دیدار مسئول انجمن نجات گیلان با خانواده های چشم انتظار گیلک – قسمت دوم

درگزارش پیشین از دیدار مسئول انجمن نجات گیلان با خانواده های اسماعیل پور حسن کویخی، ولیرضا اکبری کهنه سری و محمد تقی یوسفی گیلاکجانی از اعضای گرفتار در کمپ مجاهدین خلق در آلبانی به اطلاع رساندم که خانواده های رنجدیده از جنایات و خیانت رجوی به صحبتهای روشنگر پوراحمد در خصوص آخرین وضعیت رو به اضمحلال فرقه تروریستی رجوی و سایر رخدادهای 6 ماه گذشته امیدبخش جداشده های مقیم آلبانی که هم اکنون درقالب انجمن نجات شروع به فعالیت گسترده دارند گوش فرا دادند و امیدوارانه نسبت به ادامه همکاری و ارتباط خود با انجمن نجات تا نیل به مقصود یعنی رهایی تمام عزیزانشان از تشکیلات ویرانگر و مخوف رجوی شیاد عهد و پیمان بستند.

در ادامه جلال اکبری کهنه سری از فرهنگیان فرهیخته و از فعالین خانواده نجات که زحمات زیادی برای دیدار و رهایی برادرش ولیرضا از چنگال رجوی کشیده است، گفت: “خیلی دلم برای اعضای گرفتار به اصطلاح مجاهدین خلق می سوزد که چگونه ناخواسته و نفهمیده عمر و جوانی خود را هیچ و پوچ و فقط برای مطامع جاه طلبانه رجوی تباه کردند. همین برادرم را ببینید! بی آنکه بخواهد چگونه مسیر زندگی اش تغییر یافت و از تمام مواهب زندگی محروم شد. ایشان درهنگامه خدمت سربازی و دفاع از آب و خاک کشورش به توسط صدامیان در پاییز سال 1360 اسیر شد و 8 سال تمام را در اردوگاههای مرگ صدام با سختی تمام سپری کرد و متعاقبا با ورود سران فرقه مجاهدین به اردوگاههای صدام با دسیسه های فریبنده بمنظور عضوگیری اسیران نگون بخت از چاله به چاه افتاد و در تابستان 1368 سر از اردوگاه مضمحل شده اشرف درآورد. و هم اکنون نیز در زندان مانز آلبانی به دور از خانواده محبوس است .”

دیدار انجمن نجات گیلان با خانواده ها
خانواده ولیرضا اکبری کهنه سری

مجید اکبری کهنه سری دیگر برادر دردمند ولیرضا در ادامه صحبتهای آقا جلال گفت: “بخدا در این فاصله از خانواده ما خیلی افراد بدرود حیات گفتند در حالیکه آرزو داشتند ولیرضا را ببینند و در آغوش بگیرند خصوصا مادرم که کنارم زندگی میکرد. و هر روز و هر شب به یاد دلبندش ولیرضا بود و از من سراغش را میگرفت و میخواست جهت اطلاع از وضعیتش با انجمن نجات در ارتباط باشم.”
جلیل اکبری خجالتی و کم حرف وقتی بغض برادرش مجید را دید با کشیدن آه عمیقی گفت: ” واقعا جنایات رجوی چه جانهایی گرفت و چه غمها و مصیبتهایی به بار آورد و چه انسانهای بیگناهی را به بند کشید که زبان از بیانش قاصر است. به نظرم تمام جنایتکاران عالم مشابه هم هستند. فقط شکل و قیافه و ساختار فرقه ای شان کمی متفاوت است. شما داعش و القاعده را ببینید و به اصطلاح مجاهدین خلق را و الان هم صهیونیستهای کودک کش را! همه شان در عمل مشابه هم هستند و خصایل ضد انسانی مشترک دارند . این وسط می ماند ملتها و سرزمینها و مردمانش که قربانی چنین جنایتکارانی هستند و در آتش جاه طلبی شان می سوزند. بنده بعنوان عضوی از خانواده درد کشیده اکبری هیچگاه رجوی و اعوان و انصارش را نخواهم بخشید و روزی را  انتظار می کشم که در پیشگاه عدالت قرار بگیرند و مواخذه شوند ولیکن امیدوارم بتوانم نازنین برادر فریب خورده ام را در آغوش بگیرم مثل تمام خانواده هایی که عضوی از خود در اسارت رجوی لعنتی دارند.”

به دلیل اینکه دردها مشترک است و تمام خانواده های اسیران از قربانیان مجسم رجوی محسوب میشوند، سایر حضار با شنیدن درد دل برادران اکبری خیلی متاسف و متاثر شدند و زیرلب رجوی را که یگانه مسبب جدایی خانواده ها با عزیزانشان می بینند، لعن و نفرین کردند.

خانم آمنه یوسفی گیلاکجانی از خواهران چشم براه محمد تقی نیز لب به سخن گشود و گفت: “بنده مقیم رشت هستم و بابام روستای گیلاکجان رودسر زندگی میکند. وقتی ازشون خواستم در ملاقات آقای پوراحمد به رشت بیایند جواب داد ایکاش میتوانستم ولی مشکل بینایی و سایر ناتوانی جسمی چنین اجازه ای را به من نمی دهد و تو سلامم را به آقای پوراحمد برسان و بگو عوضش را انشاالله از خدا بگیرد. ولی محمد تقی من را فراموش نکن و به من برگردان. با شنیدن جواب بابا از غصه دلم پر خون شد و خیلی گریه کردم که چرا و چرا باید چنین دردهایی را تحمل کنیم که رجوی وطن فروش مسبب آن است ولی نمی دانم چرا اینقدر امیدوار هستم که روزی میشود و می آید تا نازنین برادرم را در آغوش بگیرم و بعد از رهایی و بازگشت به میهن برایش عروسی بگیرم و حقیقت این انتظار را از انجمن های نجات ایران و آلبانی دارم که دراین مسیر کمک ما خانواده ها باشند که اطمینان دارم هستند.”

دیدار انجمن نجات گیلان با خانواده ها
خانم آمنه یوسفی گیلاکجانی

در ادامه گپ و گفتگوی صمیlانه حضار نوبت به مرتضی پورحسن کویخی از فعالان انجمن نجات گیلان رسید و در حالیکه همسر مهربان و همراهش در کنارش نشسته بود گفت: “بنده به اتفاق همسر و همراه دائمی ام نزدیک به 10 بار به عراق ناامن سفر کردیم و بار دوم سفر که سال 1383 صورت گرفت برادرم اسماعیل تصمیم داشت با من بیاید و حتی هنگام خداحافظی و برگشت درپوشش عادی سازی و چادر به سر، داخل اتوبوس نشست ولی متاسفانه در انتهای خروجی درب خراب شده اشرف متوجه شدند و اسماعیل را به ضرب و زور از ما گرفتند و داغ ابدی برای ما گذاشتند ولی من کوتاه بیا نیستم و تا نازنین برادرم را از گروه ضاله رجوی نجات ندهم ساکت نمی مانم و آماده هر کاری و هر اقدامی هستم که آقای پوراحمد دستور بفرمایند.

دیدار انجمن نجات گیلان با خانواده ها
مرتضی پورحسن کویخی به همراه همسرشان

مسئول انجمن که محو سخنان دردناک حضار شده بود در قبال بزرگواری آقای پورحسن گفت: ” بنده کوچک همه شما عزیزان هستم و امیدوارم اندک فعالیتم اول مورد قبول خدا و بعد شما عزیزان قرار بگیرد . بنده هم تاکنون نزدیک به 20 سال در قالب انجمن نجات در کنارتان با افتخار بودم و خواهم بود و انشاالله اگر خدا بخواهد بار سفر برای اعزام به آلبانی ببندیم .”

خانواده ها با شنیدن تکه آخر صحبت مسئول انجمن نجات به وجد آمدند و گفتند الان وقت خوردن شرینی و چای است که خانم دقتکار زحمت آنرا کشیدند.

تهیه عکس و گزارش: علی نیاکی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا