برای فرقه ی رجوی همیشه زن به عنوان یک کالای دسته اول و فاقد تاریخ مصرف، قابل استفاده و ارزیابی می باشد. البته این، در شرایطی است که ویژگی هایی همچون زیبایی، کارایی، مسوولیت پذیری زنان و خلاصه تمام وجوهی که در پرتو آن زنان برای اثبات خود در مورد آن تلاش می کنند در این آفریده ی خداوند وجود داشته باشد. زن در این فرقه یک کالای اساسی محسوب می شود که مستمسک دستیابی به بسیاری ازدستاوردها می باشد. یک روز قرار است زنان و سربازان زن، فاتحان ایران فردا باشند و روز دیگر باید ماشین دفع غرائز باشند و مورد تجاوز قرار گیرند و روز بعد باید همانند ربات های بی اراده و احساس، فرمان مسعود را گوش فرا دهند و از همسر و فرزندان خود جدا شوند. یک روز باید به اسم تحقق آزادی و با خرج کردن از کیسه ی مردم، برای آزادی رییس جمهور خود خوانده ای همچون مریم خود رابه آتش بکشند و یک روز باید فرمانده ی ده ها مرد شوند تا ارتش آزادیبخش ِ رجوی، منحصربه فرد ترین ارتش دنیا باشد و تازه باید مواظب " لحظه ی جیم " برادران محصور در اشرف نیز باشد تا آسیب و گزندی به او نرسد. آنها از حق داشتن زندگی آزاد، بودن در کنار خانواده، داشتن همسر و فرزند محرومند و باید عاطفه ی مادری را در خود نابود کنند تا مسعود، پیوند های رشد یافته ی خانواده را در میانشان نبیند تا مبادا ساز جدایی از فرقه اش را سر دهند. زنان اشرف، زنانی متفاوت از تمام زنان عالم از ابتدا تا قیامت هستند. بردگی، استثمار، تجاوز، محرومیت از حقوق انسانی، فریب، نا امیدی از آیند ه و ترس از رویارویی با واقعیات، آینده ی جامعه ای که نمی دانند در کجای آن قرار دارند آنها را به انسان هایی عصبی و فرتوت تبدیل کرده که کارکردهایی همچون تظاهرات 20 – 30 نفره، در حمایت از حقوق زنان اشرف، سخن رانی هایی آنچنانی مریم و هندوانه های کالی که او زیر بغل زنان اشرف میدهد نیز نمی تواند دردی از دردهای این خسته زنان روزگار دوا کند. آنها از فحش نامه های سایت های رجوی بر ضد مخالفان، قند در دلشان آب نمی شود زیرا دورانی که می بایست در کنار کانون گرم خانواده روزگار می گذراندند دیریست که گذشته و آنها نمی دانند که دیگرباید با چه چیزی دل خود را خوش نگاه دارند. سال ها قبل، مریم رجوی در روز جهانی زن (17 اسفند 1372) یعنی در همان سالهایی که آنها خود را غرق در قدرت و شکوه ظاهری می دانستند خطاب به زنان گروهش گفت: " بگذارید در روز جهانی زن به شما زنان ایران این مژده را بدهم که فردا، وقتی گام های استوار ارتش آزادی بخش به خاک میهن برسد، طلایه داران این ارتش آزادی، زنان آزاده ای هستند که برای شما و فرزندانتان گل آزادی، رهایی، شکوفایی، سبزینگی، طراوت، خوشبختی، امید و لبخند را به ارمغان خواهند آورد. چشم انداز تابناک رهایی و مسوولیت بزرگ محقق نمودن آن، اکنون در برابر ماست. دستاوردهای درخشان زنان در صفوف مقاومت نشان می دهد که راه دشوار طی شده است. "
به راستی قرار بود زنان اشرف در فردای پیروزی بر رژیم آخوندی چه دستاوردهای شگرفی تقدیم ملت و زنان ایران نمایند. آنها قرار بود گل آزادی را به مردم تقدیم کنند، تازه بخش دشوار راه نیز طی شده بود. بی نواها نمی دانستند که روزی با ید اسرار تجاوزشدید به خودشان را در روزنامه های اروپایی بخوانند و سر به زیر افکنند و دم نزنند. آنها قرار بود طلایه داران آزادی باشند نه ماشین نقد هوس های سران قلعه ی اشرف. روزگار، عجب بازی های عجیبی دارد!
زنان اشرف در کارکرد خود امتیازات زیادی برای مسعود و پاچه خواران دور و بری اش داشتند. زن ها در سازمان رجوی از عوامل اصلی برای امورات تروریستی بودند در جریان قتل کشیش های مسیحی و تصمیم به بمب گذاری در حرم امام خمینی(ره) و حضرت معصومه (س) انتخاب زن برای فرار از تردید و شک به زنان بود، به عبارتی باز هم استفاده ی ابزاری از زنان. فرحناز انامی، بتول وافری و مریم شهباز پور دقیقا قربانیان همین تز رجوی شدند. زنان اصولا برای تشویق شدن و نشان دادن وظیفه شناسی خود راحت تر از مردان خود را در اختیار سازمان قرار می دادند و در نهایت امرتوسط مسعود و مریم و یا مسوولان رده بالای سازمان مورد تشویق قرار می گرفتند.
بسیاری از جدا شده ها بارها و بارها به رفتارهای دور از انسانی که در اردوگاه اشرف با زنان می شد اشاره کرده اند و گواهی داده اند که زنان در بهترین حالت محملی برای پزهای سیاسی و بین المللی مسعود رجوی بوده اند. طلاق های اجباری، جدا کردن مادران از فرزندان و حتی جدا کردن و مراقبت از زنانی که با یکدیگر هستند، انتخاب معاونین و فرماندهان زن در سازمان مجاهدین خلق،نه برای عزت و ارزش قائل شدن برای زن بوده است بلکه حس قدرت طلبی رجوی و ترس از به زیر افکنده شدن و جابجایی میان وی و معاونان و زیر دستان مرد باعث شد تا وی معاونین و فرماندهان خود را از میان زنان انتخاب نماید تا با یک تیر چند نشان زده باشد. اول آنکه خطر توطئه درمورد قدرت پوشالی اش را از بین ببرد، دیگر آنکه فرمانبرداری بی چون و چرای زنان و وظیفه شناسی آنان را در مورد خود داشته باشد زیرا زنان همواره از روحیه استقلال طلبی کمتری نسبت به مردان برخوردارهستند و رجوی نیز این نکته را به خوبی درک کرده بود.
در سازمان جهنمی رجوی طلاق های اجباری و نابود کردن بنیان خانواده برای این بود که امید به آینده و زندگی و خوش بینی به زندگی را درمیان اعضا از بین ببرند و زنان بدون داشتن همسر، تنها پایگاه و ملجا خودرا رجوی و فرقه ی او بدانند. در قلعه ی رجوی موضوع ازدواج های اجباری فقط رفع نیازهای جنسی بود نه ایجاد عشق و محبت خانوادگی. در قرارگاه اشرف همه می دانستند و کاملا معروف بود که برای عناصر سرسپرده ی رجوی، یعنی آنانی که رجوی به عنوان فدایی خود باورشان کرده بود، زنانی تقدیم می شد که به " هلو " معروف بودند. این زنان از پانسیون اشرف می آمدند و اهدا می شدند. شرط اول ازدواج با "هلو"ها را هم خود رجوی تعیین می کرد ؛ حداقل سن، سی و دو سال و حداقل رده ی تشکیلاتی فرمانده ی گردان بود. بسیاری از فرماندهانی که زنانشان رادر عملیات های سازمان از دست داده بودند با اذن رجوی با دخترکانی ازدواج می کردند که بعضا سنشان تا دو برابر آنها بود. البته از این نمونه فراوان بود. زنانی که در قرار گاه اشرف بودند، اکثرا شوهرانشان را در عملیات چریکی داخل کشور از دست داده بودند یا در عملیات مشترک نظامی صدام و رجوی. عده ای از دختران جوان هم بودند که از میان پناهندگان خارج از کشور شکار می شدند و به قرارگاه اشرف آمده بودند که دیگر نیازی به ارتقای درجه نداشتند و تا پایشان به عراق می رسید شوهرشان می دادند. برای اجبار به ازدواج زنان و دختران هم بهانه ی مصالح مردم و تکامل و " انقلاب ایدئولوژیک " را می آوردند. برای آنکه این زنان و دختران به ازدواج اجباری تن در دهند، شخصا زنان سرسپرده ای برای آنان جلسات اجباری و توجیهی طولانی برگزار می کردند و آنان را وادار به ازدواج می کردند. بسیاری از زنان و دختران با چشمانی اشک آلود پای سفره ی عقد می نشستند. عنوان این ازدواج های اجباری در سالهای 1365 تا 1368 را هم " تکامل " می نامیدند و می گفتند زن نصفه است و کامل نیست. این مرحله تا سال 1368 به طول انجامید اما در مرحله ی بعد که حکم طلاق های اجباری صادر شد دیگر از تکامل و تکامل طبیعی و نصفه بودن زن خبری نبود و تئوری تغییر کرد. زنان – این بازیچه های رجوی – بعد ها مجبور شدند طلاق های اجباری را بپذیرند. رجوی استدلال می کرد:" بیا و با من معامله کن، تو همسرت را به من بده و من سیمرغ را به تو می دهم "! استدلال مذهبی وی برای طلاق های اجباری نیز این بود که هر زنی به ازدواج رهبری درآید به سرعت رشد می کند و به ارتقاء شخصیت و صلاحیت دست می یابد. از مجموع زن ها و شوهرانی که زیر بار نرفتند به ندرت مشاهده می شد که هر دو با هم بتوانند از اشرف خارج شوند. سازمان یکی را در عراق نگه می داشت تا برعلیه همسرش لجن نامه بنویسد. او نشست های طلاق را روز جمعه قرار داد تا فردا روز کار باشد و زن و شوهرهای سابق نتوانند با هم صحبت و تبادل نظر کنند. در آن سال ها زنانی که قصد خروج از اشرف را داشتند مورد آزار و اذیت فکری و روحی قرار می گرفتند و به آنان گفته می شد: "سربازان عراقی به شما تجاوز خواهند کرد و شما را به زندان ابوغریب خواهند برد" و سال ها بعد هنگام ورود آمریکایی ها همین مساله را درمورد سربازان آمریکایی به زنانی که قصد خروج داشتند عنوان می کردند. کافی بود فردی،حتی از مسوولین رده بالای سازمان،بخواهد از فرقه ی تروریستی رجوی جدا شود، آن وقت به راحتی یکی از زنان را تحریک می کردند تا به داشتن ارتباط جنسی با آن مرد اعتراف کند تا پس از جدایی آن مرد از او به عنوان جرثومه ی فسادی نام ببرند که به سبب مسائل اخلاقی از سازمان کنار گذاشته شده است و بدین صورت فرد مورد نظر را مجاب کنند که درصورت جدایی دست به افشاگری برعلیه سازمان نزند. البته نظیر این قضیه در مورد زنان نیز مصداق دارد، با این توضیح که زن معترف به داشتن رابطه ی جنسی با مرد جدا شده در کوتاه ترین زما ن ممکن ارتقاء در جه می گرفت تا الگویی باشد برای دیگر زنان و البته اگر روزی همین زن نیز می خواست از فرقه ی رجوی جدا شود همین اعترافات وی را به عنوان مساله فاحشه گری وی علم می کردند و فرد مورد نظر را مورد تخریب شخصیتی قرار می دانند و البته این فسادها جدا از فسادهایی بود که سران فرقه هر از چند گاهی از آن مطلع می شدند و مثلا به داشتن روابط جنسی فلان فرمانده ی زن یا مرد با جنس مخالفش پی می بردند و بعضا نیز مساله ی بارداری و آبروریزی زن مورد نظر پیش می آمد. البته سران فرقه تمام تلاش خود را به کار می بستند تا عناصر تازه وارد به هیچ عنوان متوجه این جریانات نشوند و بهشت ترسیم شده،همانگونه که تشریح شده بود، در نظر همگان جلوه نماید. تمامی این رفتارهای دور از انسانیت و تمدن، بازخورد بسیار نامناسبی برای فرقه ی رجوی داشت و آن عبارت بود از ضعف شدید اعصاب در هر دو گروه، اعتیاد به عادت های زشت و ناپسنددر میان مردان، تحرکات جنسی دور از شرع و عرف میان زنان و مردان که همانگونه که گفته شد بارها با رسوایی های زیادی همراه بود و تنبیهات شدیدی را نیز به دنبال داشت. آری، در فرقه ی رجوی به زن تجاوز شد، شخصیتش به زیر سوال رفت، با پست های پوشالی و دهان پر کن مشغول نگه داشته شد و در موارد نیاز هنوزکه هنوز است مورد تجاوز و البته تطمیع قرار گرفته و می گیرد تا فرقه ی رجوی به گمان حل تناقضات جنسی، در اصل و در درون خود بزرگ ترین فساد ممکن یک گروه را به ارمغان آورده باشد.
اگر گفته ی یک روزنامه ی سوئدی از فساد شدید و تجاوز به سرباز زن ارتش آزادی بخش، امروز و تا این حد سران جنایتکار رجوی را آزرده است بی شک این مساله محصول سالها تلاش مخفی رجوی برای در اختیار داشتن نیروهایی بی اراده و البته تهی از احساس و عاطفه و انسانیت می باشد تا به راحتی و بدون مخالفت خود را در عمیات خود سوزی فدا کنند، در عملیات های ترور و خمپاره زنی – که اغلب آنها نیز بی برگشت بودند – شرکت دهند و در صورت به دام افتادن به راحتی خود را با قرص سیانور خلاص کنند وبه این نکته نیز فکر نکنند که دارند مردمی بی دفاع را ترور می کنند و البته از این مجال نیز اسم و نام شهید سازمان رابرای خود یدک بکشند.
زنان امروز اشرف چه مایه ی افتخار و ارزشی برای خود دارند تا به آن افتخار کنند و فردای روشن خود را در آن جستجو کنند. دیگر سلاحی نمانده تا مریم و دیگر رهبران سازمان با آن زنان اشرف را فریب دهند و آنان را منادیان آزادی فردای ایران بنامند، دیگر خانواده ای نمانده تا عشقی باقی مانده باشد و همسر و فرزندی باشد و امید به آینده ی فرزندان معنی بیابد. خنده دار نیست وقتی زنی را از وجود همسر و فرزندانش محروم می کنند و عشق را در دل او برای همیشه مدفون می کنند، به او قول آزادی زنان ایران رابدهند و بگویند شما پیام رسان آزادی زنان ایران هستید و چشم امید زنان ایران به شماست؟ آیا شور و عشقی ماند ه تا این زن بتواند خود را بیابد؟ آیا تعدی به این زن، به او اجازه خواهد داد تا خود را اثبات کند و برخیزد و برای ایران فردا تلاش کند؟ شخصیت به کرّات لگد کوب شده ی زن محصور در اشرف چگونه می تواند از زیر بار این همه خفت و خواری استثمار همه جانبه رهایی یابد و سر بالا کند؟
افشای یک روزنامه ی سوئدی، آن هم بعد از سال ها، تنها گوشه ای از رنج نامه های سنگین زن اشرف بوده است که به مذاق سران این فرقه خوش نیامده است. آنها که سر خود را زیر برف فرو می برند و گمان می کنند کسی متوجه جنایات آنها نیست چگونه است که پس از رسوایی اینچنینی غیرتشان می جنبد و تازه به یاد دفاع از زن اشرف می افتند؟
باری، روزگار است و رسوایی هایی که یک به یک عیان میشود و فرقه ی رو به نابودی رجوی را بیشتر به دام نیستی و نابودی می کشاند.