مسعود رجوی و 21 سال اختفا در تابوت رهبری عقیدتی!

از 4 خرداد گذشتیم و در آستانه 14 و 15 این ماه قرار داریم. خرداد، در تاریخ معاصر ایران پر از رخدادهای ناگوار و در عین حال تحول ساز است که نگاهی گذرا به برخی از آن وقایع، انسان را به اندیشه فرو می برد و به آینده ای روشن تر امیدوار می سازد. بازداشت آیت الله خمینی در صبحگاه 15 خرداد 1342، وقایع خونینی را در قم و چند شهر بزرگ رقم زد که زمینه ساز تغییراتی شگرف در عرصه سیاسی/اجتماعی ایران شد. یکی از این تحولات، سر برآوردن جریان های مسلح مانند سازمان مجاهدین خلق و چریک های فدایی، و همچنین زنده شدن جنبش های اجتماعی و مذهبی در ایران بود که نهایتاً به سقوط شاه انجامید.

در رویدادی دیگر، بنیانگذاران سازمان مجاهدین در 4 خرداد 1351 بدستور شاه تیرباران شدند و مسعود رجوی توانست قدرت را در تشکیلات بدست گیرد و 9 سال بعد یعنی در تاریخ 30 خرداد 1360، با کشاندن بخشی از جوانان و نوجوانان به فعالیت های مسلحانه، بزرگترین آشوب ها را در ایران جنگ زده بوجود آورد و کشور را در موج گسترده ای از ترور فرو ببرد و هزاران نفر را به کشتن دهد. حوادث خرداد در همین جا به پایان نرسید، بلکه در 30 خرداد 1364، مسعود با مریم قجرعضدانلو ازدواج کرد و با برگزاری نمایش “رهبری عقیدتی” در بستر “انقلاب ایدئولوژیک”، خود را به عنوان یک امام به تشکیلات مجاهدین تحمیل نمود و فرقه جدیدی را به سلسله فرقه های ایران افزود و آنگاه در روز 17 خرداد 1365، از پاریس به عراق نقل مکان کرد تا با کمک صدام، مرزهای ایران را با خون سربازان ایرانی رنگین کند. وی در 30 خرداد 1366 با اعلام رسمی تأسیس ارتش آزادیبخش، زیرمجموعه ای از ارتش صدام شد تا حملات خود به ایران را در چارچوب فرامین صدام گسترش دهد.

در ادامه این مسیر خونین، سحرگاه 14 خرداد 1368 فرا رسید و بنیانگذار انقلاب اسلامی دارفانی را وداع گفت و رهبری جدیدی هدایت سکان کشتی ایران را بدست گرفت تا کشور را از دل طوفان های بنیان کَن عبور دهد… به این ترتیب، خردادهای بسیاری آمدند و رفتند اما برخلاف خواسته دشمنان داخلی و خارجی، ایران نه تنها تضعیف نشد، بلکه از دل همین کوره های سوزان، ققنوس گونه برخاست و در شکوهی جدید جلوه گر شد.

خردادماه امسال در حالی آغاز شد که قریب به اتفاق مردم ایران، به همراه میلیون ها تن از شهروندان کشورهای مختلف جهان در سوگ رییس جمهور و همراهانش، به عزاداری مشغول بودند. در چنین شرایطی، دشمنان ایران و جریان های تروریستی هم بیکار ننشستند و با رقص و پایکوبی، کینه از ملت ایران را به نمایش گذاشتند.

یکسال پیش، مریم رجوی در توهم بیمارگونه خود مشغول گردآوری لشگر اجاره ای برای برپایی بزرگترین گردهمایی و قدرتنمایی در برابر مقامات غربی بود، اما درست در صبح 30 خرداد 1402 که وی آماده کلید زدن این حرکت تبلیغی/سیاسی می شد، پلیس آلبانی مهمترین پایگاه مجاهدین (واقع در تیرانا) را تحت کنترل خود درآورد و بزرگترین ضربه سیاسی و امنیتی را به تشکیلات مجاهدین (پس از خروج از عراق) وارد نمود. ضربه ای که عملاً مریم رجوی را فلج کرد و دستگاه تبلیغی و امنیتی او را برای مدتی از هم پاشاند و خودش را نیز وادار به فرار از فرانسه و اختفای یک هفته ای در ایتالیا کرد.

حضور پلیس آلبانی در مقر مجاهدین خلق در آلبانی

اینک یکسال از آن تاریخ می گذرد و مریم درمانده و زار دست به دامان پارلمانترهای غربی شده تا مانع از تأثیر رأی نهایی دادگاه محاکمه غیابی سران فرقه در اروپا شود و از آنان بخواهد دادگاه را نادیده انگارند و کاری نکنند که وی در خطر استرداد قرار گیرد و وجه المصالحه روابط اروپا و ایران شود. همان وحشتی که مسعود پس از حمله عراق به کویت دچار آن شده بود و نگران از آینده اش، به ملاقات صدام رفت تا مطمئن شود که او را به ایران تحویل نخواهد داد. البته غیرت صاحبخانه از خودش خیلی بیشتر بود، چون صدام نه بخاطر منافع کشورش او را به ایران تحویل داد و نه او را در حمله آمریکا به عراق قربانی کرد. اما مسعود نه تنها به نیروهای وفادار خودش رحم نکرد و معترضین و منتقدین را به ابوغریب تحویل داد تا بعنوان اسیر جنگی با ایران تبادل شوند و انبوهی را نیز بعدها بخاطر حفظ جان خودش در فرار از عراق به کشتن داد، بلکه حتی به صدام حسین هم خیانت کرد و بلافاصله پس از سقوط وی، لگد زدن به او را کلید زد و با آمریکایی ها همکاری نمود.

ایران مثل همیشه در شرایطی حساس و پرتنش بسر می برد، اما تمام قدرت های جهان تفاوت امروز ایران را با دهه 60 بخوبی می بینند و آنرا لمس کرده اند و معترف هستند که ایران نه تنها قدرت بزرگ منطقه ای، بلکه یکی از قدرت های تأثیرگذار جهانی است و جریان های تروریستی دیگر قادر نیستند کمترین آسیبی به آن وارد آورند. حمله به عزاداران در شهرهای اروپایی هم بینه ای از خشم و استیصال آنهاست. آویزان شدن گروهک های آواره به صهیونیست ها، بخوبی نشان می دهد که دیگر چیزی در چنته ندارند و اضمحلال خود را در سقوط رژیم اشغالگر می بینند. بله، دشمنان ایران هم این واقعیت را دریافته اند و به همین خاطر علیرغم خشم مریم، برای ایران پیام تسلیت می فرستند و به احترام درگذشت رییس جمهور اعلام سکوت می کنند. عبث نیست که دیو مسعود هم در درون تابوت به تنوره کشی مشغول شده و از اینکه جامعه جهانی برای رئیس جمهور پیام تسلیت می فرستد، ابراز خشم و نفرت می کند.
این ضحاک ماردوش که 21 سال از مخفی شدن اش گذشته و جرأت نشان دادن یک تصویر از خودش ندارد و بسیاری او را مرده می پندارند، از اینکه رئیس جمهور برگزیده اش (مریم قجرعضدانلو) در حضیض ذلت و فلاکت به دریوزگی مشغول است اما رئیس جمهور برگزیده مردم ایران پس از جان باختن در راه خدمت، اینگونه در اوج افتخار و محبوبیت قرار گرفته، نفیره می کشد و خود را به تابوت می کوبد تا آرام گیرد. اما بخوبی می داند که بیرون از مخفیگاه، جایی ندارد و حتی در بین اعضای فرقه خودش هم منفور و ملعون شده است، و این عاقبت همه کسانی است که به مردم خود پشت می کنند و به دشمن وابسته می شوند.

در چنین روزهایی ملکه ترور هم آرامش ندارد، و درمانده و بیقرار بدنبال بازگرداندن آبروست و برای گردهمایی در نهمین روز تیرماه فراخوان داده تا با قدرتنمایی پوشالی (به هزینه کارفرمای کودک کش)، انتخابات پرشور 8 تیر در ایران را بپوشاند و خود را مطرح کند. هنوز داغ رسوایی کنسل شدن گردهمایی سال گذشته در آلبانی بر دل مریم سنگینی می کند و اینبار روی کمک نئونازی ها در برلین حساب باز کرده است. اما دلارپاشی بین آوارگان در اروپا هم چاره ساز سقوط اجباری ملکه ترور و کارفرمای او نیست، همانطور که پیش از این هم بارها تکرار شد و کارساز نبود.

حامد صرافپور

خروج از نسخه موبایل