیم گیری او بر اساس احساس و شور و نه منطق و شعور بود را تحت تاثیر قرار می داد. من در خلوت صداقت کودکانه ام تصور می کردم مجاهدین خلق کلید خوشبختی مردم ایران را در دست دارند و سعادت و بهروزی مردم ایران تنها در گرو برنامه های آن هاست. احساس کردم گمشده سال های خود را باز یافته ام. برهمین اساس تصمیم گرفتم تمام انرژی و نیروی جوانی خود را برای محقق کردن خوشبختی مردمم بعد از سال ها محرومیت و فقر و بی عدالتی در رژیم شاه در اختیار مجاهدین خلق و رهبری آن مسعود رجوی بگذارم.

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت سوم

… فردی بود به نام ممول اهل شهرکرد. او به همراه 70 نفر از همشهریانش بیش از دو سال قبل از ورود ما به زندان ابوغریب با یک لنج برای کارعازم کویت می شوند اما عراق لنج آنها را در آب های بین المللی توقیف و نفرات آن را به زندان ابوغریب منتقل و با تشکیل یک دادگاه صوری آن ها را به جرم تجاوز “حدود” (گذشتن از مرز) به دو سال حبس محکوم می کند. تاسف بار این که زمانی که ما وارد زندان ابوغریب شدیم چند ماه از دو سال محکومیت آن ها می گذشت اما دولت عراق تصمیمی برای آزادی آن ها نداشت. چون کلاً آزادی زندانیان ایرانی مشروط بود به توافق بین عراق و ایران برای تبادل زندانیان و اتمام محکومیت ملاک نبود. به هر حال این ممول با توجه به این که خصلت شوخی داشت و همشهریانش هم او را برای خنده خودشان دست می انداختند، روزی جلوی من رد شد و با تیکه پرانی گفت منافق!
من از این حرف او بسیار ناراحت شدم و یقه اش را گرفتم و به دیوار بند چسباندم و به او گفتم اگر من منافق هستم پس اینجا در زندان عراق چه کار می کنم؟ که خودش متوجه اشتباهش شد و معذرت خواهی کرد….

ارتش آزادی بخش یا ارتش خصوصی صدام؟

… چطور می شود این به اصطلاح ارتشی که مزدوری بیش برای صدام نبود و در اصل و ماهیت خود در نقش یکی از لشکرهای مجهز ارتش صدام بود و سهم خود را از بودجه نظامی هنگفت عراق دریافت می کرد و علاوه بر آن، از کمک های وسیع و بسیار سخاوتمندانه بعضی از همسایگان کج اندیش ایران ارتزاق می کرد، برای ملت ایران آزادی به ارمغان بیاورد؟!!
آیا رژیم بعث به دنبال آزادی مردم ایران بود که رجوی با پیوستن به او، نقشی در نیل به این هدف داشته باشد؟ کسی که از تردد زوار عاشق ایرانی به عتبات عالیه به شدت جلوگیری می کرد، چگونه می توانست دوست آن ها و ارمغان آور آزادی شان باشد؟!
باید گفت آقای رجوی، با کشتار جوانان این مرز و بوم می خواستی آزادی بیاوری؟ یا با گرا دادن به ارتش عراق تا بمب ها را دقیق تر بر سر زن و بچه مردم بریزد، در جهت نیل به این هدف تلاش می کردی؟ شاید هم با به اسارت درآوردن جوانان غیوری که در حال دفاع از خاک ایران در برابر دشمن متجاوز بودند، آزادی آوردی؟!…

سکوت مریم رجوی در جنایات اسرائیل در غزه

… روزگاری رجوی مدعی راه علی و حسین علیه السلام بود اما حالا کارش به جایی رسیده و کامل در خدمت دشمنان علی و حسین علیه السلام قرار گرفته و بر کشتار کودکان و زنان مسلمان در غزه چشمش را بسته است. کسی نیست از مریم رجوی بپرسد چرا نسل کشی غزه را محکوم نمی کند؟ چرا تلاش می کند جنایت اسرائیل را در غزه کمرنگ جلوه دهد؟ اما متأسفانه هم اکنون این فرقه برای پیشبرد خط صهیونیستی تبدیل به سربازی بی جیره و مواجب گردیده و همواره در جهت احقاق حقوق صهیونیسم قدم برمی دارد.

*دوشنبه 22 آبان

در این روز کلاً 9 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:

خاطرات فؤاد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت پانزدهم

… در چهار ضلع اشرف آمریکایی ها حضور داشتند و از طرفی استارت فرارها زده شده بود. نفرات اقدام به فرار می کردند و به آمریکایی ها پناهنده می شدند. در آن زمان آمریکا در ضلع شمال اشرف محلی به نام (کمپ تیف) تاسیس کردند. نفرات جدا شده را به تیف منتقل می کردند. آمریکایی ها یک محوطه را در نظر گرفته بودند، در محوطه چندین چادر بنا کرده بودند و دور چادرها سیم خاردار کشیده بودند. آمریکا کلاً رجوی را خلع سلاح کرد و این یک ضربه بزرگ برای رجوی محسوب می شد. رجوی و سرانش در یک بحران نافرمانی و فرار افراد قرار گرفته بودند. نیاز داشتند که افراد را سرگرم کنند شاید از بحرانی که در آن قرار گرفته اند تا حدودی خلاص شوند. برنامه ریزی کرده بودند که یک سری کلاس ها را راه اندازی کنند آموزش نفربر با کاتولوگ، آموزش توپخانه و …

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت چهارم

… او می گفت ما نوح را بعد از درخواست جدایی به لب مرز بردیم تا مثلاً خودش به ایران برود. فرمانده به او گفت از اینجا به بعد خودت برو مقداری که رفت پایش به مین برخورد کرد و افتاد. داد و فریاد کرد و کمک طلبید. من به فرمانده ام گفتم برویم او را برگردانیم عقب. جواب داد ولش کن و چند دقیقه بعد او را رها کرده و به مقر برگشتیم و مدت ها بعد سر همین موضوع مسأله دار شدم و تصمیم به جدایی گرفتم….

مصاحبه اختصاصی علی زمانی با شبکه آلبانیایی اخبار 24

در دفتر انجمن نجات آلبانی

… این مجاهد سابق گفت: “در ابتدا با این تصور که مسیر ما در کنار این سازمان به سمت اروپا یا آمریکا است به مجاهدین خلق پیوستم، اما خیلی زود متوجه شدم که این وعده درست نبود.
من با همسر و دو فرزندم وارد سازمان مجاهدین خلق شدیم، آن ها ما را مجبور به جدایی از هم کردند زیرا برای آن ها خانواده معنی نداشت، مردها جدا زندگی می کردند و زنان جدا. 20 سال فقط از دور پسرم را تماشا کردم و هرگز نتوانستم در داخل کمپ با او صحبت کنم، در حالی که بعد از ورود به کمپ دیگر همسر سابقم را ندیدم. او هنوز در آنجاست.
سازمان مجاهدین خلق همه چیز را کنترل می کند، فشار روانی سخت ترین قسمت کار بود، کنترل افکار، اعمال. من خوشحالم که توانستم بعد از 20 سال فرار کنم.”

کتاب “دخترحاجی” راوی برگ دیگری از جنایات مجاهدین خلق

زهره محمدی نویسنده کتاب: کتاب “دختر حاجی” خاطرات مستند صدیقه منصوری است که در هشت سال دفاع مقدس به‌عنوان پرستار به جبهه ‌های جنوب اعزام می‌شود. این خاطرات گریزی دارد به روند فعالیت‌ های گروه مجاهدین خلق در ابتدای انقلاب که به مخاطبان ارائه‌ شده است… جنایات مجاهدین خلق آن‌ قدر گسترده است که رد پای آن را در بسیاری از کتاب‌ هایی که به وقایع دوران زمان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس اشاره دارد، آمده است، بنابراین به‌ خوبی می‌توان دریافت از رویکرد مجاهدین خلق برای بزرگسالان که در آن دوران حضور داشتند، شناخته ‌شده است، اما نسل جوان اطلاعات چندانی در مورد این گروه تروریستی ندارند و نیاز است تا در این زمینه تولید محتوای بیشتری انجام شود.
… صدیقه منصوری در همان ابتدای انقلاب زمانی که برای پشت سر گذاشتن دوره‌ های امدادگری در یک آموزشگاه به سر می ‌برد، متوجه رفتارهای غیرعادی تعدادی از افراد شده بود. هنگامی ‌که مربی آموزشگاه این نکته را با محمدی در میان می ‌گذارد، او داوطلبانه افراد مشکوک را دنبال می‌ کند و به دنبال آن اتفاقاتی رخ می ‌دهد که علاقه ‌مندان با مطالعه آن به ابعاد دسیسه‌ ها و جنایات مجاهدین خلق پی می ‌برند….

خودکشی کامران بیاتی بعد از اجبار به طلاق دادن عشقش

… فؤاد بصری خاطره مرگ مشکوک کامران بیاتی را چنین شرح می ‌دهد: “کامران بیاتی در مقر ما بود. مسئولیت مقر با زنی به نام شهلا کریمی بود. کامران متأهل بود و همسرش را خیلی دوست داشت. در داستان طلاق ‌ها او را مجبور کردند که همسرش را طلاق دهد و از آن به بعد کامران با رجوی و سرانش زاویه داشت. حرف آن ها را گوش نمی ‌کرد. حرفش این بود من همسرم را دوست دارم. من و همسرم نمی خواهیم در مناسبات شما باشیم!
یادم می آید سران فرقه در هفته دو الی سه بار نشست انتقادی برای کامران برگزار می کردند و او را می کوبیدند. کامران از مناسبات بریده بود، می خواست قلعه الموت رجوی را ترک کند اما به او اجازه نمی دادند.
یک روز متوجه شدم که از کامران خبری نیست! کجا می تواند رفته باشد؟ با یکی از هم محفلی هایم موضوع را مطرح کردم. گفت به ما ربطی ندارد فقط می دانم که او را دیشب سوار ماشین کردند و بردند. کجا نمی دانم؟! یک هفته ای گذشت به ما ابلاغ کردند که در سالن غذا خوری نشست است، فلان ساعت در سالن حاضر باشید. ما هم به موقع در سالن حاضر شدیم چند دقیقه ای گذشت مهوش سپهری (نسرین) وارد سالن شد و پشت میز بالای سن نشست. طبق معمول اول کمی مزخرف گویی کرد و گفت چه کسی می داند کامران کجاست؟ هیچ کس دست بالا نکرد، فقط یکی از کادرها دست بلند کرد و گفت رفته مأموریت. در جواب او مهوش سپهری گفت خیر الآن که مأموریتی نداریم و در ادامه گفت من و ستاد خیلی با کامران صحبت کردیم کامران مریض بود و ما او را به بغداد پیش دکتر متخصص بردیم دکتر به او گفته بود که نباید سیگار بکشی از بین می روی ما هم خیلی به او تذکر دادیم ولی گوش نکرد و الان می دانید کجاست در سردخانه و می خواهیم او را دفن کنیم. مراسم برای او نمی‌ گیریم. همه ما خشکمان زد کامران سیگاری نبود اگر هم سیگار می‌کشید روزی یکی دو نخ .”

کتاب کوپه مطرب ها، روایتگر تلاش مجاهدین خلق برای جذب نیرو از میان اسرا

… امیرمحمد عباس ‌‌نژاد، نویسنده کتاب “کوپه مطرب ‌ها” می گوید: … کتاب کوپه مطرب‌ ها به لایه ‌های زیرین و پنهان روایت ‌های اسارت می ‌پردازد. در این کتاب روایت صِرف انجام‌ نشده بلکه خاستگاه اجتماعی و تفکر اعتقادی راوی مطرح‌ شده است که با توجه به کم ‌سن بودن راوی و با وجود شکنجه‌ های سخت و طاقت‌ فرسای عراقی ‌ها، او همچون اسرای دیگر و پسرخاله‌ اش محمود اسماعیلی به مجاهدین خلق ملحق نشد. چرا مجید رنجبر، راوی این کتاب سعی کرده است افراد دیگر و محمود اسماعیلی را منصرف کند؟ که هر یک از این موارد با روایت خاطراتی که سندیت دارند، جواب داده ‌شده است.
… بیان خاطرات مجید رنجبر ضمن فراهم کردن شرایطی برای نگاه به تفکرات متعدد نوجوانان رزمنده در آن برهه، روایتی از لایه ‌های پنهان اسارت و عملکرد مجاهدین خلق را بیان می‌ کند. این که چگونه یک نوجوان دست به انتخاب می‌ زند و چگونه مجاهدین خلق را بر اردوگاه عراقیان ترجیح می ‌دهد، قابل ‌توجه است. مسموم‌ سازی فضای ذهن اسرای نوجوانان به دست مجاهدین خلق یک مقوله ویژه است که نیاز به تفکر و بررسی دارد، زیرا آن ها همچنان به دنبال گمراه کردن نوجوانان ما هستند….

*سه شنبه 23 آبان

در این روز 9 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:

به یاد پدران و مادرانی که بعد از بازگشت از اشرف آسمانی شدند – قسمت اول

به بهانه اکران فیلم سرهنگ ثریا

… این فیلم نمایشگر سرگذشت پایداری وتلاش خانواده های چشم انتظار در مقابل پادگان اشرف در عراق برای دیدار با عزیزانشان است. آرزویی که به دلیل مخالفت شدید رجوی هیچ گاه محقق نشد. نمایش این فیلم که تاثر شدید حاضرین را برانگیخت تنها بخش کوچکی از نیمه پنهان درد و رنج خانواده ها و به خصوص پدران و مادرانی است که بعد از سال ها چشم انتظاری، رنج سفرهای طولانی به عراق را با جان و دل پذیرفتند تا شاید بتوانند عزیزان خود را ببینند.
… به دلیل ازدحام جمعیت و طولانی شدن مدت زمان اقامت خانواده ها با توجه به شرایط نامناسب استقراری و درخواست ها و پیگیری های خانواده ها دولت عراق در نزدیکی پادگان اشرف کمپی را برای استقرار خانواده ها در نظر گرفت که بعدها از طرف خانواده ها کمپ آزادی لقب گرفت….

معنی فدا و صداقت در سازمان رجوی

… موسی دامرودی: … بعد از مدتی متوجه شدیم که نه تنها خبری از رفتن به اروپا نیست بلکه دیگر به ایران هم نمی ‌توانیم برویم و سران سازمان می گفتند که شما اگربه ایران بروید چون که آمدید به اشرف و در مناسبات ما بوده اید ایران شما را اعدام می کند و این طوری نفرات را وادار به ماندن در تشکیلات خود می کردند که هیچ انتخاب دیگری به جز ماندن در اشرف نداشته باشند و یا هر سال به نیروها وعده سرنگونی می دادند مثل سین سرنگونی که من تا سین 40 که در کشار بودیم یادم هست و هر سال هم که سرنگونی میسر نمی شد علت را به گردن نیروهای نگون‌ بخت می ‌انداختند….

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت پنجم

… بعد از گذشت چندین روز آمدند و گفتند ما اسم تو را در نشریه 380 به عنوان نفوذی اعلام کردیم وبه همین جرم هم می توانیم اعدامت کنیم اما شانس آوردی که حکم زندان برایت بریده شده. بعد از آن مرا به محلی که نمی دانستم کجاست بردند. مدت چند ماه هم در آنجا زندانی شدم باور کن هر نیمه شب می آمدند و عمداً با لگد به درب اتاقی که در آن بودم می زدند و یا پروژکتور بزرگی در اتاقم گذاشته بودند که کلیدش هم بیرون از اتاق بود اکثر شب ها آن را به عمد به مدت بیش از دو ساعت روشن می کردند تا من اذیت شوم، گاهی اوقات هم چند نفر می ریختند داخل اتاق و حسابی مرا کتک می زدند، کاک عادل (سیدمحمد سادات دربندی) از مسئولین زندان و سیستم قضایی سازمان چند بار آمد و مرا تهدید به اعدام کرد. می گفت بیا اعتراف کن جاسوس هستی و این که چه اقدامات خرابکارانه ای در مناسبات انجام دادی؟!
با خودم گفتم خدایا این ها همان مجاهدین هستند که دم از اسلام، انقلابیگری، مردمداری و… می زنند؟ نمی دانستم چگونه آن ها را به این باور برسانم که من مزدور نیستم و فقط گفتم می خواهم بروم دنبال زندگی خودم….

مصاحبه فرح شیلاندری با عاطفه سبدانی – قسمت دوم

… سرنوشت این کودکان بسیار متفاوت است. من نمی گم که همۀ ما در معرض این خشونت ها و تعرض ها قرار گرفتیم. البته کسانی هستند که مطلقاً چنین مشکلاتی نداشته اند. من اصلاً قصد ندارم این مسأله را به همۀ کودکان یا حتی به همه ی خانواده های مجاهدی که از ما سرپرستی می کردند، تعمیم بدم. اما آنچه مرا ناراحت و آزرده می کند این است که کسانی که امروز اینجا به عنوان هوادار مجاهدین در کنار بقیۀ مجاهدین ایستاده اند و از آن ها حمایت می کنند، زمانی دوستان من بودند. به ما تهمت می زنند چون از تجربیات خود حرف می زنیم، با این که زمانی بعضی از آن ها بهترین دوستان من بودند و با هم بزرگ شده بودیم، درست بعد از این که شروع به حرف زدن و افشاگری کردم، بعضی از آن ها من را بلاک کردند، گویی هرگز مرا نمی شناختند….

مصاحبه فرح شیلاندری با عاطفه سبدانی – قسمت سوم

مادرم از دست مجاهدین فرار کرد

… وقتی مجاهدین در سال ٢٠١١ برادر (خوانده ام) را با دست خالی جلو گلوله ها فرستادند و او را کُشتند و از دقایق آخر زندگیش فیلم گرفتند و در یوتیوب گذاشتند، به اندازۀ کافی دلیل و استدلال محکم داشتم که متوجه بشم این کار مجاهدین درست نیست، و از آن به بعد این درک یا احساس را مثل یک سرنخ دائما با خودم داشتم که این سازمان یک مشکل اساسی دارد. بنابراین، وقتی مادرم همراه با مجاهدین به تیرانا منتقل شد، من می خواستم با او در تماس باشم. پس شروع کردم به تهدید کردن مجاهدین که اگر اجازۀ تماس ندهند من همه چیز رو دربارۀ کارهایی که با من کردند و همۀ مسائل را یک به یک افشا خواهم کرد. با مادرم تماس گرفتم اما مطمئن نبودم آیا چیزهایی که می گفت، حرف های خودش بود یا نه، چون می دانستم که هنوز تحت نظر است. من همه چیز را با جزئیات و به ترتیبی که اتفاق افتاده بود در کتابم شرح دادم، برای همین اینجا جزئیات رو تکرار نمی کنم چون می خواهم مردم کتابم را بخوانند. به هرحال، یه احساس مشخصی در درونم داشتم و می دانستم که این حس درونی اشتباه نمی کند. پس بر اساس این حس یا دریافت درونی، قدم های بعدی را برداشتم. دلیل این که مجاهدین رو تهدید به افشا می کردم این بود که از آن ها خواسته بودم شماره تلفن و آدرس ایمیل مرا به مادرم بدهند، که بتواند بعداً مستقیما با من تماس بگیرد. مجاهدین اول قبول نکردند اما سرانجام با تهدیدهای من، راضی شدند که شماره تلفن و ایمیل مرا به مادرم بدهند. بعداً، وقتی مادرم سرانجام موفق شد از کمپ تیرانا فرار کند، به من زنگ زد و پس از ٢٥ سال موفق شدم صورتش را ببینم….

*چهارشنبه 24 آبان

در این روز مجموعاً 10 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:

وعده های توخالی مسعود رجوی

… اخیراً هم با اوج گرفتن جنگ در منطقه، رجوی سرنگونی را در تهاجم نظامی به ایران می داند. او جنگ نظامی با ایران را گامی مهم در سرنگونی می داند و برای او مهم نیست که جنگ چه عواقبی می تواند داشته باشد و چقدر از مردم بی گناه کشته و آواره می شوند. این سنت مسعود رجوی است که از آب گل آلود ماهی بگیرد و اهداف شیطانی خود را به قیمت جان و خون انسان ها به پیش می برد. البته این وعده های رجوی بیشتر برای مصرف در داخل تشکیلاتش است و برای اعضای گرفتار عنوان می شود که پایه های تشکیلات خود را محکم کند. مدتی پیش بر طبل این می زد که آمریکا از برجام خارج شود. پیش تراز آن درجنگ ایران وعراق بر روی هموطنان سلاح کشید و در همکاری با صدام حسین گوی سبقت را در خیانت و جنایت از خائنین ربود. رجوی همواره در سر فصل های سیاسی و حوادث از شکاف ها استفاده می کند تا بقای تشکیلات ننگینش را حفظ کند. ازآنجا که تشکیلات رجوی در حال فروپاشی است و فرار و جدایی افراد به یک جریان تبدیل شده است….

“کرکس تابان” بر مزار مادران اعضای مجاهدین خلق

روایت موسی حاتمیان از رویکرد مجاهدین در رابطه با فوت مادرش

… موسی حاتمیان از نگاه آلان کارمند سازمان ملل می ‌نویسد:
“فردای آن روز به کمپ لیبرتی سازمان رجوی در بغداد رفته بود، و هنگامی که برگشت، با بغض می گفت معذرت می ‌خواهم، نتوانستم این خواسته مادر را انجام دهم، و با گریه ادامه داد، که وقتی فرح را آوردند، دو خانم ارشد شورای رهبری سازمان همراه او بودند! من گفتم مادرت دارد فوت می کند، و هر روز می خواهد صدای تو را بشنود، من شماره تلفن او را از برادرت گرفته‌ ام، و می ‌توانی با تلفن من تماس بگیری… او گفت، فرح ظاهراً شوکه شده بود، و نمی‌ دانست چه پاسخی بدهد، ولی وقتی به دو عضو ارشد شورای رهبری همراهش نگاه کرد، و به فارسی صحبت می‌ کردند، نمی دانم چرا به من پاسخ داد: نه، من نمی خواهم با مادرم صحبت کنم! آلان با گریه می ‌گفت، موسی من یک دخترم و می‌ دانم هیچ دختری در جهان نمی‌ تواند چنین پاسخی به مادر در حال مرگ بدهد…من امروز کاملاً شوکه شده ‌ام، و به شناخت جدیدی از مناسبات ضد انسانی سازمان رسیدم!
… حتی مادر آزموده نیز که از مادران قهرمان و سرشناس خاوران با چندین اعدامی و کشته شده از دهه‌ شصت تاکنون بود، در وضعیتی مشابه پیش از فوت کردن، وقتی ایشان نیز به شدت برای شنیدن صدای پسر کوچکش در لیبرتی بی ‌تابی می ‌کرد، و هر چه پسرش رضا که از سازمان جدا شده، از مسولین دفاتر سازمان در هلند و…تلاش و التماس کرد، تا تماس برادرش با مادرشان را امکانپذیر کند، با همان پاسخ وقیحانه رجوی که خانواده مساوی با وزارت اطلاعات است مواجه شد، و نهایتاً شبی که مادر آزموده قهرمان نیز ما را ترک کرد، ساعت شش صبح فردایش، کرکس تابان مجاهدین برای درگذشت مادر قهرمان مجاهدین شهید پیامی منتشر کرد، و به همان پسرش در کمپ مجاهدین تسلیت گفت، و رضا نیز مانند آلان چنان برآشفت، که در مقاله ‌ای این همه پلشتی ضد انسانی را افشا کرد‌.”…

خاطرات فؤاد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم

… گفت خبر دارید چه اتفاقی افتاده؟! دولت فرانسه خواهر مریم را دستگیر کرده، یک سری کاسه داغ تر از آش زدن زیر گریه، دو سه نفر غش کردن و افتادند کف سالن غذا خوری و در ادامه گفت در خارج هواداران ما تجمع کردن و به دولت فرانسه گفته اند اگر خواهر مریم را آزاد نکنید اقدام به خودسوزی می کنیم.
همه ما را جمع کردند و به درب پادگان اشرف بردند. وقتی به محل رسیدیم ما بقی مقرها تجمع کرده بودند. برای من خوب شد توانستم دوستانم را در تجمع ببینم و صحبتی با آن ها داشته باشم. من و دوستانم ناظر بودیم می خواستیم ببینیم چه کسی خودش را به آتش می کشد. هیچ کس جرأت نکرد خودش را به آتش بکشد آن هایی که اشک می ریختند و غش می کردند در تجمع مخفی شده بودند. فکر کنم سه الی چهار ساعتی جلوی درب اشرف در کنار آمریکایی ها ایستاده بودیم. آمریکایی ها به سران فرقه رجوی کم محلی می کردند. مجدداً به مقر برگشتیم. همان شب در مقر نشست گذاشته شد.
… رجوی و سرانش بعد از سرنگونی اربابشان صدام به افراد دروغ می گفتند، فریب می دادند، فقط می خواستند افراد را نگه دارند. فرارها ادامه داشت آنقدر فرار افراد زیاد شده بود که مژگان پارسایی مجبور شد با هر مقری جداگانه نشست بگذارد. با مقر ما هم نشست گذاشت. در نشست می گفت شما چرا فرار می کنید به ما بگویید در یک فرصت مناسب شما را به خارج می فرستیم. شما را به خدا فرار نکنید. آبروی برادر پیش آمریکایی ها رفته فرار شما یک ضربه برای برادر محسوب می شود، در نشست اشک می ریخت. واقعاً هم اشک می ریخت. وقتی می دیدم مژگان در نشست اشک می ریخت خوشحال می شدم. در نشست طعمه کسی خبردار نشد که چه بلایی بر سر من و امثال من آوردند… مژگان از زاویه استیصال در نشست می گفت شما هر درخواستی را دارید به ما بگویید ما برای شما فراهم می کنیم. شما آزاد هستید. شرکت در نشست ها اختیاری است! شاخ رجوی و سرانش شکسته بود.

روش های مجاب سازی روانی در سازمان مجاهدین خلق – قسمت اول

مهم ترین هدف رجوی از بازسازی فکری اعضای فرقه چیست؟

… تاکتیک های روند بازسازی فکری به صور زیر برنامه ریزی می شوند:
نامتعادل کردن حس خویشتن فرد
وادار کردن شدید فرد به بازخوانی تاریخ زندگی اش و به طور ریشه ای عوض کردن جهان بینی اش و قبول صور جدید واقعیت و انگیزه هایش.
به وجود آوردن وابستگی به سازمان در فرد و متعاقباً تبدیل فرد به مأمور صفوف اول جبهه پیشروی سازمان.
… تغییر در رفتار اعضای جذب شده و تبدیل شدن آن ها به ابزارهایی در دست رهبر فرقه حاکی از تسلط بالای دستگاه فرقه و بالأخص شخص خود او به شیوه ها و روش های مناسب بازسازی فکری برای ایجاد چنین تغییراتی است.
… سازمان به اعضای فرقه یاد می دهد که چگونه پدر و مادرانشان را از خود طرد کنند و هیچ عاطفه ای به آن ها نداشته باشند و به تنها پدر و مادر ایدئولوژیک شان یعنی مسعود و مریم عشق ورزند.
اجبارات تشکیلاتی، محصور شدن در یک محیط ایزوله و بدون ارتباط با دنیای خارج، استفاده از فشار جمع، پروسه خوانی، عبور از بند های انقلاب، هیپنوتیزم به روش های خاص تشکیلاتی (شرکت دادن اعضا در نشست های مطول رهبری، دیدن مجدد نوارهای آن نشست و شرکت در نشست های کوچک تر در مورد محتوای نشست رهبری و نوشتن گزارش در مورد آن نشست و…)، عملیات جاری، غسل هفتگی، فشار با کارهای اجرایی سخت و مستمر، و انبوهی روش های دیگر که همه و همه در راستای یک هدف کانالیزه می شوند و آن ایجاد تغییرات مستمر و پیوسته در رفتارهای اعضای فرقه است که لحظه ای توقف ندارد….

مسعود رجوی و سال 1377 آمادگی برای سرنگونی

… رجوی ندانم کاری و خط و استراتژی غلط خود را در نهایت به گردن دیگران می ‌انداخت و می‌ گفت من و مریم اگر به تهران نرسیدیم مقصر شما هستید چون در انقلاب مریم کم مایه گذاشتید. همچنان که گفت ما اگر از تنگه چهارزبر عبور نکردیم مقصر مردان و زنانی است که به فکر زندگی بودند. رجوی یک دو جین از این سال ها را اعلام کرد و در نهایت می‌ گفت کاری ندارد تمدید می کنیم سال 1377 و سال های بعد از آن همه شاهد چنین محکمه هایی بودند که چه سان انسان ها را در حضور خودش و با سناریو از قبل طراحی شده توسط سران فرقه تحقیر می کردند اما کسانی بودند که در همان سالن های نشست بر پوزه رجوی زدند و به او پشت کردند و دنبال زندگی رفتند.

جلال گنجه ای و استفتائات عجیب و غریب

جلال گنجه ای، آخوند قلابی عضو مجاهدین خلق است که مسعود رجوی برای توجیه امور و آئین به اصطلاح مذهبی خویش و برای جهت دهی به اقدامات غیرمشروع خود از او استفاده کرده و می کند. او که از همان ابتدا تفکرات التقاطی مجاهدین خلق را داشت با آن ها همراه و همگام شد و احکام را آنچنان که رجوی دستور می دهد، صادر می کند.
… این آخوند قلابی در ادعایی عجیب و احمقانه سعی کرد مسعود رجوی را هم مقدس کند. او پس از خدا و ائمه توسل به مسعود رجوی را گشایش گر مشکلات خواند.

از ترور کوادراس تا خبرسازی های مجاهدین خلق

… آقای آلخو ویدال معاونت یکی از کمیسیون های اتحادیه اروپا را برعهده داشت و بعضاً ریاست برخی جلسه های نشست های اتحادیه اروپا را برعهده داشت. ایشان نماینده مردم اسپانیا بود که به پارلمان اروپا راه یافته بود. او تلاش می کرد که از سمت و مسئولیت های خود در اتحادیه اروپا برای نمایش های مریم رجوی سوءاستفاده کند و جلساتی را در حمایت از مجاهدین خلق و شخص مریم رجوی برگزار نماید. او برخی از نمایندگان را تشویق و ترغیب می کرد تا با او در این مسیر همراه شوند زیرا فهمیده بود که مجاهدین خلق پول های بسیار بالایی برای این گونه افراد پرداخت میکنند، پول هایی که از حقوق ماهیانه آنان بسیار بالاتر بود!
آقای ویدال کوادراس با حمایت از گروه تروریستی مجاهدین خلق در واقع خودزنی کرد، زیرا در انتخابات بعدی و دوره ای پارلمان اروپا رأی نیاورد و به طور خیلی محترمانه ایشان از پارلمان اروپا اخراج گردید….

 

خروج از نسخه موبایل