یاد سعید را که شمع وجودش غریبانه توسط رجوی های خائن خاموش گردیده و حتی ما را از دیدار مزارش محروم ساخته اند،گرامی میداریم.
دردی عظیم بر وجودمان سایه افکنده است، قبل تر خود را بدینگونه تسلی میدادیم که روزی با دیدار سعید عزیز یاد دو برادر دیگر را گرامی خواهیم داشت.
ولی افسوس و صد افسوس،
اینک دریافته ایم دیدار سعید آرزوی محال و دست نیافتنی است و تمامی امیدمان به یاس تبدیل گشته است.
میدانیم رجوی هرگز قادر به درک شرایط ما و دیگرانی چون ما که برای قدرت طلبی های او عزیزان خود را از دست داده ایم، نمی باشد.
ما امروز بر خاکستر آرزوی دیدار عزیزان خود به مویه و زاری نشسته ایم و تنها امیدواریم که
با رجوی ها در یک دادگاه عادلانه و بی طرف روبرو گردیم.
میدانیم که سعید عزیزمان خواهان رهایی تمامی نیروهای صادق تشکیلات که در اختیار رجوی ها هستند بوده است.
ما نیزامید داریم که این خواسته سعید بزودی جامه عمل بپوشد و برای آزادی جسم افراد جداشده در تیف و انتقالشان به سرزمینی دمکرات و امن از خداوند بزرگ استعانت می طلبیم و برای آزادی روح و اندیشه دیگرانی که هنوز در باور یاوه های رجوی غوطه ورند دست بدعا برمیداریم و میدانیم آرزوی سعید نیز چنین بود.
اشگهایمان بازگوی احساسی است از ناتوانی امان در گسستن بهنگام سعید از دست قاتلین اش، ولی با امید دست یابی به آرمان سعید عزیزمان که همانا رهایی انسان هایی است که با رویای آزادی وطن در دستان این دژخیمان زمانه اسیرند می باشیم.
این مدعیان دروغین که همواره فریب هموطنان در دستور کارشان است ولی در ظاهر داعیه انسان دوستی و آزادی وطن را رجزخوانی می کنند و در پس کسب قدرت، در پای بوسی ابرقدرتان ذره ای فرو گذاری نمی کنند و اینک پس از گذری بس طولانی واخذ نتیجه ای معکوس از دستیابی به قدرت، به پای بوسی بیگانگانی رفته اند که دشمنان قسم خورده مردمان سرزمین های استعمار و استثمار شده اند.
آری غصه هایمان ناگفتنی است، غصه هایی در وجودمان شعله ورند که وطن فروشان و شکنجه گران فرقه از درکش عاجزند و با این روحیات نا آشنا
میدانیم که کسب قدرت رجوی در صحنه سیاست ایران، یعنی روز مرگ آزادی وطن و رهایی انسانها از استثمار.
هرچند قدرت هایی که حقانیت سرزمین های دیگر را زیر پای میگذارند چراغ سبز را برای این فرقه روشن کرده اند لیک ما آرزو داریم با یکپارچگی و تلاشی پیوسته از جانب جداشدگان، رجوی در آرزوی قدرت طلبی اش ناکام ماند.
با امید برپایی دادگاه رجوی ها، سالروز تولد سعید عزیزمان را با یادش گرامی می داریم.
تو همه پرواز
تو یک آغاز
تو یک خورشید
تو به زیبایی نور
تابیدی در دل شب
تا که صبح بنماید رخ
تو گشودی لب تا بگشایی
گره دستان یاران را
برکنی زنجیر پای گلها را
تو شدی شمع
تا شوی روزنه ای در دل شب
تو شدی نور در دل شب
که ببینند یاران راه
تا بیابند ره
که دهید دست در دست
تا شوید شعله نور
ره یابید به فلق
سازید شب را چون روز
تا بیدار شوید در صبح
که رها سازید خلقی
تا چشند شیرینی حقی
اما
افسوس!
کرم شب خزید در دل نور
تا خاموش سازد نورها
که بگشاید راهی
بهر آن نگون بخت اهریمن
شاید
باز هم بماند دلقک بر منبر!
آن دور شده از خلق!
تا باز هم بفریبد خلقی
که بماند چندی
در وادی رویاها!
تو همه
پرواز شدی
تا باز برویانی دشتی
از شقایق ها، لاله ها
تو شدی پرواز ز فرمان اهریمن ناپاک
تا شوی فریادی
از حنجره ها
تو شدی رودی
تا خروشی بر ناپاکی
بیاری صبح را بر شب!
برهانی خلق را
تو شدی همه پرواز
به یاد سعید عزیز – دی ماه 1386