امروز مصادف با ۱۱ فروردین برایم روز دیگری است. چرا که در این روز احساس میکنم خداوند زندگی جدیدی را به من عطا کرد.
۳۰ سالی که در تشکیلات پوشالی رجوی عمرم را سپری کردم ، باور و اعتقاد داشتم که برای آزادی وطنم به رجوی پیوستم. او سالانه از ما بیعت میگرفت و آن را مکتوب میکرد. به خیال خودمان واقعاً یک رهبر است چرا که رجوی دنبال مطامع و قدرتهای جاه طلبانه خودش بود وقتی از تشکیلات رجوی خارج شدم تازه متوجه شدم چه رکبی خوردم و جوانیم را از دست دادم . رجوی ۳۰ سال از من بیگاری کشید طوری وانمود میکرد که هر کس از تشکیلات و سازمان جدا شود یک خائن است. پشت کرده به انقلاب خار مریم است و در یک کلام مانند خوک و خنزیر میماند. با این اوصاف همه اعضا را مجبور به ماندن میکرد و هیچکس جرات نداشت که درخواست جدایی از سازمان را بنویسد و به مسئولین بدهد .
هر عضوی که جرات میکرد و درخواست جدایی را به مسئولین میداد، فرد را ایزوله کرده و با تطمیع و صحبت و فشار میخواستند آن فرد را از خارج شدن منصرف بکنند. در بسیاری از موارد موفق بودند و نفرات را تا چندین سال در تشکیلات نگه داشتند از جمله مرا هم در چندین نشست برده و با تطمیع میخواستند مرا نگه دارند ولی من دست رد به سینه همه آنها زدم و روی حرف خودم که جدا شدن از سازمان بود مصر بودم تا اینکه در روز ۱۱ فروردین اوکی کردند که من جدا بشوم.
اما پس از اوکی شدن تازه داستانهای سازمان و مسئولین شروع شد. چندین امضا با زور از من گرفته شد و اما جالبی بحث همین جاست که برای دادن کمک هزینه چندین برگه را باید امضا میکردم که در ماه ۲۵۰ یورو به من کمک هزینه بدهند و در آن برگه ها نوشته شده بود که این پول میبایست صرف سرنگونی رژیم بشود و این پول مربوط به خون شهدا است و به مدت ۶ ماه کمک هزینه به تو میدهیم و پس از پیدا کردن کار میبایست این پولها را به سازمان برگردانم . ۳۰ سال از من بیگاری کشیدند بدون پرداخت پول و حالا از من امضا میگیرند که این پول خون شهدا است و باید به سازمان برگردانم آخر فریب و دغل بازی و ریاکاری رجوی تمامی ندارد .
ولی باز هم امروز خدا را شاکر هستم که خودم را از جهنم رجوی آزاد کردم و زندگی آزاد را مجددا تجربه کردم . در دنیای آزاد خبری از عملیات جاری وغسل روزانه و هفتگی نیست. از خاموشی وبیدارباش خبری نیست. هر طور خواستم لباس می پوشم وهر چه دلم خواست غذا می خورم ودیگر خودم را برده رجوی نمی دانم. خودم تصمیم می گیرم که چگونه زندگی کنم ویک روز آزاد زیستن را به دنیایی عوض نمی کنم چرا که هر تماسی با اعضا خانواده می گیرم نفس تازه ای می گیرم ولعنت ونفرین به رجوی می فرستم که از نعمت خانواده مرا محروم کرده بود .
در انتها به دوستان عزیزم که در جهنم کمپ رجوی هستند می گویم خارج از کمپ هم زندگی آزادی وجود دارد وخودتان را از غار وزندان رجوی آزاد کنید. جدا شدگان از زندان رجوی با هم جمع شدند وانجمنی بنام انجمن نجات آلبانی تشکیل دادند. بفکر چیزی نباشید چون این انجمن بشما کمک می کند که زندگی راحتی بدون هیچ نگرانی داشته باشید واز شما حمایت می کند .
خلیل انصاریان – تیرانا -آلبانی