قصد داریم نیم نگاهی به سخنرانی رجوی در میتینگ مجاهدین در دانشگاه تهران 2 اسفند 1358 در آستانه اولین انتخابات مجلس شورای ملی داشته باشیم و برایمان روشن شود حرفهایی که آیا رجوی اعتقادی به حرفهایی که آن زمان زد دارد یا ندارد؟
رجوی از نهج البلاغه مثال می آورد و از فلسفه حقوق اسلام می گوید.
اما همانگونه که در مناسبات سازمان مشاهده کردیم رجوی هیچ اعتقادی به حقوق اسلام نداشته و با سیاست حذف کسانی که مخالف او هستند پیش می رود. به طور مثال می توان به علی زرکش اشاره کرد که چگونه او را در عملیات فروغ جاویدان به کشتن داد و یا مهدی افتخاری فردی که او را از تهران فراری داد و به عنوان فرمانده فتح الله نام می برد اما رجوی به خاطر انقلاب طلاق و مخالفت او با این انقلاب در نشست عمومی طعمه در باقرزاده در سال 1380 او را دیوانه نامید و متاسفانه مهدی افتخاری در شرایط بدی جان داد و مریم رجوی در اوج فرصت طلبی بعد از مرگش از او به عنوان قهرمان یاد کرد. در درون سازمان هر کسی که انتقادی به سیاست های رجوی داشت حذف می شد. نمونه های زیادی وجود دارد که زیر شکنجه در زندانهای رجوی از بین رفتند. آیا این همان اسلامی است که رجوی در سال 58 دم از آن می زد ؟!
رجوی در قسمت دیگری از سخنرانی خود دم از مسلمانی می زند و اینکه مبادا کینه توزی و ناراحتی شما نسبت به یک گروهی باعث خروج شما از جاده حق نسبت به آن گروه شود!
ای کاش به اندازه یک دانه ارزن رجوی اعتقادی به مسلمانی داشت. باید از رجوی سئوال کرد آیا اجبار زنان و مردان به طلاق نشانه مسلمانی است؟ در کجای دین اسلام این اجبار توصیه شده است؟ مگر اسلام به طور مکرر اعلام نکرده که باید خانواده و احترام آن را گرامی بداریم پس چرا شما این کانون محبت را از بین بردید؟ چرا پدران و مادران پیری که برای ملاقات به اشرف می آمدند با سنگ پرانی و توهین شما مواجه می شدند و اعلام کردی خانواده کانون فساد است! پس دم زدن شما از اسلام در آن دوران بیشتر برای فریبکاری بوده است نه از سر مسلمانی شما ؟
در کجای اسلام داشتن حرمسرا مشروع اعلام شده که رجوی دست به این کار زد و زنان را مجبور کرد به عقد وی در بیایند! آیا از دیدگاه رجوی و اسلامی که او دم می زند این کار درست است؟ تمام حرفهای او در مورد اسلام و قرآن و … دروغی بیش نیست. او اعتقادی به اسلام ندارد و برای رسیدن به قدرت سعی می کند اسلام را به بازی بگیرد و از احساسات مردم استفاده کند .
نکته مهم دیگری که رجوی از آن حرف می زند، آزاد بودن انتخابات است! در این زمینه باید گفت حق انتخاب در درون سازمان در هیچ زمینه ای به افراد داده نمی شد. افراد قدرت فکر کردن و تصمیم گیری نداشتند. آیا در درون سازمان انتخابات آزاد انجام می گرفت ؟ آیا افراد در درون مناسبات می توانستند به فرد دلخواه خود رای بدهند؟ آیا اصلا انتخابات آزاد در مناسبات مفهومی داشت؟ در درون سازمان یک کاندید اعلام می شد و همه افراد ملزم به رای دادن به آن فرد بودند. در درون سازمان همه افراد باید در نشست جمعی و در حضور رجوی با بلند کردن دست رای می دادند و رجوی در انتها سئوال می کرد که اگر از فرد انتخاب شده راضی هستید دست خود را بلند کنید تا دوربین ها برای ثبت در تاریخ این صحنه های باشکوه را ضبط کنند در حالی که در هیچ کجای دنیا و در هیچ گروهی این گونه انتخابات درون سازمانی انجام نمی شود .
یک بار رجوی تصمیم گرفت با وجود یک کاندید رای گیری را به صورت کاغذی برگزار کند و افراد نام فرد معرفی شده را در کاغذ نوشته و در صندوق می انداختند. ولی باز هم تحمل این شرایط را نداشت و در چند مورد نام فرد دیگری در کاغذشان نوشته شده بود که باعث بازخواست مسئولین شد. آیا این است معنی آزاد بودن انتخابات؟ شما تحمل یک منتقد در درون مناسبات خود را ندارید پس دم زدن از انتخابات آزاد بیشتر به تف سر بالا شبیه است و درج کردن سخنرانی رجوی در زمان پیروزی انقلاب بیشتر برای فریبکاری است. همه این حرفهای بی سر و ته را ما در مناسبات با پوست و گوشت و خون حس کردیم و دیگر بیان این گونه مطالب برایمان بی ارزش است. حنای سازمان خیلی وقت است که دیگر رنگی ندارد.
هادی شبانی