جمشید جان با قلبی آکنده از نگرانی ولی امیدوار به تو سلام میکنم و آرزوی سلامتی و دیدار تو را دارم.
جمشید جان چندی پیش خبرت را از یک جداشده گرفتم که گفت حالت خوب است و به اتفاق دوست گیلانی خود بنام هادی آلفته در سالن غذاخوری مقر مانز در آلبانی کار میکنی و با بیگاری و کار طاقت فرسا به دیگران سرویس میدهید.
جمشید جان رجویهآ از هر کدام از اعضایش به نحوی کار میکشند و بهره برداری میکنند و چون تو بیسواد هستی از تو در کار صنفی بیگاری می کشند.
آخر چرا جمشید جان داری عمر خودت را در آن سازمان جهنمی که به فکر قدرت طلبی است تباه میکنی !؟
یادت هست که باهم خدمت سربازی رفتیم و من جراحت شدید پیدا کردم و تو چندی بعد اسیر شدی.
الان من بعنوان یک جانباز دارای زن و فرزند و زندگی هستم و در کشور خودم خدمت میکنم و اما تو راه را اشتباه رفتی و تاکنون در اسارت هستی و برای آن گروه لعنتی بطور رایگان بیگاری می کشی.
جمشید جان از تو می خواهم در سال جدید با همان دوستت هادی آلفته هم فکری داشته باشید و با هم قاطعانه صف رجویها را ترک کنید و به انجمن نجات آلبانی بپیوندید تا آزادی و رهایی را تجربه کنید.
جمشید جان خیلی دوستت دارم و حمایتت میکنم.
برادرت پرویز