28 آذرماه، سی و هشتمین سالگرد روزی است که بعد از چهار سال زندگی مخفی در ایران مجددا از طریق پیک هایی که مجاهدین خلق جهت انتقال من و تعداد دیگری که از زندان آزاد شده بودند، فرستادند، از ایران خارج و مجددا در کشور پاکستان به این سازمان وصل شدم. بعد از جدایی از تشکیلات مجاهدین خلق احساس کردم انتقال این تجارب تلخ ولی عبرت آمیز و بررسی و جمع بندی و انتقال آن بخصوص به نسل جوان میهنم می تواند گامی موثر در هوشیاری این نسل در قبال صیانت از آنها در قبال شیوه های فریب و جذب مجاهدین خلق بخصوص در فضای مجازی باشد تا بار دیگر نسلی دیگر همانند ما قربانی نشود.
تاریخ آینه عبرت هاست، در خلال درس آموزی از این عبرت هاست که انسان می تواند مسیر درست زندگی برای نیل به پیشرفت، شکوفایی و افتخار را طی کند. پندها و عبرت ها می تواند چراغ راه نسلی باشد که با گذر از کوران حوادث و به کارگیری تجارب نسل پیشین ولو تلخ آینده پرافتخاری را برای خود تضمین نماید. انسانها هرگز نمی توانند به عقب برگردند، بلکه آنها تلاش می کنند از گذشته پلی برای موفقیت بسوی آینده بسازند.
من بعنوان نسل جوان دهه 60 که تحت تاثیر فضای ملتهب و جوشان برآمده از انقلاب و شکسته شدن طلسم اختناق شاهنشاهی فرصت کردم تا در عرصه اجتماعی وارد فعالیت سیاسی شوم، به دلیل شور و نشاط ناشی از اقتضای سن و جوانی و صرفا متکی بر احساس و شناخت سطحی، سازمان مجاهدین خلق را انتخاب کردم و عمر وجوانی ام را به پای آن ریختم. بعدها به تجربه دریافتم رهبرانش جز خیانت به مردم و میهن و حرکت در مسیر منافع بیگانگان و دشمنان این آب و خاک اهداف دیگری را دنبال نمی کنند.
آری من در جستجوی آزادی و عدالت اجتماعی و خوشبختی مردم کشورم، مجاهدین خلق را انتخاب کردم ولی در نهایت به سراب رسیدم. آنها از صداقت، جسارت و اعتماد من و نسل همانند من بیشترین سو استفاده ها را کردند. در اینجا لازم می دانم برای آشنایی نسل جوان مروری گذرا به تاریخچه تاسیس و شکل گیری این سازمان که می بایست براساس تعاریف روانشناسانه آن را یک فرقه مخرب کنترل ذهن نامید، داشته باشم.
سازمان مجاهدین خلق به رهبری محمد حنیف نژاد در سال 1344 بعد از جدایی از نهضت آزادی، با هدف مشی مسلحانه تاسیس و فعلیت خود را شروع کرد. تا سال 1355 تمامی بنیان گذاران و کادرهای اولیه و اصلی دستگیر و بجز مسعود رجوی اعدام شدند. مسعود رجوی به واسطه ارتباط برادرش با ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) و آنچه همکاری در جریان بازجویی گفته شد، مشمول تخفیف و عفو شاه قرار گرفت و به حبس ابد محکوم گردید. او در ادامه در زندان در راس تشکیلات قرار گرفت و این سازمان را از مسیر اهداف اولیه خارج و بسمت اهداف قدرت طلبانه و کیش شخصیت خود کشاند. با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 مسعود رجوی بهمراه کادرهای باقی مانده از زندان آزاد و با صدور اطلاعیه ای جنبش ملی مجاهدین خلق که شاخه سیاسی این سازمان تلقی گردید را اعلام و شروع به عضو گیری نمود.
رجوی در ابتدای استقرار دولت انقلابی علیرغم اینکه هیچ اعتقادی به رهبری آیت الله خمینی نداشت و معتقد بود انقلاب به سرقت رفته بود و خود را به تنهایی رهبر انقلاب می دانست، مدتی بصورت تاکتیکی خود را با رهبری انقلاب همگام ساخت. اما این روند ادامه نیافت و در نهایت در نقطه مقابل انقلاب قرار گرفت. مجاهدین خلق در پی حرکت های خونین و انفجارات مهیب و اقدامات تروریستی در 30 خرداد 1360 مقابل نظام نوپای جمهوری اسلامی قرار گرفت که در آن زمان تا حدودی طرفدارانی داشت. اما پایان مشروعیت سیاسی واجتماعی مجاهدین خلق زمانی رقم خورد که مسعود رجوی در سال 1365 به عراق رفت. و متحد صدام دشمن متجاوز قرار گرفت. این کار او خشم و نفرت مردم ایران را برانگیخت و این موضوعی بود که هیچگاه از حافظه تاریخی مردم ایران پاک نخواهد شد. مجاهدین خلق در ادامه مسیر خود به یک فرقه مخرب کنترل ذهن تبدیل شد. او با جا انداختن خود بعنوان رهبری عقیدتی از پیچیده ترین شیوه های مغزشویی برای ایجاد نظم آهنین در تشکیلات استفاده کرد. لازمه ادامه این مناسبات تشکیلاتی دوری اعضا از ملاء مردم و خانواده بود.
ادامه دارد…
علی اکرامی