پدران ممنوع الملاقات در اشرف هستند نه در اوین

در حالی که خانواده یا عناوینی چون پدر  و  مادر از فرهنگ واژگان مجاهدین خلق حذف شده است و تنها برای اتلاق به دشمن از این مفاهیم استفاده می‌شود، رسانه‌های این تشکیلات گهگاه از این مفاهیم در جهت منافع خود بهره می‌برند که بار تناقض موضوع را بیش از پیش می‌کند.

در میان خانواده‌های اعضای مجاهدین خلق که اکثریت قریب به اتفاق از فعالان انجمن نجات هستند، چه بسیارند دختران و پسرانی که در فراق پدر هستند. حتی در میان افرادی که هیچ ارتباطی با انجمن ندارند شمار فرزندانی که اجازه ملاقات با پدران و مادرانشان در کمپ مجاهدین خلق را ندارند فراوان است.

در این مقال به مقایسه دختران یک زندانی سیاسی محبوس در اوین به نام علی معزی که از اعضای هوادار مجاهدین خلق است با دختران و پسران اعضای مجاهدین خلق محبوس در درون کمپ اشرف می‌پردازیم. علی معزی به دلیل ارتباط با گروه تروریستی مجاهدین خلق چندین بار توسط نهادهای امنیتی حکومت ایران دستگیر شده است. از این رو، مقام پدری او به عنوان “پدر ” دو دختر اشرفی به نام‌های فروغ و هجرت معزی، به ناگاه برای سران مجاهدین خلق دارای اهمیت می‌شود.

دخترانش کاغذهایی به دست می‌گیرند که روی آن نوشته شده “جای پدر ما در زندان نیست” و در رسانه‌های تشکیلات از ظلمی که بر پدرشان رفته است می‌گویند. این در حالی است که از پدر و مادر یاد کردن، در مناسبات مجاهدین خلق ممنوع است. این قانون نه تنها شامل پدر و مادرانی که در بیرون از کمپ اشرف هستند می‌شود، بلکه اگر والدین یک فرزند در اشرف حضور داشته باشند نیز، آنها هرگز اجازه ملاقات و ارتباط ندارند مگر سالی یک بار در مراسم‎های جمعی چون سال نو اجازه پیدا کنند دقایقی را در کنار اعضای خانواده خود و البته در حضور دیگر افراد و مسئولان، سپری کنند.

در حالی که اگر فروغ و هجرت معزی در ایران بودند، دست کم اجازه ملاقات با پدر خود را داشتند، کما اینکه خود اعتراف می‌‎کنند که عمویشان، پدرشان را در اوین ملاقات کرده و از حال او باخبرشان کرده است. اگر دختران معزی معتقدند که جای پدرشان در زندان نیست، بسیارند افرادی که باور دارند جای عزیزانشان در اشرف 3 نیست.

برای نمونه، لیلا گیوکان، دختر مرحوم رحیم گیوکان، بیش از 40 سال از دیدار پدر محروم بود و نهایتا پدرش سال گذشته در اشرف 3، دار فانی را وداع گفت و لیلا و خواهر و برادرانش دیگر برای همیشه از دیدار پدر ناامید شدند. سمانه نوری، دختر حمیدرضا نوری سالهاست که برای پدر خود نامه می‌نویسد و با نهادهای بین المللی مکاتبه می‌کند، به امید آن که روزی مجوز دیدار با پدر را بدست بیاورد. نسیبه آهنگر طبقی، دختر عبدالحسین آهنگر طبقی یکی دیگر از این دختران چشم انتظار است و چند ده نمونه دیگر از فرزندانی که سالهاست در پی یک تماس تلفنی یا ملاقات حضوری هستند.

خواهران معزی در قرارگاه مجاهدین ساکن هستند، مدعی عضویت در اپوزیسیون ایران هستند، مفتخرند که پدرشان هرگز از ارتباط با مجاهدین خلق ابراز پشیمانی نکرده است و انتظار دارند که پدرشان بدون آنکه از فرقه رجوی با سوابق خشونت بارش ابراز تبری کند، آزاد شود. سوال این است: رحیم گیوکان، حمیدرضا نوری، عبدالحسین آهنگر طبقی و دیگر اعضای گرفتار در حصارهای اشرف، چه گناهی مرتکب شده‌اند که اجازه تماس با فرزندانشان را ندارند؟ این افراد که در درون تشکیلات و تحت آموزش‌های مسعود و مریم رجوی هستند، چرا ممنوع الملاقات هستند؟

احتمالا سران مجاهدین پاسخ این سوال را با ادعای همیشگی بدهند که خانواده‌های درون ایران مزدور جمهوری اسلامی هستند. در این صورت پرسش دیگری مطرح می‌شود: عاطفه سبدانی 5 ساله و دو برادر نوپایش چه گناهی داشتند که از ملاقات با مادر محروم شدند؟ امیر یغمایی چرا حتی نتوانست فرزند تازه به دنیا آمده‌اش را به مادرش نشان بدهد؟

فهرست کودکان مجاهدین خلق که از عراق به اروپا و آمریکا قاچاق شدند و بعدها به بهانه ملاقات با پدر و مادر –اما در حقیقت عنوان کودک سرباز– به عراق برده شدند بسیار بلند بالاست. این کودکان پس از چند سال جدایی از والدین به عراق برده شدند اما در کمپ مجاهدین خلق به غیر از ملاقات‌های کوتاه یک یا دو بار در سال موفق به دیدار با والدین خود نمی‌شدند. کافی است کلید واژه کودک سرباز را با مجاهدین خلق جستجو کنید تا به فهرست طولانی از کودکان مجاهدین خلق و سرگذشت‌های تلخشان در مجاهدین خلق برسید.

گاهی حتی ملاقات با پدر و مادر به پس از مرگ موکول می‌شود. این نمونه را بر سر جنازه آسیه رخشانی به روشنی می‌توان دید. پدر و مادری که با هم ارتباط ندارند، چون سالها پیش به دستور مسعود رجوی از یکدیگر طلاق گرفته‌اند. آن‌ها حتی بر سر جنازه دختر جداگانه حاضر می‌شوند و زیر نظارت مسئولین بسیار محافظه کارانه عزاداری می‌کنند. دختری که احتمالا تا پیش از مرگش مدت ها والدین خود را ندیده بوده و اکنون شاید روحش از بالا نظاره‌گر خانواده متلاشی شده‌اش است.

مزدا پارسی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا