در جلسه دورهمی جداشدگان سمنان در شهرزیبا و تاریخی دامغان فرصتی دست داد تا بطور جداگانه با برخی دوستان جداشده و آسیب دیده از فرقه رجوی گپ و گفتی داشته باشیم که در ادامه گفتگوی اینجانب علی مرادی از انجمن نجات سمنان با آقای غلامرضا معصوم آبادی را ملاحظه خواهید کرد .
مرادی: جناب معصوم آبادی ضمن عرض سلام و ارادت، از شما تشکر و سپاسگزاری میکنم که علیرغم مشغله کاری و گرفتاری های متعدد خودتان رو به جمع ما ملحق کردید تا از تجارب شما استفاده کنیم. اگر ممکن است خودتان را برای مخاطبین معرفی کنید و مقداری در خصوص سرگذشت خود توضیح دهید .
معصوم آبادی: من هم خدمت شما سلام عرض میکنم و به همه مخاطبین این گفتگو درود میفرستم .
من غلامرضا معصوم آبادی هستم، اهل دامغان، سرباز ارتش بودم و با شرکت در جنگ در تاریخ 29/3/67 در جبهه مهران غرب به اسارت نیروهای مجاهدین خلق در آمدم و در اواخر سال 69 به ایران بازگشتم و در حال حاضر در دامغان در جمع خانواده خوبم زندگی آرامی دارم و در این باره همواره خدا را شاکرم که در کشورم از آرامش و امنیت برخوردارم .
مرادی: خب خداروشکر میکنم که علیرغم گذراندن آن دوران سخت در حال حاضر با این احساس آرامش از زندگی خود لذت میبرید و ای کاش میتوانستیم به سایر اسرای در بند تشکیلات فرقه رجوی کمکی بکنیم تا با رهایی از اسارت رجوی بتوانند این احساس امنیت و آرامش را تجربه کنند.
آقای معصوم آبادی ممکن است با جزئیات بیشتری نحوه دستگیری و مراحل انتقال و اسارت تا زمان آزادشدن و یا رهایی از چنگال فرقه رجوی را توضیح دهید ؟
معصوم آبادی: با وجودی که عرض کردم از آرامش و امنیت در شهر و دیارم و از زندگی در کنار خانواده ام بسیار راضی هستم اما هروقت آن دوران اسارت در کمپ مجاهدین و آن شکنجه های روحی و روانی و تهدید ها را بخاطر میاورم روح و روانم آزار میبیند و تلاش میکنم بسرعت فراموش کنم .
مرادی: پس ببخشید من باعث شدم که دوباره این مصیبت ها که خودم هم همواره از آن رنج میبرم در ذهنتان تداعی شود و خاطرات تلخ مجددا روحتان را آزار دهد .
معصوم آبادی: نه خواهش میکنم البته بد نیست برای اینکه قدر عافیت را بدانیم گاهی این خاطرات تلخ نیز یادآوری شود و آن تجارب تلخ را به فرزندانمان بیاموزیم .
اما اصل موضوع، همانطور که در ابتدا گفتم من در جبهه جنگ بودم و در عملیات به اسارت نیروهای مجاهدین در آمدم و پس از اسارت ما را به کمپ خودشان در منطقه کرکوک انتقال دادند و در آن دوران کوتاه حسابی با اذیت و آزار، شکنجه های روحی و گاها جسمی، تحقیر و تهدید از ما پذیرایی نمودند .
بعد از مدت حدودا یکماه متوجه شدیم که قصد دارند ما را جذب سازمان خودشان کنند، چون رفتارشان عوض شد و بیشتر به شستشوی مغزی و وعده و وعید هایی که بعدا متوجه شدیم همه آن دروغ بود روی آوردند.
بعد از مدتی ما را مجاب نمودند و به کمپ اشرف انتقال دادند. مدتی در آنجا به آموزش های نظامی مشغول بودیم. آنجا پادگان نظامی بود و همواره تحت برخورد های سخت و توهین آمیز بودیم، هرگونه تماس و ارتباط با خانواده ممنوع بود . قوانین سخت و فشار های روحی ، جدایی زن و مرد و خشونت های نظامی حاکم بود . کسی جرات نمیکرد اسمی از خانواده و احساس و عاطفه بیاورد.
چند سال در پادگان اشرف بودم و در مرداد 67 ما را برای عملیات مرصاد یا همان فروغ جاویدان آماده کردند و من که هرگز دوست نداشتم در جبهه رو در روی نیروهای ایرانی قرار بگیرم صرفا به این قصد که فرصت خوبی است برای فرار از طریق خطوط مرزی، با شرکت در این عملیات موافقت کردم. آن عملیات به شکست انجامید و من نیز راهی برای فرار پیدا نکردم و مجددا بازگشتم و در سال 69 به ایران آمدم .
مرادی : آقای معصوم آبادی ممنونم و میدانم که به علت کمبود وقت به اختصار توضیح دادید. نظرتان در مورد دادگاه سران مجاهدین خلق که در همین آذر ماه در جریان است چیست و خودتان چه موضعی دارید ؟
معصوم آبادی : بله خوب شد یادآوری کردید. بنظرم این کار خیلی خیلی با تاخیر شروع شد و این اقدام میبایست خیلی سال قبل انجام میشد و الان ما باید شاهد مجازات سران مجرم سازمان می بودیم اما در همین رابطه من از روند دادگاه اعلام حمایت میکنم و حتی حاضرم به جمع شاکیان بپیوندم. در اینجا یادآوری میکنم در پرونده دیگری علیه سران سازمان اینجانب نیز جزء شاکیان بودم و دادخواست دادم و ادعای غرامت نموده ام و توسط دادگاه تهران محکوم شده اند و امیدوارم بزودی حکم محکومیت و پرداخت غرامت صورت بگیرد. در هرصورت امیدوارم این جانیان و خائنان به وطن و هموطنان ایرانی هرچه زودتر به سزای اعمالشان برسند.
مرادی : باز هم از شما تشکر میکنم که آمدید و ساعاتی در جمع ما حضور پیدا کردید. برای شما و خانواده خوبتان آرزوی موفقیت دارم.
شما را به خدای متعال می سپارم.
علی مرادی