در نخستین جلسه دادگاه محاکمه سران مجاهدین خلق در سال جدید، در جایی که وکیل شاکیان از واژه “جنایتکار” برای سران این تشکیلات استفاده میکند، قاضی دهقان به او تذکر میدهد که دادگاه هنوز حکمی مبنی بر جنایتکاری متهمین صادر نکرده است و بنابراین باید از استفاده از این واژه پرهیز شود. به لحاظ حرفهای و حقوقی تذکر رئیس دادگاه در این خصوص به جاست اما این مفهوم در ذهنیت افرادی که به نحوی خود قربانی مجاهدین خلق بوده اند، فرایند دیگری دارد.
اگر به هر دلیلی درگیر مجاهدین خلق شده باشید، به جنبهای از اعمال خشونت آمیز این تشکیلات -اگر نخواهیم بگوییم جنایات – برخورد کردهاید. با توجه به اینکه دادگاه در سیستم قضایی ایران برگزار میشود، اگر بخواهیم جنایات مجاهدین خلق علیه ایرانیان را بررسی کنیم باید سه دسته را در نظر بگیریم:
جنایات علیه مقامات حکومتی
جنایات علیه شهروندان عادی
جنایات علیه اعضای خود تشکیلات
در این مقاله تنها به دسته دوم پرداخته میشود که احتمالا در محاکمه سران مجاهدین خلق تعداد شاکیان این پرونده ها بیش از همه است. پیش از این نیز، بسیاری از اعضای جدا شده از تشکیلات در دادگاهی دیگر حضور یافته اند و شکایات خود علیه سران مجاهدین خلق را با ارائه سند، مدرک و شهادت دادن اعلام کرده اند و پرونده به دیوان لاهه ارجاع داده شده است.
اعمال خشونت آمیز مجاهدین خلق علیه شهروندان ایرانی رنج متنوعی از رفتارهای خشن را شامل میشود از بمب گذاری تا به آش کشیدن و شکنجه. سازمان مجاهدین خلق تنها در بازه زمانی 11 فروردین تا 26 اسفند سال1362، مسئولیت ترور 4583 شهروند ایرانی را برعهده گرفت. دراین دوران پس از هر اقدام تروریستی نشریه مجاهد با انتشار خبر آن و اعلام مسئولیت عملیات بر جنایت خود صحه میگذاشت. خانوادههای برخی از قربانیان این عملیات های تروریستی در دادگاه محاکمه سران مجاهدین خلق حضور داشتهاند.
برخی از عملیاتهای خشونت آمیز مجاهدین خلق به تفکیک شهرستان
تهران
عوامل مجاهدین خلق در سوم اسفند۶۰ با انفجار بمبی در میدان عشرت آباد تهران۱۱نفر از مردم عادی را به قتل رساندند و25 نفر را مجروح کردند.
در تاریخ 9 مهر 61 در کنار مسافرخانه زیبا پارک در میدان امام خمینی و در نزدیکی ساختمان مخابرات بمبی دیگر را منفجر کردند. تلفات این بمب گذاری 64 نفر بود.
در روز ۱۵ شهریور ماه سال۱۳۶۱، مجاهدین خلق مسئولیت انفجار بمبی در خیابان خیام تهران را به عهده گرفتند. در این بمبگذاری دهها تن از مردم عادی کشته شدند. در جریان این انفجار، یک اتوبوس دو طبقه که در حال حرکت و مملو از جمعیت بود در آتش سوخت و تمام مسافران آن کشته و مجروح شدند.
در۲شهریور۶۳ به واسطه انفجار بمب مجاهدین خلق در میدان راه آهن تهران به کشته شدن 17 نفر و مجروح شدن 300 نفر انجامید. دو کودک و هشت زن در شمار کشتهها دیده میشدند.
روز 22 اردیبهشت 1364 مجاهدین خلق در خیابان ناصرخسرو تهران اقدام به بمبگذاری کردند، در این بمبگذاری 9 نفر از مردم عادی کشته شدند.
شیراز
در 21 مهر 1360، مجاهدین خلق با کار گذاشتن یک بمب در اتومبیل پیکان در خیابان هدایت شیراز، یک کودک ۶ ساله و مادر 22 سالهاش را به قتل رساندند.
روز شنبه 25 مهر همان سال، مصادف با روز عید غدیر خم، سازمان مجاهدین خلق اتوبوس خط یک شرکت مسافربری واحد شیراز را به آتش کشید. مقارن با ساعت 4 بعد از ظهر، اتوبوس با بیش از 30 مسافر از میدان دوم ابیوردی به سمت میدان شهدا در حرکت بود، در میدان جمهوری اسلامی توسط دو دختر مجاهد سرنشین اتوبوس به آتش کشیده شد. در جریان این آتشسوزی بیش از 15 مسافر اتوبوس مجروح شدند و دو کودک خردسال نیز به شهادت رسیدند. یکی از شهدا به نام لیلا نوربخش بود و از شهید دیگر تنها قطعه ذغالی به جا مانده است.
مطابق آماری که در شماره 147 نشریه مجاهد منتشر شده است، تیم های ترور مجاهدین خلق از پانزدهم تا بیست و پنجم آذرماه 1361، هفت عملیات تروریستی را در شیراز برعهده گرفتند. انفجار خودرو و منازل مسکونی، ترور کسبه، آتشسوزی گسترده و… از جمله این عملیاتهای تروریستی بود که منجر به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از شهروندان شد.
اهواز
در اواخر آبان ماه سال 1378 بود كه دستور اجرای عملیات تروریستی در خاک ایران توسط سران مجاهدین خلق مسعود و مریم رجوی صادر و به قرارگاه هفتم مجاهدین در خاك عراق یعنی حبیب (واقع در بصره) جهت اجرا ابلاغ گردید. اولین تیم سه نفره مجاهدین خلق در چهارم آذر 1378، با پرتاب پنج گلوله خمپاره بیهدف و كور در محله امانیه و دانشکده ادبیات و علوم انسانی اهواز، دست به جنایتی دیگر زد. در این عملیات تروریستی یک شهروند اهوازی به نام محمد سعید جلیزاوی كه دبیر آموزش و پرورش اهواز بود، کشته و 11 زن و به شدت مجروح شدند.
قم
ساعت 16 و 20 دقیقه روز 2 تیر 1360 بمبی توسط عوامل مجاهدین خلق در سالن انتظار راه آهن شهر قم منفجر شد که باعث شهادت و زخمی شدن دهها نفر از مردم بیگناه شد. روزنامه اطلاعات در گزارشی که روز بعد از فاجعه منتشر میکند درباره قربانیان این حادثه مینویسد: “در میان مسافران، عدهای سرباز عازم جبهه نیز دیده میشدند. ضمنا در میان قربانیان این فاجعه جسد یک زن و دو کودک نیز مشاهده شده است”. بنابر این گزارش “بمب هنگامی منفجر شد که داخل سالن راه آهن و قطار، برادران سربازی برای عزیمت به جبهه در انتظار بودند.”
اصفهان
نشریه مجاهد ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق در شماره 220 خود از ترور شخصی به نام مهدی جبار زارع یک مغازهدار ساده در میدان دروازه تهران اصفهان خبر میدهد. همچنین در شماره 181 نشریه خود خبر ترور یک مغازهدار دیگر به نام ناصر ماندگار در مهر سال 62 را مطرح میکند. میترا (زینب) کمایی نوجوانی است که به دست مجاهدین خلق در اصفهان به قتل رسید.
فاطمه طالقانی کودک سه ساله قربانی خشونت های مجاهدین خلق شد. وی زمانی که پدر و مادر جهادگرش در بندر ماهشهر به قصد خواندن نماز صبح، کانتینر محل اقامت خود را ترک کردند و فاطمه سه ساله در خواب بود که کانتینر توسط دو نفر از عوامل مجاهدین خلق به آتش کشیده شد.
مازندران
بنا به گزارش نشریه مجاهد شماره 143 در ساعت 8 صبح روز 18 فروردین 1361، یک واحد عملیاتی مجاهدین مستقر در جنگلهای مازندران، در یک عملیات کمین در جاده قائمشهر به قادیکلا، اتومبیل وانت حامل چهارتن از نیروی داوطلب مردمی در مازندران را متوقف میکنند و پس از پیاده کردن نیروها، آنها را تیرباران میکنند.
همدان
بر اساس گزارش نشریه مجاهد شماره 130، در 5 شهریور 1361 یک روزنامهفروش به نام ناصر شریفیتبار در مقابل دکهاش در خیابان بوعلی همدان توسط عوامل مجاهدین خلق ترور شد.
در 10 آذر 1361 یک شیشهبر همدانی در مغازهاش تنها به جرم هواداری از جمهوری اسلامی توسط مجاهدین ترور شد. خبر این عملیات در شماره 132 نشریه مجاهد منتشر شد.
گیلان
سازمان مجاهدین در شماره 139 ارگان مطبوعاتی خود (مجاهد) اعتراف کرد که در تاریخ 9 آذر 1361 در جریان حملات موسوم به “مقاومت مسلحانه” در گیلان اتومبیل فردی به نام غلامرضا اکبری را که عضو انجمن اسلامی آتشنشانی رشت بوده متوقف و با شلیک گلوله وی را ترور کرده است. 22 آذر همان سال اتومبیل حامل چهار تن از اعضای بنیاد مسکن گیلان توسط مجاهدین به رگبار بسته شد. جنایتی که در شماره 132 نشریه مجاهد، مجاهدین به شرح آن پرداختهاند.
همچنین این نشریه در شماره 140 اعتراف کرد که نیروهای مجاهدین مستقر در جنگلهای گیلان یک عمو و برادرزاده به نامهای محرم و محرمعلی بهرامیان را بی هیچ دلیلی ترور کردهاند. گروه تروریستی مجاهدین در شماره 141 نشریه مجاهد نیز اعتراف کرد که پنج شهروند را در جنگلهای گیلان ترور کرده است. نکته قابل توجه اینکه مجاهدین در این جنایت که در بهمن 1361 صورت گرفته، تاکید کردند که این افراد هیچ نوع سمت دولتی و حاکمیتی نداشتند و تنها به جرم احتمال “راهنما” بودن ترور شدند.
سمنان
بتول صفدری نام یکی از زنان ترور شده توسط عوامل مجاهدین در شهر سمنان است که حتی به کودک 13 ماهه اشهم رحم نکردند. محمد احمدی تنها یک بنای ساده بود که در آبان 62 توسط مجاهدین در سمنان به کشته شد.
کردستان
بنابر گزارش نشریه مجاهد در 4 فروردین 1361، تیم عملیاتی مجاهدین خلق به مرکز نگهداری ماشینآلات راهسازی در بانه حمله و آن را منهدم کردند. نشریه شماره 137 مجاهد در مطلبی با عنوان “بیلان عملیات پیشمرگههای مجاهد خلق در دی ماه 61” اعتراف کرد به چهار پاسگاه مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کردستان حمله و بر این اساس مسئولیت ترور 150 پاسدار و جرح 110 تن از اعضای سپاه را پذیرفت.
عملیات مهندسی
مهران اصدقی با نام مستعار بهرام از اعضای مجاهدین خلق بود که در مرداد ۶۱ دستگیر شده بود. او تنها در سال ۶۳، بعد از دهها ساعت بازجویی و انباشته شدن شواهد و مدارک غیر قابل انکار لب به اعتراف کامل گشود و اظهارات او اصلیترین سند در شرح جنایت بزرگ و باورنکردنی سازمان مجاهدین خلق در جنایت عملیات مهندسی است.
جنازههای کشفشده در منطقه باغفیض متعلق به محسن میرجلیلی و طالب طاهری (پاسداران کمیته انقلاب) و عباس عفتروش (یک کفاش حزباللهی) بود. جنازه شاهرخ طهماسبی (پاسدار کمیته)، حبیب روستا (هوادار سازمان) و خسرو ریاحی نظری (معلم) در جاهایی چون خیابان سهروردی و تپههای عباسآباد کشف شد.
خانه تیمی اصلی که برای عملیات مهندسی استفاده میشد، خانهای متعلق به یکی از مسئولان ردهبالای سازمان بهنام حسین ابریشمچی بود که در اختیار بخش ویژه (عملیات ترور و شکنجه) قرار داشت. این یک خانه جنوبی در خیابان بهار تهران بود.
عوامل مجاهدین خلق حمام نسبتاً بزرگ این خانه را با چسباندن ورقهای پلاستیکی ضخیم در چندلایه عایق صوت (آکوستیک) کرده بودند تا صدای فریادها و ضجههای شکنجه شوندگان از آن بیرون نرود. ابزار موجود در این خانه عبارت بود از طنابها در سایزها و جنسهای مختلف، کابل در سایزهای مختلف برای شلاق زدن، نقاب، دستبند، میلههای کوتاه سربی برای شکنجه و بیهوش کردن، زنجیر، قفل، گاز پیکنیک و سیخ، سیانور.
در سال 1399 حمیدرضا ابراهیم زاده از اعضای پیشین مجاهدین خلق پس از 38 سال سکوت در گفتگو با سیامک نادری دیگر عضو جدا شده از مجاهدین خلق از حضورش در خانه های تیمی مجاهدین خلق در زمان وقوع عملیات مهندسی سخن گفت.
او شاهد بود که حسین ابریشمچی سر تیم شکنجه و مسعود قربانی مسئول تیم عملیاتی در آن خانه ها بودند. او در آن خانه کیفی را دیده بود که در آن میلههای سربی و دیگر ابزار شکنجه وجود داشت.
ابراهیم پور همچنین شاهد گزارش دست نویس مهران اصدقی به مسعود قربانی درباره عملیات مهندسی است. جمله کلیدیای که از آن گزارش به خاطر میآورد این است: “هر چی میزنیم اینها به حرف نمیان.”
بنابر اعترافات اصدقی و زندی و تصاویری که از اجساد مثله شده قربانیان این عملیات منتشر شده است، موارد شکنجه به شرح زیرند: ضربههای شدید به نقاط مختلف بدن قربانیان با میلههای سربی، فرو کردن و کشیدن چاقو بر اعضای بدن، بریدن بینی، کندن پوست و موی سر، سوزاندن بدن با اتوی داغ، ریختن تدرجی آب جوش روی زخمهای بدن قربانیان، تزریق آمپول سیانور برای کشتن قربانیان (طبق دستور سران مجاهدین قربانیان چه اطلاعات میدادند و چه نمیدادند محکوم به مرگ بودند چرا که نباید موضوع شکنجه درز میکرد)، بسته بندی و کشاندن اجساد روی زمین و حمل به محل دفن، انداختن در گوری که از پیش کنده شده بود، پرتاب سنگ روی اجساد درون گودال (چون قاتلان حس کرده بودند که بدنها هنوز گرم هستند و قربانیان زنده اند) و نهایتا زنده به گور کردن قربانیان.
بیمارستان امام خمینی
در مرداد 1367 در عملیات موسوم به فروغ جاویدان، نیروهای مجاهدین خلق در بیمارستان امام خمینی در اسلامآباد غرب استان کرمانشاه صحنه های خشونت باری آفریدند. ایران ترابی پرستار مناطق جنگی و از شاهدان عینی در خاطراتش چنین روایت میکند: “ما با یک تیم اضطراری کادر درمان در یک اتوبوس به باختران رفتیم. مأموریت ما در بیمارستان شهید سلیمی بودیم. پرسیدیم از بیمارستان اسلامآباد چه خبر؟ گفتند: بیمارستان را که آتش زدند، بعد هم هرچه مجروح در بیمارستان بود با کادر درمان بیمارستان، آوردند بیرون بیمارستان، اعدام کردند. ما را بردند اسلام آباد برای بازدید از بیمارستان امام خمینی. وارد بیمارستان که شدیم، بیمارستان که نبود، واقعاً یک میدان جنگ بود، رگبار گرفته بودند، همه در و دیوار بیمارستان، خراب و ویران شده بود. وارد بخشها که شدیم، بخشها همه ویران شده آنچه که برایمان خیلی تأسفآور بود و همه ما بدون استثنا نشستیم و فقط گریه کردیم، بخش نوزادان بود، وقتی وارد بخش نوزادان شدیم، آن تختهای کوچولو همه سوخته بودند و جنازهها روی این تختها مانده بودند. بخش را آتش زده بودند، تمام نوزادان با مادرانشان را آتش زده بودند. مادرها پای تختها، همه یک تکه ذغال سیاه شده بودند و بچهها هم مثل یک تکه عروسک سوخته روی تختها بودند. آنجا دیگر طاقت نیاوردیم و نشستیم خیلی گریه کردیم، یعنی برای منافقین مهم نبود که حالا این نگهبان است، این مریض یا مجروح است، این بسیجی یا سپاهی و یا ارتشی است، از همه قشرها در میان سوختهها دیده میشد که آتش زده و به شهادت رسانده بودند.”